var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

اندیشه ناگهانی شماره ۹: کرگدنم آرزوست...

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۶ ب.ظ

وقتی شما یک کرگدن هستید ... یا وقتی حس اینو دارید که میتونید یه کرگدن باشید، ناخودآگاه ذهنت میگرده دنبال چیزایی که به این کرگدنیه وجود شما دامن میزنه. حالا اصلا کرگدنی نه...، گرگی، خرسی، خری، سگی یا هر جک و جونور دیگه. دیدین مثلا میگن: «عین سگ پاچه میگیره» یا مثلا: «عین خر کار میکنه!» ما هرروزه کلی از این جک و جونورا دوروبر خودمون داریم، اصلا باهاشون زندگی می کنیم، کار می کنیم، ناهار یا شام میخوریم، معاشرت میکنیم حتی آمیزش داریم باهاشون. نکته جالبش اینه که از این خلق و خوی حییونیشون خیلی هم بدمون نمیاد. اما وقتی اسم کرگدن رو میشنویم چهره درهم میکشیم و رو برمیگردونیم.


 ما آدمای شکمو رو خرس یا گاو میدونیم، آدمای بزدل و ترسو رو موش خطاب میکنیم، بد اخلاقا و عنق ها رو سگ میدونیم، اونایی که زبون تند و تیز و گزنده دارن مار و عقرب به حساب میاریم و کلی موارد دیگه. اما چه اتفاقی میوفته؟ از همین حیوونا به عنوان حیوان خانگی استفاده میکنیم و کلی هم باهاشون حال میکنیم و گاها حتی ارتباط عاطفی ای که با این حیوونات ایجاد میشه جای روابط انسانیمون میگیره. اما حاضر نیستیم یه کرگدن به عنوان حیوون خونگیمون نگه داریم. چرا؟ چون هیکلش بزرگه و شاخ هم داره. خب عزیزمن گاوم هم گنده است و هم شاخ داره... نه، داستان چیز دیگه ایه. احتمالا کرگدن مارو قبول نمیکنه که پیشمون بمونه. اون حتی حضورمارو تو محیط زندگیش تحمل نمیکنه چه برسه به اینکه زیر یه سقف با ما بخوابه.

به نظرم در دوره ای زندگی میکنیم که کرگدن رو میشه به عنوان سمبل جامعه آرمانی به حساب آوورد. حالا آرمانی نه، ولی خداییش قابل احترامه. کلی خصوصیت جالب و خوب دارن که اتفاقا آرزوی خیلی از انسانهاست. مثلا به هیچ کس کاری ندارن و یه گوشه برای خودشون زندگی میکنن. زیاد قاطی بقیه نمیشن و به انحای مختلف باهاشون بر نمیخورن تا از چیک و پوک زندگیشون سر دربیارن. از اول تکلیفشون با خودشون و بقیه روشنه. دورو و ریاکار نیستن. تقریبا میتونید مطمین باشید که به محض نزدیک شدن بهشون، مورد حمله قرار میگیرید. نه مثل این شیرهای پرادعا که یه وقتی ملت میرن ور دلشون و کاری ندارن یه وقتایی قشون قشون میریزن سرتون. تازه کرگدن ها نمیخوان شمارو بخورن فقط میخوان دوروبرشون نباشید. شاید اونا بهتر میدونن که ما ادما به هر موجودی که نزدیک میشیم یه جوری انگولکش میکنیم که کلا ماهیتش از دست میده. حتی به ماهیت وجودی خودمون هم رحم نمیکنیم.

اصولا باید خیلی آقاباشی که دومین موجود بزرگ خشکی باشی و کار به کار کسی نداشته باشی. یعنی راه نیوفتی وسط جامعه و صرف سوار شدن به یه ماشین آنچنانی، دیگه خدارو بنده نباشی. یا بخاطر مدرک دانشگاهیت با اهل محل مثل عقب افتاده ها رفتار کنی و از این دست.

دماغت نه، ولی شاخ شق ورق و سربالا و کلی قیمتی داشته باشی ولی هنوز موقع راه رفتن، فروتنانه سرت پایین باشه و هی آسمونو نگاه نکنی و سعی نکنی اون دماغ تازه عمل کرده ات رو تو چشم جاری و همکلاسی و دختر خالت بکنی.

