۱- یه کرم عجیبی افتاده تو تنم که برم سراغ عکاسی! دیدن تصاویر چهره آدم ها و مکان های خاص شهری بهم یه سرخوشی عجیبی میده. زیاد اهل دیدن و گرفتن عکسای طبیعت و جک و جونور و بچه و چه میدونم تصویرسازی مفهومی(!) نیستم. برای من آدمها جذابن و نحوه زندگی کردنشون، فکر کردنشون، دیدنشون. هرچیزی که یه جورایی به این موجود عجیب و پیچیده و پرمدعا مربوط میشه. بامزه اینکه این فکر مدتیه تو کله مبارک بزرگه هم افتاده. خدا رو چه دیدین، شاید دوباره باهم همکلاس شدیم. خخخخخخخ... بامزه میشه ها.
۲- جایی خوندم که آزادی به معنی اینه که چیزی برای مخفی کردن نداشته باشی! یه حسرت و غم عجیبی نشست رو دلم. بعد نشستم و فکر کردم و نتیجه گرفتم که بهتره من برم خودمم مخفی بشم تا اینکه راضی بشم مخفی کاری هامو عیان کنم تا بلکم آزاد بشم!!!!
۳- گروه بندی جام جهانی انجام شد و ما به حول وقوه الهی به گ... ببخشید به فنا رفتیم! یعنی دقیقا همون جایی قرار گرفتیم که نباید قرار میگرفتیم! حالا خوبه که کاملا اتفاقی و شانسی بود و دخل و تصرف انسانی و حتی الهی درش وجود نداره و الا میزدیم خوارومادر باعث و بانیشو چیز میکردیم! اما داستان مضحک از صبح روز بعد شروع شد. بیانات و مصاحبه های عجیب و غریب و مهمل و توهمی درباب اینکه ما هم خیلی خوبیم و میتونیم و اصلا چرا بد به دلتون راه میدین و میزنیم جرشون میدیم و چه و چه و چه. کلا ما ملت ایران یه علاقه وافری به رویاپردازی های کودکانه و بچه گانه و تخمی داریم و این رویاها رو تا اونجا ادامه میدیم که باورمون میشه "اصلا همینه که هست و غیر از این نباید بشه!" وقتی هم که به روال طبیعی دنیا بهش دست پیدا نمیکنیم، کمیته بررسی علل شکست تشکیل میدیم!!!! اصلا یه چیزی هستیم ما. القصه بدیهی و واضح و مبرهن است که آدم های عاقل و باشعور میان وسط و میگن "بابا بشینید سرجاتون و تلاش بکنید فقط خوب ببازید، مثل جام جهانی قبلی." الحمداله که سرمربی اجنبی مون اینارو درک میکنه و مثل دفعه قبل میره دفاع کنه تا دستکم آبرو خودش و مارو نبره. واقعتش رو بخواید هیچکس تو هیچ جای دنیا ازمون توقعی نداره که مثلا جلوی پرتقال و اسپانیا نتیجه بگیریم. همین که معقول و سرافرازانه ببازیم کافیه. مثل دوره قبلی از باختمون هم لذت ببریم.
۴- راستش رو بخواید من از سرمربی تیم ملیمون خوشم میاد. نه بخاطر مربی گریش و قوائد و اصول کاریش، بخاطر سیاست رفتاریش و اون چیزی که تو کله اش میگذره. دقیقا خوب میدونه کی و کجا با ما چطوری رفتار بکنه. رفتار شورانگیز و هیجانی و حماسی رو میزاره برای مصاحبه های تلویزیونی و رادیویی و مطبوعاتی (عوام الناس) و در عمل مربی گری و هدایت تیمش رو در زمین فوتبال کاملا معقولانه انجام میده. هیچ وقت تو تاریخ فوتبال این کشور تا این حد با ثبات و منظم نتیجه نگرفتیم. اونجا که باید ببریم، بردیم و اونجا که باید میباختیم، موقرانه ومقتصدانه باختیم! نه برد خیره کننده ای در این سالها داشتیم و نه باخت شرمگینانه. خیلی هم خوب و معقول و آدم وار بازی کردیم. نتیجه کارش هم اینه که هم ملت ازش راضین و هم کارشناس ها. یکم ازش یاد بگیریم.
۵- هفته گذشته بعد از مدتها نشستیم و دراز کشیدیم و فیلم دیدیم. همینجوری روی هوا فیلم !mother آخرین ساخته دارن آرنوفسکی سرشناس رو انتخاب کردم و یا علی مدد. انتخاب احمقانه ای بود اما همسر که به طبع و استعداد و دانش سینمایی من ایمان داشت تا آخر فیلم مقاومت کرد و حتی وقتی کاری براش پیش اومد ازم خواست فیلم نگه دارم تا بیاد (یعنی جو فیلم گرفته بودش). اما آخرش چندتا کلفت بار من و کارگردان و چندتای دیگه کرد. خداییش حق داشت.
۶- من صفحات جدیدی برای وبلاگ دارم تعریف میکنم که یکیش قطعا معرفی فیلم خواهد بود. درباب همین فیلم مذکور هم چیزایی نوشتم که به سرعت به سمع و نظرتون میرسه.
۷- وقتی پدرها و مادرها حوصله سروکله زدن با بچه هاشون رو ندارن و یا اصلا حریف شاخ و شونه کشیدن و گستاخی و کارای دیگه فرزندان دلبندشون نمیشن، واقعا توقع دارن ما بتونیم؟ بچه ای که تو خونه حرف پدرومادرو نمیخونه هرقدر هم که مدرسه و معلم و مشاور و کوفت و زهرمار تلاش کنن، بی فایده است. چرا که بیرون از مدرسه هیچ ضمانت اجرایی وجود نداره.لطفا اینارو درک کنید.
۸- تابه حال براتون پیش اومده که کار درست انجام بدین اما متاسف و عصبی و غمزده و مزخرف و ناخشنود باشید؟ تنها حسن اش اینه که میدونید پشیمون نمیشید یا درواقع مانع پشیمونی و عواقب بعدی اون میشید. چرا کارهای درست اینهمه بی مزه و بی هیجان و اعصاب خوردکنن؟!
پی نوشت:
ده روز آینده این وبلاگ دومین سالش رو پشت سر میزاره. به شخصه تولد هیچ چیزی برام هیجان انگیز و خاص نیست. این یکی هم از ااین قاعده مستثنی نیست. اما به سبک برخی دوستان عمل میکنم و ازتون خواهش میکنم اگر ییشنهاد خاصی برای اون زمان این وبلاگ و نویسنده اش دارید، مطرح کنید.