var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

تراخم حقوق زن و شوهری (بخش اول)

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۹ ب.ظ

جونم براتون بگه که من پنج تا دختر عمه از سه تا عمه دارم که دوتاشون از بنده بزرگترن. بزرگتره که خیلی هم دوسش دارم، بیست سالی هست با یه دونه مهندس کشتی ازدواج کرده که ازقضای روزگار مدتی هم روی کشتی سانچی مرحوم کار می کرده، و دو تا هم دختر داره. ایشون موضوع صحبت من نیست، دومی کیس مورد نظره. این دختر عمه ثانی، زمانی همبازی کودکی بنده بود. اما چون همچین دلربا و ایضا تو باغ نبود و بعدها هم درسش بهتر از من شد، چندان مورد علاقه ام نبود. راستش تو اون سن، ترجیحم دختر لوند همساده بود که طعم اولین بوسه رو در شش سالگی به من چشوند.  اما عمر همبازی بودن من با این دوتا دختر خیلی زود تموم شد، هم بخاطر اینکه کم کم بزرگتر شدیم و افتادیم تو خط دوری از جنس دیگه و هم بخاطر نقل مکان. خیلیاتون یادتون نمیاد اما ما دهه شصتیا از وقتی عقلمون به مدرسه و درس و مشق میرسید، دست و پامون از بازیهای خاص کودکی و چه میدونم خاله بازی کردن بریده میشد. مثل حالا نبود که پسره و دختره از همون اولش دست تو دست هم برن مدرسه و سینما و زیرلحاف و جاهای دیگه و برای رفقاشون استوری های دست تو دست و لب تو لب و لنگ تو لنگ و چیزای دیگه تو هم، هم بزارن.

القصه، داشتم از دختر عمه ام میگفتم. ایشون طبیعتا خیلی سالم تر وساده تر و مثبت تر و آدمیزادی تر از من رشد کرد و بالید. نه به خاطر اون فرنچ کیسی که من در کودکی داشتم و اون نداشت، نه، اینا ربطی بهم نداره . فقط بخاطر اینکه اصولا دخترای دهه شصتی همینجوری بزرگ میشدن، پاستوریزه و آکبند و کمی خنگ. رفتیم دانشگاه. هردو دانشگاه دولتی در مرکز دو استان مختلف که بین سه تا چهار ساعت با تهران فاصله داشت. اون تجربی و من ریاضی. اختلافات از همینجا بالا گرفت. من افتادم تو سیگار و قلیون و دختر و کار و شب نشینی و کلا دانشجوبازی و بعد از گرفتن لیسانس هم برگشتم و ازدواج کردم و مشغول کار شدم و همینجور الی آخر تا رسیدم به الان. ناگفته نماند که اوج جذابیت زندگی من همین دوره «الی آخر» که نگفتم براتون. اما از اون طرف دختر عمه جان دقیقا با همون وضع که رفت شهرستان، برگشت خونش!! حتی محض رضای خدا اندازه مانتوش هم دو سانت کوتاه نشد یا مدل کالجایی که میپوشید. نهایتا رنگش عوض شد. غلط نکنم از اون دختر گوها بوده که نمیشده باهاش چش تو چش شد چه برسه به هم صحبت. خلاصه ایشون رجعت کردن و زرتی هم رفتن ارشد و ایضا سرکار. سریع هم رشد کرد و تشکیلات خودش راه انداخت و شد حقوق بده! ثمره من از ده سال گذشته تا الان شد ازدواج و دخترا و حقوق کارمندی و چندتا تیکه زمین... و بهره ایشون تشکیلاتی و دفتر و دستکی به اسم خودشون و چندتا کارمند و آپارتمان و حساب پروپیمون بانکی. اما ازدواج نکرد. اهان، مانتوش نهایتا دوسانت بالا رفت و به زانو نزدیک شد، کالجاش هم شد نیم بوت های چرم، اما نه گونه ای کاشت و نه بینی ای عمل کرد و نه لبی پروتز! همینجور اورجینال رسید به این هفته. دو شب پیش و دقیقا بعد از عروسی پسته خانم، بله برون ایشون بود. البته به سرانجام نرسید! چرا که خانواده محترم عمه خانوم جوری سنگ جلوی پای خواستگار بینوا گذاشتن که نزدیک بود کار به زد و خورد بکشه و به این ترتیب دخترعمه جان بعد از سی و اندی سال بلاخره رفتند روی جلد اخبار. البته دخترعمه جان چندان نقشی نداشت، نه از هولش دستپاچه شده بود و نه نارضایتی ای داشت، اصولا نظر خاصی نداشت.به جای ایشون برادر بزرگترش ستاره محفل بود. پسر خانواده که از کانادا و از طریق مکالمه تصویری در جریان مراسم قرار داشتن و تمثال شش اینچی ایشون پشت به جعبه دستمال کاغذی منبت کاری شده و در جوار ظرف میوه، در حال نظارت بر مراسم بودند جوری خانواده داماد رو تاروندن که پدر بنده که به عنوان بزرگتر فامیل حضور داشت، هاچمز شد. پسر عمه جان اجازه محضری کلیه حقوق موجود و غیر موجود رو برای خواهر پابه سنشون طلب کردن. حق طلاق، حق حضانت، حق کار، حق خروج از کشورو... بخشی از حق و حقوق درخواستی بود... شاید حتی حق توحش!! حالا خیلی یادم نیست دیگه چیا بود، و البته چند صد عدد سکه ناقابل که حتی با معیار امروزی  -و بخصوص امروزی- زیاد بود، حتی بدون درنظر گرفتن تمامی اون حقوق.!! 