تازه کی میدونه که تو چه مادر فوق العاده و فداکاری هستی و علاوه بر اینکه هجده ماه بچتو حمل میکنی ، بعدش هم دست تنها و با چه زحمتی سعی میکنی تو جامعه خودت که گرگ و کفتار و شیر و پلنگ کم نداره، بزرگش کنی تا خودت و نسلت از خطر انقراض نجات بدی.ما اینقدر سرمون گرم روزمرگیه که از دوسالگی بچه هامون توی شبکه جهانی وول میزنن، بعدش هم تو خیابون وپارک و پاساژ! نه که ما از اون جونورا کم داشته باشیم، نه، فقط همچین حوصله رسیدگی به این کارارو ندارم.

اما صبر کن... دشمن تو که اصلا اونا نیستن... ماییم. 

اصولا ما آدمها خیلی از موجودات خوب و دوست داشتنی و کم دردسر خوشمون نمیاد. اگر همسایمون سروصدایی ازش نیاد، اونو مرموز میدونیم یا اگر همکاری داشته باشیم که با سلامت و صداقت کارش انجام میده اونو خنگ و بی دست وپا میدونیم. حالا توی زبون بسته چطور انتظار داری که ما باور کنیم با این جثه خرکی و اون شاخ درازت، نمیخوای به هیچ حیوون و جونداری آزار برسونی. ما یه کشورو، یه ملتو، به بهونه سلاح کشتار جمعی که هیچ وقت هم ندیده بودیم، ویران کردیم حالا شاخ یه متری تورو که صاف وسط صورتته و به طرف همه میگیریش بیخیال بشیم. بچه شدی؟

نه عزیزم... تو جات دیگه اینجا نیست. حالا که نمیتونی با ما کنار بیای، همون بهتر که منقرض بشی. ما همچین افتادیم به از بین بردن هر چیز خوبی که وجود داره که حتی به هوا هم رحم نمیکنیم. تو که از اساس وجودت مساله داره.


پی نوشت:

- این پست صرفا به جهت تغییر فضا نوشته شده و چندان مرتبط یا روند جاری وبلاگ نیست. اما بدم نیست.

- از دوستانی که در نهان و آشکار لطفشون نشون دان بینهایت سپاسگذارم.

- نازمهر عزیز و زن کویر خوب، کامنت های شما کمی دبر تایید شد که از این بابت ازتون معذرت میخوام. دلیلی نداشت جز توجه و اهمیت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۹
آقای پدر

نظرات  (۳)

چطوری کرگدن به ذهنتون رسید؟!!!!
اما اطلاعات باحالی بود. رازبقا بوداااا.
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
اخه من یه موقعی اصلا با این اسم مینوشتم... اطلاعاتم کامله
منکه میدونم دوباره میخوای راه بیفتی بری دنبال کرگدن شدن!!
اگر باز میخوای در قالب کرگدن سابق فرو بری و همگی مان را مورد عنایت قرار دهی حرفی نیست اینهمه نوشتن نداشت که...فقط آشکار اعلام کن منم تانکم رو آتیش کنم





***شوخی بود، فکر نکنم حال کرگدن شدن رو داشته باشی اما اگر حس و حالش اومدم ازتووون استقبال مینماییم
پاسخ:
هاهاهاها... مثل اینکه دل خونی از کرگدن درونم داری ها.
فکر کنم از خواننده های کرگدن فقط تو و جین باقی موندین. 
همین الانشم کم کرگدن نیستم فقط یکم ملودرام تر مینویسم!!!
من تنها تفاوتم با کرگدنها اینا که دلم میخواد یه مرد خوب کنارم باشه که در هر ماه دو ساعت محکم بغلش کنم... البته در مورد بچه داری هم از اونا عقب ترم، خوب کارم خیلی زیاده، نمیرسم... چیکار کنم
پاسخ:
حالا از کجا معلوم با اینهمه مشغله بتونی دوساعت فرصت پیدا کنی؟ به علاوه مطمینی اون دوساعت صرفا به بغل ختم میشه؟!
از همه اینا گذشته مرد خوب؟!!! چه حرفا. خخخخخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی