var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تبدیل به چیزی شده ام که تا بحال نبوده ام، یا اگر بوده ام تا این حد نبوده ام... به این شدت، به این جدیت، به این اطمینان.

قبل از ساعت ۴ صبح از خواب بیدار میشم مطالعه میکنم و برای کلاسم جزوه و پاورپوینت آماده میکنم. قهوه یا دمنوش اماده میکنم و وقتی حدود ۵:۳۰ بزرگه بیدار میشه فنجون گرم رو توی دستهای همیشه گرمش میزارم. فندق خوابالود روبغل میگرم و میبرم و صندلی عقب ماشین میخوابونم و پتوی آبیش رو میندازم روی تن کوچیک و دوست داشتنیش. حدود ۶:۱۵ از خونه میزنیم بیرون. بزرگه درب پارکینگ رو پشت سرمون میبنده. معمولا اول میریم محل کار من. ساعت میزنم، خودی نشون میدم و همون موقع که صبحگاه دبیرستان داره برگزار میشه جیم میشم. فندق هنوز خوابیده رو میزاریم مهد جدیدش، بزرگه رو اداره، و حدود سه ربع بعد دوباره پشت میزم هستم. جاییکه که تقریبا نیمی از زمان ۱۰ ساعته کاریم رو اونجا میگذرونم. مابقی اون رو هم در حال بالا و پایین رفتن بین طبقات، سرکلاس و سروکله زدن با پسرک های روانی دبیرستانی و اولیای اونها و یا جروبحث کردن با همکارا و روسای احمقم میگذرونم. 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۱
آقای پدر