از حق نگذریم که دختر عمه جان صرفنظر از ظاهر معمولیش، از نظر مالی و تحصیلی و شغلی و خانوادگی در وضعیت اوکازیونی قرار داره اما واقعیتش این نیست که از خواستگارش سرتر باشه. بله، به عنوان یه تازه عروس و در مقایسه با بیشتر دخترا لقمه دندون گیریه اما نه اینکه حالا فکر کنین داستان پسر گدا و دختر پادشاهه. طوری که نیازی به خرج یه پاپاسی از عایدی خانم، در منزل نیست. خواستگارجان هم اونقدری فهمیده هست که این حق و حقوق یاد شده رو برای همسر اینده اش محترم بشمره و حتی حاضر باشه مکتوب کنه، اما داستان محضر و صد البته ضمیمه اون مقدار مهریه، بیشتر شبیه قرارداد معروف ترکمنچایه، اونم بدون خون و خونریزی در چالدران!! به شخصه اگر اون مفاد رو جلوم میزاشتن بعد از نشون دادن شصت مبارکم -یا حتی انگشت وسطی- بلند میشدم و دوتا هم روی باسن مبارکم میزدم و گل و شیرینی هم بر میداشتم و ترک زمین میکردم! والا به مولا...


پی نوشت:

- تحلیل من از جریانات فوق، در پست بعدی درج خواهد شد. علت هم اینه که دلم میخواد اول نظر شمارو بدونم. بلند میشدین و انگشت نشون میدادین یا مینشستین و انگشت میزدین؟

- نوشتن این پست کار دشواری بود. کلا با توجه به حال روحیم، طنازانه نوشتن کار بینهایت سخت وحتی دردناکی بود. برای همین اینجوریه، کلا یه جوریه.

- بله، پسته خانم رفتن سر خونه زندگیشون. همه چیز خیلی راحت و معمولی و بدون دردسر و فراز و فرودی تمام شد. بدون کوچکترین حاشیه ای.

- کی بشه که این اژدها هم از خانواده ما بکشه بیرون، دستکم اندکی فشاروکم کنه. دیگه داره درد میگیره!!!


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۰۸
آقای پدر

نظرات  (۲۳)

علوم جدید و تکنولوژی، مختص سبک زندگی ماده گرایی غرب بر محور تفکر اومانیستی است که محرّک آن نظام سلطه و سرمایه می باشد و مسلمانان نباید نظام آموزشی خود را بر اساس این علوم قرار دهند.

