var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱- تا الان داستان ما سه نفر اینجوری پیش میره که بازی و شیطنت و سروکله زدن و دله بازی فندق با منه و لاو ترکوندن و قربون صدقه رفتن و حال کردنش با بزرگه!!

۲- یکسال پیش که مهد بردن فندق رو شروع کردیم تا آخر تابستون فقط سه روز در هفته میرفت... اونم اگر میرفت. خب دردسرایی داشتیم. واقعا سختش بود بره و کلی بهونه مثل مریضی و دل درد و خستگی و کارتون و حتی ظرف شستن رو بهونه میکرد که همون سه روز رو هم نره و بمونه پیش مادر من که خب شدنی نبود. اولا بخاطر اینکه ثمره نگهداری مادر من، میشد یه گهی عین خودم و یا بدتر مثل برادرم و در ثانی درگیر خرید جهیزیه و آماده سازی تشکیلات خواهرم برای عروسی بود و طبیعتا اصلا خونه نبود که بتونه فندق رو نگه داره. پس از ابتدای شهریور کل هفته فرستادیمش مهدکودک. حرکت کاملا به جا و درستی بود. حالا دختر من هرروز صبح با مادرش بیدار میشه و خیلی خوشحال و خندان میره مهد. باور کنین عین حقیقته. همچین هم توی راه شلنگ تخته میندازه و شیطنت میکنه که خیلی قابل باور نیست که ایشون ساعت 7 صبح داره میره مهدکودک!! فقط موقع خداحافظی چشماشو پر اشک میکنه و چندتا بغل و ماچ آبدار و جانانه از من یا بزرگه میگیره... طوری که حس میکنم میخواد بره سفر حج!

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۳۵
آقای پدر

تو راهن. تا چند ساعت دیگه،‌ تعطیلات نوروز برای اون ها هم تموم میشه. بزرگه برمیگرده سرکار و کوچیکه مهد.

نگاهی به خونه میندازم... ظاهرا همه چیز همونطوره که باید باشه. انگار نه انگار که ۱۸ روز زنی توی این خونه نبوده. خب البته راستش وقتایی هم که من تنها هستم اوضاع کاملا خوبه. حالا شاید جارو نمیکردم یا دستمال بر نمیداشتم و گردگیری نمیکردم اما دستکم وقتی میومد، همونجوری که رفته بود خونه رو تحویلش می دادم.

۲۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۱
آقای پدر

۱- من از آدمهایی که انجام تصمیماتشون رو موکول به زمان خاصی میکنن، خوشم میاد. آدمهای «از فلان موقع شروع میکنم...». مهم نیست رژیم غذایی باشه یا نماز خوندن یا ترک خودارضایی یا هر تغییری در خصایل رفتاری. این آدم ها میدونن یه جای کار اشکال داره و اونقدر فروتن و‌ ساده هستن که بخوان خودشون تغییر بدن. فقط نیاز به کمی حمایت و عزت نفس دارن. به «از فلان موقع...» گفتنشون روی خوش نشون بدین و زرتی نگین: "چرا بعدا؟ از همین الان شروع کن..." به جاش شرایط رو فراهم کنین که سر تصمیمشون بمونن. انتظار یه استحاله کامل نداشته باشید، فقط قراره بهتر بشن... بهتر باشن.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۵۵
آقای پدر

متاسفم برای خودم...

بیشتر از اونکه تصور میکنی، میدونم!

نمیدونم بیشتر از اسفند متنفرم یا فروردین یا...


پی نوشت:

نیمی از اولین روز سال جدید به سردرد گذشت... و تمام روز دوم به تلاش برای نداشتن سردرد!

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۲۸
آقای پدر

۱- فکر کنم اولین عید و سال تحویلی که حدودا یادمه مربوط به سال ۶۷ میشه... دقیقا سی سال پیش! اینکه اونقدر عمر دارم که عددی مثل سی در اون جا میگیره برام عجیب میرسه. فکر میکنم سالهایی رو که گذروندم باید بهتر میگذروندم. اما یه چیزی رو میدونم، حالا بهتر میدونم از زندگی و لحظاتم چه طور لذت بیشتری ببرم. با خوندن، با نوشتن، با پیاده روی، با مسافرت، با بازی با فندق، با خرید با بزرگه، با کار، با درس، با همکار، با دوست، با دمنوش، با قهوه، با رانندگی، با شمع، با گلدون... میتونم خوب و خوشحال و سلامت و راحت باشم و عاشق هم نباشم! 

۲- در ده سال گذشته، این دومین باره که لحظه سال تحویل، در کنار خانواده همسر نیستیم. راستش یادم میاد که در آغاز زندگیمون، دقیقا ده سال پیش اینجوری باهم هماهنگ کردیم که یک سال درمیون عید پیش خانواده یکیمون باشیم. گفتن نداره که هنوز اون «یک سال درمیونه» من نرسیده که ما کنار خانواده من یا حتی اصلا خونه خودمون باشیم. از این موضوع دلخور نیستم. راستش برای خودم ابدا مهم نیست کجا باشیم اما بی توجهی بزرگه نسبت به اون قول و قرار آزاردهنده شده. 

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۰
آقای پدر