خالی...
من خالی نیستم. اما اونجوری هم که باید باشم نیستم. مثل گذشته هم نیستم که
پر از حرف برای گفتن باشم... موضوعات و کلید واژه ها و تعابیر و تعاریف توی
ذهنم وول میزنه اما کنار هم جمع نمیشه تا به صورت یکپارچه، یه ساختار رو
تشکیل بده. به علاوه سبک نوشتن من حرف زدنه تا خود نوشتن. برای همین یکباره
و بی وقفه سرازیر میشه و در نهایت هم کمترین ویرایش روش انجام میشه. تجربه
نشون داده که اولا بهترین پست های من اونایی هستن که بعد از نوشته شدن -یا
گفتن- دیگه ویرایشی روشون انجام نشده و درثانی هروقت وسط نوشتن مطلبی وقفه
ایجاد شده اون نوشته یا کلا حذف شده و یا به شدت آسیب دیده.
اما حالا
نمیتونم روی موضوعات متمرکز بشم، نمیتونم بال و پرش بدم، نمیتونم شاخ و برگ
و بسطش بدم و بدتر از همه نمیتونم به نتیجه برسونمش. یه جورایی مطلبم در
حد یک یا دوخط متوقف میشه. دست آخرمیمونم که حالا اصلا چرا باید بگم!؟ از
اونا هم نیستم که بخوام صرفا با یکی دوجمله مطلبو از سر خودم واکنم و بشینم
ببینم مخاطب ها چه واکنشی نشون میدن. نمیدونم برخورد کردید یا نه... وبلاگ
هایی که یه خط دوخط مینویسن و بعد بیشتر مطلب توی سوال و جواب مخاطب ها و
کامنتا مطرح میشه. نه من اهل اینجور گشادبازی نیستم. این مربوط به اونایی
میشه که نمیتونن مطلب رو به صورت منظم تو ذهنشون یا قلمشون بسط بدن. نتیجه
اینکه منتظر میمونن تا مخاطب با پرسش حرفو از دهنشون بیرون بکشه... اهل
روزانه نویسی و خاطره نویسی هم نیستم. یه بار البته امتحان کردم، خیلی
خوشایند من نبود. به نظرم یه جورایی کار سطح پایین و زردیه. بیشتر به درد
دخترای نوجوون یا زنان خانه دار پرحرف میخورد.
نه... من موضوعی نویسم.
باید موضوع داشتم باشم و بتونم اونو بال وپر بدم و بعد در چارچوب مقدمه و
متن و نتیجه گیری بیان کنم، اونم بدون اینکه مخاطبم درگیر فرم و قالب بشه. باید مطلبم راه بیوفته، اوج بگیره و دست آخر با
ضرب آهنگ مناسب به پایان برسه. نه خیلی تخصصی باشه و نه خیلی عامیانه،
طوری که هم مخاطب عام ازش لذت ببره و هم مخاطب خاص به اندازه کافی باهاش
حال کنه. متنفرم از اینکه کسی خوندن مطلبم رو شروع کنه و به اتمام نرسونه،
کاری که خودم درباره دوسوم وبلاگ هایی که بهشون سر میزدم انجام میدادم. چون
که اون نوشته منو نمیگرفت. بدیش اینه که اونایی که «خوندن مطالب منو شروع
میکردن اما جو مطلب نمیگرفتشون»، دیگه نیومدن بگن: «عجب مزخرفی نوشتی؟ حیف
وقت که برای این گذاشتم!!»اینجوری ادم هیچوقت چیز یاد نمیگیره. اینجوری همون قبلیا رو به خورد همون
آدمایی میده که صرفا تورو میپسندن... همونایی که باهات همراه شدن.
پی نوشت:
-
قرار نبود این مطلب به صورت پست نوشته بشه. راستشو بخواین بیشتر بازپروری
ذهن من برای عدم نوشتنم بود. اما دست آخز خودمو رها کردم تا از این به بعد
هرچه دلم خواست بنویسم. فقط بنویسم.