تمدن بدلی bornos.blog.ir

پاسخ:
علیرغم مضخرفی که گفتی به طور خیلی زیر پوستی به موضوع و تحلیل من از ماجرا مرتبط بود.
ممنون که خودتون در پیج من تبلیغ میکنی برادر.
نه بابا من بلند میشدم انگشتامو نشون میدادم(دوتا وسطی و دوتا شصت)
تازه دم در زنگ آیفونو میزدم دستامم میزدم به باسنم ...
البته اینجا میطلبه آیفون تصویری باشه :))

پاسخ:
راحت باس، ایفون تصویریه. یعنی عاشق واکنش دوبلت شدم.
اعتراف میکنم با خوندن این پست از خط اول تا انتهاش نیشم باز بود :)
اینجانب کلا علاقه ای به شرط و شروط های این مدلی ندارم. اصلا درکی از این موضع گیری ها ندارم. اگرم قرار بر گذاشتن باشه ترجیح میدم حین اشنایی با پسر زده بشه تا اینکه به بله برون برسه و مراسم به هم بخوره. 
اگر اقا بودم  حق طلاق را میدادم.ولی حضانت و... خیلی سنگینِ یعنی نیاز به فکر داره. فکری که به نظرم هشتاد درصدش به جواب منفی کشیده میشه. فکر کنم منم از آن دسته انگشت نشان دادن ها باشم!
بهترین ان شاءالله؟!


پاسخ:
باقسمت اول حرفت موافقم و باید قبلا توافقات اینجوری بین خودشون انجام میشد اما این لازمه اش اشنایی قبلی بود که در اینجا وجود نداشت و علیرغم اینکه هردو طرف سن و سالی ازشون گذشته بود اما اختیار افتاد دست بزرگترترا تا یه جورایی بشینن پای معامله!
منم دقیقا همین برام سخت بود، دادن حق طلاق و حضانت و خروج از کشور، جملگی باهم... خیلی حرف داشت! 
هستیم انشالا... :))
چقدر خندیدم..خدا شادت کنه:-))
دختر عمه اصل بوده که گویا شوقی نداشته!
پسته و دختر عمه و خودت و... شاد باشین همگی ایشالله:-)^_^:-)
پاسخ:
خنده ات جاودانه بانو... 
شوقی که نداشت اما گندی هم نزد. کلا خیلی ازدواجی هم نیست.
ممنون از دعای خیرت در حق پسته و دختر عمه و خودم و ...
سلام . باید بگم فشاری که به خودت آوردی نتیجه خوبی داشت حداقل پست طنز خوبی شد
اما از اول تا آخر پست یک حرص از دختر عمع جان در نوشته هات موج میزد که امیدوارم حسودی نباشه خخخ
خب یکمقدارش تقصیر خود این خانم بوده همینکه در این سن و سال همه چی عین دختر چهارده ساله حرف گوش کن سپرده دست برادر بلادکفریش خودش کلیه
چطور میگی کاری نکرده ؟
اما در مورد حق و حقوق باید بگم حق طلاق گرفتن بخصوص در امعه ما و با  این قوانین مزخرف در مورد زنها کار خیلی درستی هم هست هرچند جنبه قشنگی هنوز پیدا نکرده اما مابقیش مثل مهریه بالا و حق درس و ...کشکه
منم بودم مجلس ترک میکردم . میدونی چرا ؟!!! نه به خاطر لیست شرط و شروط ها
بخاطر سکوت محض و به دیگران سپردگی مطلق دخترعمه جان

پاسخ:
نه، حسادتی بهش ندارم واقعا. 
حالا اینا گفتن نداره ولی یه موقعی من با اون برادر بلادکفریش خیلی عیاق بودم، امیدوارم بدآموزی نداشته باشه.
من با اون قسمت خق طلاق و اینا که گفتی موافقم. البته هنوز حرف دارم.
جسارتا همون کشک که میفرمایین هنوزم جلوی خیلی طلاقارو گرفته.
والا منم تعجب کردم، اخه دختر بی سروزبونی ام نیست
متاسفانه یا خوشبختانه وقتی سن میره بالا دیگه معیارها سخت میشه و دیگه به راحتی راضی نمیشی و تو انتخاب محتاط تر میشی آون پروا و جسارتی که در سنین کمتر داری دیگه کمرنگ میشه حالا طرف معیارهاتو قبول کرد،کرد نکرد خدا به همراهش البته اینا زمانی هستند که عشقی وجود نداشته باشه که باز در سن بالا درصد عاشق شدن خیلی میاد پایین واسه آقا هم همین قضایا صدق میکنه اینا شاید تجارب خودمم هست چون خود من هم سنم رفته بالا آگه جای آقا بودم سعی میکردم قبلش به توافقات میرسیدم حداقل این صحبت های مهریه و غیره فقط دو تا خانواده باشن نه در حضور فامیل که اینجوری ضایع باشه
پاسخ:
حرفتون متین. اما واقعیتش وقتی اشنایی و علاقه اولیه ای وجود نداره صحبت کردن از بعضی موارد حالت معامله گری پیدا میکنه و همینه که میوفته دست بزرگترا.
بسیاری از زندگی ها بدون ضمانت و محضر و خط و نشون، هر دوطرف این حقوق برای هم قائلن.
منم نظر دوستمونو دارم قبلا این توافقات بین دو نفر که ظاهرا کم سن نیستن باید انجام میگرفت نه اینکه ی زن با چنین موقعیتی اختیارشو بده دست برادرش... از نظر من الگوی ازدواج غربی با فرهنگ غربی تطابق داره، من با گرفتن حقوق برابر موافقم در صورتی که عرفمون هم مثله اونا باشه مثلا تفاوت نگاه به ی زن مطلقه در برابر مرد مطلقه در فرهنگ ما بسیار متفاوت از فرهنگ غربی هست هر زمان نگاههای ما هم به مطلقه بودن فارغ از جنسیت شد اونوقت بیایم و در مورد بقیه موارد بحث کنیم
پاسخ:
ایولا، دم شما گرم. دقیقا تحلیل نهایی من از این وضعیت رو شما مختصرا اینجا اوردین و در سه خط اصل مطلب رو رسوندین. مفصل درباره اش حرف میزنم.
ولی زدی وسط هدف.
جسارتا همون کشک که میفرمایین هنوزم جلوی خیلی طلاقارو گرفته.

آره جلو خیلی طلاقها گرفته شده اما بنظرت ارزش داره ؟ اپزندگی که رضایت نسبی درش نباشه و فقط بخاطر یکسری رسم و رسومات اینطوری  بخواد پابرجا بمونه که زندگی نیست

پاسخ:
اره درست میگی و من حرفت میفهمم ولی ... نه تو درست میگی. فقط یادت باشه که بعضی وقتا فقط ادامه دادن مهمه و نه نحوه اون
الان اون سؤالتون إز منظرعروس خانم بگیم دیدگاهمونو یا جناب خواستگار ؟😬
پاسخ:
طبیعتا خواستگار؟ ولی کلا نظرت چیه؟
درباره خصوصی هم، دیگه خیلی تکراری شده بود. منم خوشم نمیاد که دوتا ایتم رفته پایین صفحه ولی فعلا میخوام با همین سر کنم
۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۹ مامان محمدامین
در مورد دختر عمه جان همچین توصیفی کردید از دهه شصتی ها که بغض راه شربم رو بست.ولی وجدانا دهه شصتی ها اونم از نوع مونثش خدا دو دستی زده تو سرشون شما دیگه لطفا نمک نپاشید.
...واما من اگر جای داماد بودم می گفتم :آش به همین خیال باش.مگه قحطه..چیزی که فراووونه دختر شرکت دار وزیر مجموعه دار و...والله.
...اما اگر جای دختر عمه بودم یا در زمان ازدواجم عقل الان رو داشتم داماد رو کن فیکون می کردم...ولی چه کنم که عقلم اون زمان از در عقب یورتمه می رفت.
در حین خوندن پستتون داشتم فکر می کردم اگر اژدها همچین شروطی می گذاشت و شما جای داماد بودید ،شصت وایما واشاره و باسن مبارک و...که جای خود داره ،احتمالا گرز کشی می کشید.خخخخیعنی میشه اژدها هم چنین شروطی بگذاره و یکی قبول کنه؟؟؟وای چه حالی میده تصور دیدن شما دراون لحظه
پاسخ:
حالا دیگه وضع پسرای دهه شصتی هم خیلی بهتر نیست خانم جان اما درباره  آش و خیال باش و اینا که فرمودین من حرف دارم که در پست بعدی عرض خواهم کرد. اما جسارتا شما تکلیفت خیلی مشخص نیستا. جای عروس بودی داماد و کن فیکون میکردی و جای داماد بودی میزدی زیر کاسه کوزه همه چی؟ زن هم اینقدر بی اعصاب؟!!
اتفاقا اژدها کاملا با این شروط موافقن و ایمان دارم حتما در صورت گرفتنش موقع ازدواج، تو زندگی ازش استفاده میکنه... ازبس از خود راضی و راحت طلبه. در ضمن از نظر من و توی زندگی ما همسر من به اندازه خودم حق داره. بدون شرط و شروط و انگشت و امضا
تو ایران ما هنوز یک بام و دو هوا هستیم. هنور نمیدونیم ایا واقعا به قدر کافی مدرن شدیم و یا حتی میخوایم مدرن بشیم یا نه. هر وقت به نفع باشه استایل مدرنیته بر میداریم و برعکس گاهی هم به وقت مقتضی سنتی میشیم. جای تعجب داره خانومی با اون وجنات و سکنات که باید در توصیفشون طبق فرمایش شما بگیم مدیر ، مدبر نباشه. و نتونه برای زندگی شخصی خودش تصمیم گیرنده باشه. البته بخوام از بعد خاله زنکی و یا زیرکانه، نطر بدم حس میکنم بیان اون شروط بین اقای برادر و خانم خواهر هماهنگی بوده. اما گویا اقای برادر زیر گاز رو زیاد کردن و ته گرفته. با همه این اوصاف جامعه ایرانی چیزی به اسم برابری وجود نداره. اصولا همچنان نفع اقایون در سنتی بودن هست و نفع خانوم ها در مدرن بودن. منتها جامعه اماده پذیرش این مسئله نیست. چون ما فارغ از انسانیت حرف میزنیم هنوز زن و مرد میکنیم. هر وقت با یک دید انسانی و برای هر یک از طرفین از وجه انسانی حق در نظر گرفتیم میتونیم بیایم در مورد حقوقشون حرف بزنیم. لازم به ذکر است گرچه اساسا تمایلی به بیانش ندارم اما حقیقت اینه خانوم ها حق اجتماعی چندانی تو جامعه ندارن. تمایلی به ورود به مسائل سیاسی ندارم پایان رو باز میذارم . . .
پاسخ:
پایان رو باز میزاری؟ شما دقیقا همه چیز رو گفتین. من کاملا با واژه واژه حرفاتون موافقم و ... (پایان باز مثلا!!)
در مورد دختر عمه جان هم قطعا بین خودشون هماهنگی بوده و همونطور که شما گفتین یکم آقای برادر زیاده روی کرد . حالا حرفای عجیب دیگه ای هم زده شد که بیشتر نشان از ناشی گری و خودنمایی داشت تا صلابت و اطمینان. 
مزخرف
پاسخ:
اهان، بله. درست میفرمایین:)
منم جای خواستگار بودم پا به فرار میزاشتم
حتی به نشون دادن انگشت و زدن و خوردن اینا هم نمیرسیدم
هرچیزی معقولش خوبه
هرچیزی هم حدی داره... در حد و حدود خودش قبول دارم
پاسخ:
جالبه. هیچ دقت کردی که هر مردی در ازدواج تمام این حقوق رو داره؟
با توجه به توصیفی که شما از دختر عمه جان فرمودید کمی بعیده که ایشون بدون هماهنگی زمام امور مجلس روداده باشند دست برادرگرامی حتما هماهنگی های انجام شده بوده . حالاشاید برادر نازنین خیلی احساسی شده وزیادی سخت گرفته .
ولی در مورد بخش دوم جامعه ما واقعا دچار سرگردانی بین سنت ومدرنیته است هر کسی دراین اشفته بازار از این نمد برای خودش کلاهی میخواهد .نظرخود من برمبنای تساوی که البته خود اون جای کلی گفتگو داره 
پاسخ:
با بند اول صحبتت موافقم. قطعا هماهنگی وجود داشته.
با بند دوم هم تقریبا موافقم با یه تفاوت. اینجا صحبت بین سنت و مدرنیته نیست. سر فرهنگه. از نظر فرهنگی امادگی پذیرش حقوق برابر رو نداریم
کاملا موافقم .اصلادر بعضی موارد برابری جالب نیست
پاسخ:
همینو بگو
راستش آقای پدر جانکم نگرانت شدم. ای کاش بهتر بشی پسرکم.
چقدر این داستان برام آشناست و هر روز دارم دور و برم می بینم. اگه حرف از حقوق برابر باشه و اگه واقعا ما زنها می خوایم هم طراز و هم رده مردها در جامعه قرار بگیریم بسترهای قانونی و دولتی و حکومتی و البته فرهنگی و عرفی هم لازمه. مثلا اگه قانون مملکتمون مثلا اسلامیه و مرد حق و حقوقی خیلی بیش تر از زن داره ، میشه با گرفتن حق طلاق این مسئله را حل کرد. اگه باز هم طبق قانون اسلامی ! ایران مرد صاحب زنشه و حق مسافرت خارج و کار کردن و ... را او باید به زنش بده ، باز هم میشه با ثبت اون در یک قرار داد اجتماعی این حقوق را به زن برگردوند. و الی آخر. ولی اگه واقعا یک زن می خواد خودشو با یک مرد برابر بدونه آیا داره خودفروشی می کنه که مهریه می خواد ؟ آیا داره در برابر بکارتش پول می گیره که شیر بها می خواد ؟ آیا زنی که خودش شرکت و دفتر دستک داره و پول و موقعیت اجتماعی داره لزومی داره که طبق عرف و رسم ! برادرش به جاش حرف بزنه ؟ .... نمی خوام از دختر عمه جان ایراد بگیرما محض مثال عرض کردم. می خوام بگم بسترسازی فرهنگیش باید از ما زنها و فکر و ذهن ما شروع بشه بعدش توقع داشته باشیم مرد ها هم بپذیرن. وقتی میری پمپ بنزین و می بینی خانم مثل خدای نکرده مجروح بی پا تو ماشینش تمرگیده تا یکی دیگه براش بنزین بزنه ، اون وقت حق برابر می خواد ؟ نه والا هنوز تا حق برابر خیلی مونده آقای پدر جانکم
منتظر بقیه ش هستم...
شیطون از شش سالگی آره و اینا ؟؟؟:)
قالب نو وبلاگت مبارک. ایشالا قالب دلت هم به خوبی و خوشی عوض بشه و حالت خیلی خوب بشه.
ارادتمند
پاسخ:
اول اینو بگم که دقیقا دقیقا دقیقا میفهمم تو ذهنت چی میگذره، منم همون تو ذهنمه و میشه کامنت تو رو چکیده ای از پست بعد دونست. البته من پارو فراتر خواهم گذاشت:)
الان یه طوری شده که ازدواج های سنتی دردسر و قروفر بیشتری دارن، لزوما هم تداوم ندارم. اینهم یکی از مصادیق گرفتاریش.
بابا بیخیال همه از یه سنی شروع میکنن، تازه ملت روشون نمیشه بگن وگرنه همه کلی خاطرات اینچنینی دارن. تازه من خیلی کنترل شده و لوس بزرگ شدم.
ممنون بابت ... اوممممم بابت اینی که هستی.

من تمام این خقوق رو می خوام 
حق طلاق، حضانت .. خروج از کشور و ...
اما مهریه رو می بخشم
پاسخ:
شما موفق باشین. حالا خودت اینارو گرفتی یا نه؟ بعدش هم حضانت و طلاق با هم؟ این دوتا با هم یکمی درد داره
من هم اگه جای پسره بودم بلند میشدم میرفتم و همون انگشت شصت و این حرفا.خخخ
نکته خیلی قابل تامل که خودتون هم گفتین اینه که اقایون بدون زحمت همه ی این حق و حقوق رو دارن و خانوم ها باید بدوند دنبالشون تا بتونن بگیرن این حقوق رو!
پاسخ:
اهان نکته قابل تامل دقیقا همینه. یعنی من با خوندن کامنتا فهمیدم که چه بر سر جامعه و ملتمون اومده
منم با نظر دوستان و شما موافقم
از سکوت و یه جورایی زرنگ بازی دختر عمع خوشم نیومد اما گرفتن بعضی از حق و حقوقها هم واقعا لازمه اونم بخاطر همین بی فرهنگی و مشکلات قانونی کشور ما!
اگه ایشون خودشون خیلی محترمانه این درخواستها رو با آقای داماد مطرح میکردن و دیدگاه ایشونو بررسی میکردن خیلی بهتر و عاقلانه تر بود.
متاسفانه نگاه جنسیتی و نه انسانی تو جامعه ی ما بیداد میکنه و خوب خانواده های دختر خانمها یه جورایی نگرانن.
پاسخ:
ببین مینو این از دردسرها و سختی های ازدواج سنتیه. پسر و دختر به طور محدود و سربسته با هم صحبت میکنن و شناخت پیدا میکنن. حتی گاها تلاطم عاشقانه ای هم رخ نمیده.
اقا من دیگه صدام در اومد. وقتی دو جنس مختلف وجود داره، نگاه و برخورد باهاشون هم باید متناسب با ظرفیت و مقبولیت و بقیه چیزا باشه. 
قرار نیست دو جنس مختلف باعث بشه تبعیض زیادی بینشون باشه اتفاقا" آقای پدر بحث همینه که متاسفانه حق و حقوق یک زن چه در جامعه چه در پذیرش عرف مخصوصا ذهن آقایون متناسب باظرفیت و مقبولیت زن ها نیست . موارد زیادی هم نشون میده اینو مطلب که خودتون بهتر میدونید و دیدین.
پاسخ:
ما روی یه مرز باریک داریم حرکت میکنیم. من منظورم این نیست که با دید پست تر به زن ها نگاه بشه اما متاسفانه حق و حقوق پایین تری دارن و همه تلاش ها برای برابری، بیشتر شو و نمایشه.
فرض کن از همین فردا صبح که پا میشی قوانین کشور عوض بشه. تو دیگه حق طلاق و حضانت و کار و تحصیل و خروج از کشور نداشته باشی، خانومت هم بتونه طبق قوانین همین کشور همزمان 3 تا شوهر دیگه به جز تو داشته باشه، همزمان هم هر وقت صلاح دید با هر چند تا مرد دیگه به اسم صیغه رابطه داشته باشه. و حالا همسرت به هر دلیلی تصمیم بگیره از این حق مثلا قانونی خودش استفاده کنه، طلاقت نده و همزمان پای مردای دیگه رو به زندگیتون واکنه، تو بخوای طلاق بگیری تو دادگاه بهت بگن حتما برای زنت کم گذاشتی برو سر خونه زندگیت به زنت محبت کن، زنت هم کار خلاف شرعی نکرده معتاد هم نیست دست به زن هم نداره.
حالا با همه این اوصاف فکر میکنی که شروطی که دختر عمه ت گذاشته بیجاست؟ 
اون حقوق اولیه که حقوق انسانیه که از زنای این مملکت گرفته شده و هر مرد فرهیخته ای خودش اینا رو باید بده. مهریه هم گرفتنش کار بیخودیه ولی تنها تضمین قانونی هست که به کمک اون میشه راحت در چنین شرایطی حق مرد بی تعهد رو گذاشت کف دستش و ازش طلاق گرفت، برای زن بی تعهد حکم شلاق و سنگسار هست ولی هیچ قانون حمایتی برای زنا در این ضمینه نیست. حتی موارد دیگه ای هم هست که باعث میشه وجود مهریه لازم باشه، مثلا قوانین ارث فرض کنید همسر فوت کنه مقدار ناچیزی از اموال به زن میرسه، اگه تنها ارث باقی مونده یه خونه باشه و خانواده همسر اگه ادمهای درستی نباشن راحت میتونن زن رو از اون خونه بلند کنن(زنی که همین قانون حق کار رو ازش گرفته!) حالا باید آواره بشه، تنها راهی که میتونه خونه رو حفظ کنه به اجرا گذاشتن مهریه بعد فوت همسره.
پاسخ:
جسارتا و با احترام، من جوابی برای کامنت شما ندارم جز اینکه درک میکنم چی میگید و از این بابت متاسفم که در چنین جامعه ای زندگی میکنید.
تو فرهنگ ما شک نکنید اگه دختر عمه ای محترم تون کار و شغل و آینده ای شغلی نداشت حتی آقا داماد متاسفانه خواستگاری هم نمی اومدند چه برسه این حق ها رو قبول کنند البته این جا این طوریه شهر شما رو نمیدونم
پاسخ:
والا خیلیا اینارو ندارن و حیلی هم راحت ازدواج میکنن. نه این مساله ای نیست. آقا داماد هم به اندازه کافی دستش به دهنش میرسه
این پست خیلی خوب بود 
هم چالش برانگیز و هم ادبیات شما بسی باحال بود :)) 
خصوصا اون قسمت دست تو دست و لنگ تو لنگ و این صوبتا وقتی خوندمش بلند خندیدم :D
والا من دهه هفتادی ام ولی از این داستانا نداشتم تاالان !
عروسی پسته خانوم گل خیلی مبارک 😍 سپیدبخت تا ابد 
یک عمر شادی و سلامتی و رضایت رو براشون ارزومندم . 
امیدوارم دست خدا سقف خونشون باشه و خنده همیشه سهم سفره شون 🌸
انشالله قسمت بانو اژدها 😀 طفلک اقایی که شوهر یه اژدهای اتشین باشه 😁( شوخی )

واما نظر خودم راجب پست : دلیل تاخیرم این بود که نمیدونستم چی بگم ! من از قوانین حقوقی و اینا چندان مطلع نیستم و خب تفکرم در این سن خامه ینی باید حداقل چند سال بگذره تا به ثبات برسم و ادم هارو بشناسم حداقل تا ٢٥ . راستش برای من اهمیت چندانی نداره ینی فقط عشق و محبت و تعهد قلبی مهمه برام 😊 از حالت قرارداد نوشتنم خوشم نمیاد.

اگرم پسر بودم واسه به دست اوردن دختر مورد علاقم یا عشقم هرکاری میکردم و اون حقوقی که حقش هس بهش میدادم قطعا، شاید طلاق رو نمیدادم ولی حق خروج از کشور و بقیه رو اره ؛) 
  
پاسخ:
خوشحالم که خوشتون اومد. میبینم که از اون صوبتا هم خوشت میاد ناقلا.
بابت تبریک عروسی هم ممنونم و اومیدوارم شما هم سپیدبخت باشین.
بهتره از این خیل عظیم وبلاگ هایی که از زندگیشون مینویسن، یاد بگیری و تجربه کسب کنی. فراموش نکن که هیچ کس در اغاز زندگی نمیخواد در طول زندگی مشترک دچار اسیب و ناراحتی بشه اما اشتباهات و بی توجهی به اون اشتباهات کار رو خراب میکنه. ازمون یاد بگیر ستاره تا و توی زندگیت بهتر از ما عمل کن دهه هفتادی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی