var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

اندیشه ناگهانی شماره ۶: اندیشه های مرده

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۴ ب.ظ

 گاهی سرکی به بعضی وبلاگ ها میکشم و آروم و بیصدا از کنارشون رد میشم. گاهی از طریق لینک ها از وبلاگی به وبلاگ دیگه ای میرم تا خط فکری نویسنده رو کشف کنم... اما همیشه با کلی وبلاگ متروک و مظلومی مواجه میشم که به امون خدا رها شدن و ماه ها و چه بسا سالهاست که کسی به اونها سر نزده... احتمالا نویسنده یا درگیر کانال های تلگرامه و یا پیج های اینستاگرام و یا حتی مرده! هیچ کدومش برام مهم نیست، فقط افسوس اندیشه ها و احساساتی رو میخورم که به دور ریخته شدن. نفرت انگیزه... بدتر از همه اینکه عموما کاملا ناگهانی و بدون هیچ دلیلی متوقف شدن و تنها نویسنده تصمیم گرفته دیگه ننویسه. چطور آدمهایی که برای احساس و ادراک و اعتقاد خودشون به اندازه کافی ارزش قائل نیستن، قراره برای زندگی این احترام و ارزش رو خرج کنن؟ وقتی من درونی رو رها میکنن آیا من بیرونیشون رو حفظ میکنن؟ خوبیه زندگی اینه که نمیشه دست از نوشتنش برداشت، باید تا لحظه آخر و ثانیه آخر بهش ادامه داد و سطر به سطر روزهاشو با دقت پر کرد...با دقت!؟

 ایکاش سیستمی وجود داشت که هر وبلاگی که بیشتر از سه ماه چیزی در اون نوشته نمیشد، معدوم و محذوف میکرد. کاش برای حیات آدم ها هم چنین سیستمی وجود داشت.

لطفا بنویسید...

لطفا بخونید...

لطفا حرف بزنید..


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۲۴
آقای پدر

نظرات  (۳۳)

عجب! 
پاسخ:
شما هم در مظان اتهامی!
منم موافقم
نوشتن و خوندن و حرف زدن آدم را زنده میکنه ، اندیشه را بارور میکنه... ذهن را تازه نگه میداره...
منم گاهی دلم میگیره از دیدن این وبلاگهای رها شده... همیشه فکر میکنم حتی اگه تصمیم به ننوشتن بگیریم باید فکری برای وبلاگمون بکنیم
شاید کمترین کار این باشه که در پست آخر بگیم که دیگه نمیخوایم بنویسم...
....

کاش اون سیستم در مورد ما آدمها هم وجود داشت...
پاسخ:
واقعا در عجبم این ادمها که حالا به هر دلیلی میخوان دیگه ننویسن، چرا وبشون حذف نمیکنن؟
چ خوب گفتی آقای پدر.منم از دیدن وبلاگهای متروکه و رها شده ناراحت میشم.
اصلا یکی از ویژگی های اصلی لینک های من اینه که حتما زود به زود بیان و بنویسن!

پاسخ:
ممیزی مناسبی برای لینک هات انتخاب کردی. 
سلام.من فکرمیکنم احساس درونی آدما یاخوشاینده یاناخوشایند.پس کسانی که احساس درونی خودشونو به طرق مختلف بروزمیدن مثل وبلاگ نویسی.شعر.متن ادبی.مقاله وهزاران راه دیگه میخوان که به یه نوع رضایت درونی برسن حالااگه بانگاه کردن به نوع بروزاحساس حس خوشایندی بدست بیارن که ادامه میدن ولی اگه حس ناخوشایندی دست داد ادامه نمیدن.البته بازبسته به کشش وظرفیت آدما داره ممکنه کسی حتی اگرحس خوشایندی بهش دست نده بازادامه بده حتی اگربارهابایادآوریش ناراحت بشه.چون گاهی ادمابرای تشویق وبدست اوردن حس خوب وخوشایندروبه نوشتن میارن.گاهی هم برای تنبیه خودشون ازاینکه همیشه به یادداشته باشن وتکرارنکنن.دراین زمینه میشه بحث کردکه فکرکنم دوستان روخسته میکنه.آرزومنددرخشش خورشیدتابان درتمام لحظه هایت.
پاسخ:
تحلیل قشنگی از نوشتن و ننوشتن بود... درواقع نوشتن پاسخ بازتابی ما به محیطه تا بتونیم انرژی درونیمون تعدیل کنیم. مارهمیشه اینکارو انجام میدیم اما به طرق مختلف. با مسافرت، با بازی کامپیوتری، با غیبت، با عبادت، با نوشتن و خیلی چیزای دیگه. اما چرا نوشتن یا عکاسی یا نقاشی روش های کار امد تری هستن؟ چون با نوعی افرینش و زایش همراهه..خود نویسنده بیشتر از هر خواننده ای مطلب خودشو میخونه چرا که ار خلق خودش لذت میبره... 
نیلوفر تو هیچ راه ارتباطی دیگه ای نداری؟ 
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۴۲ بهار شیراز
هم می نویسیم هم می خوانیمت...نوشته هایت را دوست دارم، اگر کامنت نمی گذاریم به پای شیرازی بودنمان بنویس...ها ها ها
پاسخ:
قربان شما. اتفاقا منم پیگیر احوالاتتون هستم. هرچند فکر کنم کلهم اجمعین درحال درس خوندن هستین!
من شیرازیای اصیلی بین خواننده هام دارم
پنج انسان سرشناسی که در ایام پیری مهم ترین کار را انجام دادند...

تولستوی در 82 سالگی 
کتاب « من نمی توانم ساکت باشم » را نوشت.

جرج برناردشاو در 93 سالگی 
نمایشنامه « قصه های خارق العاده پند آموز» را نوشت.

پیکاسو در 90 سالگی بهترین نقاشی هایش را کشید.

چرچیل در 82 سالگی کتاب « تاریخ کشورهای انگلیسی زبان » را نوشت.

سامرست موام در 84 سالگی کتاب « دیدگاه ها » را نوشت.

✅هیچوقت برای شروعی دوباره دیر نیست...

‎‎‌ ‎‏‎‏‎‏‎ ‍
پاسخ:
اخخخخ چقدر به شنیدن یه همچین چیزی احتیاج داشتم. 
نیلوفر تو قراره فرشته من باشی یا روان درمانگرم؟ چون الان یه جورایی داری این نقش برام بازی میکنی.
سال 88 که وارد وبلاگنویسی شدم انگار درِ یک دنیای دیگه رو بروم باز شد و کلی لذت میبردم از نوشتن و. . . 
تا اینکه سال نود بنابه دلایلی خداحافظی کردم و وبلاگ را کاملا حذف کردم.
اما دوباره بعد یک سال طاقت نیاوردم یک وبلاگ دیگه درست کردم و تا چندسال اونجا مینوشتم که بلاگفا عنایت فرمودند هرچه تاریخچه بود حذف شد. باز وبلاگ نویسی رها شد تا اینکه انتهای نود و چهار دوباره شروع به نوشتن کردم.
موقعی که در این حول و حوش ننوشتن سراغ وبلاگ هایی که قبلا میخوندمشون میرفتم میدیدم یا حذف شدن و یا دیگه از تاریخی ننوشتن.
خیلی غم انگیز بود مواجه شدن با نویسنده هایی که وبلاگ را رها کردن.
این حس کاملا قابل درک است. آخر نود و چهار که دوباره شروع به کار کردم با دیدن این وضعیت با خودم میگفتم وبلاگ نویسی دیگه مرده و کاملا دلسرد شروع به کار کردم.
تا اینکه دیگه دل به دریا زدم و با وارد شدن تو سرورهای مختلف وبلاگهایی را پیدا کردم که هنوز زنده هستن.
به نظرم همین الان هم اکثر وبلاگنویس ها با زدن کانال و پیج اینستاگرام وبلاگ را کم کم ترک میکنند. این موضوع خیلی رواج پیدا کرده.
پاسخ:
اره، دقیقا همین اتفاقات که گفتی افتاده. دیگه رونقی نداره حتی با وجود خوره های نوشتن و حرف زدن شبیه من و خیلیای دیگه اما باز هم هر روز و هرروز از تعداد وبلاگ خون ها کم میشه. تازه خیلی از همین وبلاگ نویس ها هم، اونایی که سرشون به تنشون میارزه، کانال و پیج هم راه انداختن... 
منم موافقم کاش چنین سیستمی بود
این یکنوع بی احترامی به خواننده ها هست
پاسخ:
دقیقا. لااقل بگن که دیگه نمیخوان بنویسن و بعد هم حتما وب ببندن 
من نمیتونم بنویسم,بنابه دلایل امنیتی.
نمیتونم
و غبطه میخورم به شما وبلاگ نویسا
پاسخ:
خب پگاه یه چیزی بنویس که مشکل امنیتی پیدا نکنی! والا
پیشکش اول صبح ام
یک سلام گرم 
با عطر گل های بهشتی 
از باغ آرامش 
و پر مهر خداست 

امروزتان متبسم 
به نگاه مهربان خدا

"لحظه هایتان آرام"
-----------------------
سلام شماهمه کامنتاروجواب میدیدوتایید؟
پاسخ:
سلام و صبح جمعه شما هم بخیر
 این تنها کاریه که در احترام به خواننده ها و نظراتشون باید انجام بدم و از این بابت هم خوشحالم. فقط گاهی دیر میشه.
پیغام خصوصیت رو هم خوندم و ممنون از توجه و نگرانیت. خب من خوش بینم و خیلی هم تو خط این چیزا نیستم. خسته تر از اونم که بتونم پاسخگو باشم...
قبلا پیش اومده، بی نتیجه مونده... و هر چند وقت یه بار میاد اعلام نفرت و انزجار میکنه.
کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر می رو م تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد
امامن همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم
نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد،،، 
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم؟؟ تا نیفتد ! اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد،****
این ما هستیم که نباید با او بیفتیم ...! 

" سافار"
"روانشناس بزرگ ایتالیایی"


حال دلت که خوب باشد

همه دنیا به نظرت زیباست

 

آدم‌ها همه شان دوست داشتنی اند و همه را می توانی ببخشی ،حتی چراغ قرمز برایت مکثی دوست داشتنی می شود که  لحظه‌ای پا را از روی پدال برداری و بتوانی فکرکنی به چیزهایی که دوست داری .

"لطفا بنویسید...

لطفا بخونید...

لطفا حرف بزنید.."

یعنی منم حرف بزنم؟؟؟ 
من اگر بی خبر وبلاگمو ول کردم رفتم احتمالا مردم وگرنه از اپلیکیشن ها موبایلی هم فراری هستم
پاسخ:
شما تا همین جا هم خوب پیش اومدی دختر شیرازی!
بنظر من بدتر از همه موقع ای هست ک خواننده و طرفدار سر سخت یه وبلاگ هستی و نویسنده یه روز پست میذاره ک نمیتونه بنویسه!!نمیدونی چی بگی یا چی بنویسی! این اتفاق حدود ۴ سال پیش وقتی تازه یک سال و نیم با یه وبلاگ آشنا شده بودم افتاد! خب اون وبلاگ اولین جایی بود ک جواب کامنت ها رو میداد نویسنده اش... اما خب متاسفانه دیگه ننوشت... کلی خاطره،کلی احساس.... همش یه روز خاموش شد:((
حیف...
پاسخ:
چقدر حالت گرفته شده ها. یعنی حسودیم شد بهش که چنین طرفداری داشته
۲۷ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۳ مامان محمدامین
عجب جپال دوزی به من زدید...چنان رگ غیرتم گرفت....حیف که الان وفردا امتحان دارم.یعنی تا سه تیر دارم وگرنه همین الان چنان وبلاگ پسرک رو به روز می کردم....شانس اورد وبلاگ....شانس اورد پسرک وگرنه تمام شاهکارهاش الان مکتوب میشد..
پاسخ:
دقیقا دقیقا روی خطابم با تویه. بی تربیت!! 
چه معنی داره تو از نویسنده تبدیل شدی به خواننده صرف؟
منم با هات موافقم البته منم چندین وبلاگمو رها کردم ولی اطلاع رسانی کردم که میرم به نظرم باید به مخاطب احترام گذاشت 
پاسخ:
دقیقا. لااقل بگید اقا ما رفتیم. بعد حتما هم باید وب حذف کرد.
سلام جناب پدر
من از ساعت دو بامداد 27 خرداد ناگهان از یه وبلاگ دیگه پرت شدم اینجا و بسی خوشوقتم ازین موضوع
باشد ک ازین پس بتوانم همراه خوبی باشم و رستگار شوم...پیام دوستیه مرا هم پذیرا باشید..تا الان چند تا از پست های اخیر رو خوندم و یه چیزهایی ازتون دستگیرم شده منباب آشنایی...فعلا همینا دیگه
پاسخ:
ما نیز بسی خرسند و مشعوف شدیم از زیارت جمال مبارک سرکار علیه...

سلام

لطفا بنویسید

لطفا بخونید

لطفا حرف بزنید

احتیاج داشتم به شنیدنش

احتیاج دارم به یه باتوم رو سرم برا انجام دادنش

 

پاسخ:
میخوای خودم بیام با یه باتوم بالای سرت وایسم تا بنویسی!؟
مخااالفم. به نظرم طبیعیه که در هر دوره از زندگی، یک سری دغدغه هایی برای هرشخص وجود داره، و خب بعد از چند وقت اون دغدغه از بین میره. به هر دلیلی. و حسی برای نوشتن نیست.
خسته شدم همین انقدر هم که توضیح دادم. وگرنه در مواردی کاملا خوشحال باید شد که وبلاگ تعطیل شده. شاید مشکل نویسنده حل شده. نه ؟!
پاسخ:
مگر فقط درصورت داشتن دغدغه باید نوشت؟!!!

۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۰۵ آقای غریبه
معمولا این طوره. معمولا وبلاگ ها یه تم اصلی دارن که همون هدف نویسنده است. همون دغدغه. همون چیزی که وادار به نوشتن کرده فرد رو. شاید چیزهای دیگه هم باشه. اما گاهی با از بین رفتن اون دغدغه (=هدف= موضوع جذاب (خوب یا بد) ) نوشتن هم کم میشه
پاسخ:
بله. این تحلیل مکانیزم راه اندازی و ناتمام گذاشتن وبلاگ!
سلام.آقای پدرمیخواستم یه پیشنهادبدم واون اینکه اگه شماموافق باشین یاهمین وبلاگو یایه وبلاگ دیگه درست کنین که همه بتونن مشکلاتشونومطرح کنن وازاونجایی که شماروانشناس هستین بهشون کمک کنین تامشکلاتشون تاحدودی رفع بشه.حتی میشه بعضی مواردروازدوستان روانشناستون کمک بگیرین.به نظرم اگه دوستان بجای اینکه بخوان نظرشخصیشونوبه بعضی ازدوستانی که مشکل دارن ارائه بدن ممکن چون تخصصی ندارن اوضاع روبدترکنن من فکرمیکنم اگه یه کارشناس وآگاه بتونه راهنمایی کنه که اصولی وعلمی باشه کمک زیادی میشه کردبه دوستان.وبهترین استفاده روازدنیای مجازی کرد.میتونین نظرخواهی کنین اگه دوستان موافق بودن استارتوبزنین.روزتون سرشارازامید.
پاسخ:
خب این عملی نیست. سایت ها و فروم های خاص اینکار به وفور یافت میشه و به علاوه کاربری این وبلاگ متفاوته.
راستش برای کسی که با نوشتن حالش خوب میشه رفتن معنا نداره. ممکنه یه مدت بی خبر بره و اینم طبیعیه (تو مودش نیست مثلا) و دوباره بر میگرده. دنیای وبلاگ با هیچ دنیای مجازی دیگه ای قابل مقایسه نیست. برای من که اینطوریه.
پاسخ:
کاملا با حرفم موافقم و دقیقا خود من هم همینطورم.
خب خداروشکر که روی صحبتت با من نیست،  چون من اعلام کردم و بعد رفتم
پاسخ:
اعلام هم نمیکردی کی جرات میکرد حرفی بزنه!؟
چرا؟؟!!!!! 
پاسخ:
خب جرات نداریم دیگه. ازت حساب میبرم مثلا

یعنی فکر میکنی اینطوری جواب بده؟؟؟

گمون نکنم!!

آقا ما یه فامیل شیرازی داریم، واسه اونو یعنی؟؟

پاسخ:
والا من نمیدونم. تو خودت بهتر میشسناسی.
جمله آخر متوجه منظورت نشدم

شوخی بود آقای پدر.

با احترم به تموم شیرازی های عزیز / منظورم این بود که ما یه فامیله شیرازی داریم نکنه چون تنم به تنه مبارکشون خورده منم یکم در نوشتن و خواندن و حرف زدن کاهلی میکنم؟

ببخشید که اینقدر گنگ نوشتم

موفق باشید

پاسخ:
رفع ابهام شد!
۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۳ مامان محمدامین
بگم خدا چیکارت نکنه آقای پدر با این تزهای دغدغه برانگیزتون...یعنی این آخرین افاضاتتون دراین پست مبنی برحذف وبلاگ های از رده خارج خواب وخوراکم رو تو این امتحانات گرفته...دیشب خواب دیدم وبلاگ ده ساله ی پسرک حذف شده....گفتم عجب سق سیاهی داره این پدر...
تا شنبه راهی نیست.اولین برنامم بعد امتحانم به روز کردن وبلاگه...همچین مشغولتون کنم که دیگه حکم صادر نکنیدخخخخ
پاسخ:
ببینیم و تعریف کنیم. 
خط و نشون الکی که نیست؟

سلام

من اولین باره که وبلاگتون رو میخونم

خیلی اتفاقی پیداش کردم

حتی نمیدونم چطور به اینجا رسیدم درست مثل خودتون

خیلی از این پستتون خوشم اومد

اووووم ... میتونین جلوی این خیلی که در بالا نوشتم چند تا خیلی دیگه هم اضافه کنین

همین قدر خوشم اومد دقیقا

چون منم حالتهای مشابهی رو با دیدن وبلاگهایی که با هزار امید و آرزو بازشون میکنیم تجربه کردم

بماند که دیدن وبلاگ بسته شده ی  دوستان خیلی حس بدتری هم داره

به نظر منم خیلی ها از دنیای وبلاگ نویسی وارد شبکه های اجتماعی شدن

همین امروز وبلاگی رو خوندم که دیگه نوشته نمیشد

باور کنین من شیفته ی اسمی شدم که برای وبلاگش گذاشته بود

میدونین اون اسم چی بود ؟

" بوی عود می آید "

خیلی قشنگه نه ؟

یه اسم پر معنا با کلی احساس پشت اون

 

پاسخ:
فکر کنم یه دفعه گذرم به این وبلاگ افتاده، اما همون اول که دیدم خیلی وقته خاک میخوره از خوندنش صرفنظر کردم.
من محکم چسبیدم به اینجا و خیلی با اون برنامه های اجتماعی حال نمیکنم
سلاااااااااااااام 
میشه یه توضیحی راجع به کشف خط فکری بدید !!!! چرا من حتی خط فکری خودم رو هم نتونستم کشف کنم ؟؟؟؟؟

ولی کلا از اونایی که تو کار کشف خط فکری هستند میترسم تو زندگیم احساس میکنم بیشتر دنبال ایراد گیری اند و میخوان اشتباهات زندگیم رو پیدا کنند 

پاسخ:
چون تو خیلی عصبانی هستی و یکم هم بدجنس!! خخخخخخ
شما نگران نباش، خودت استاد گیری
سلام
آقا جریان چیه نکنه من بد قدم بودم ؟تا اینجارو یهو پیدا کردم اومدم با خوشحالی پیام دوستی و همراهی صادر کردم دیگه ازون روز هرچقدر اومدم سر زدم ناکام برگشتم دیدم کسی خونه نیست...میخواین ما بریم اصلا؟
پاسخ:
خخخخخخ
نه بابا اینجوری هم نیست. حالا یکم تنبلی کردیم ها
عصبانی و بدجنس هم خودتونید .....
کجای من شبیه عصبانی و بدجنس هاست ؟؟؟!!!!
پاسخ:
خخخخخخ... قیافت
برو خودتو تو ایینه ببین... از اون بدجنس عصبانیایی
من یکی از اون کسایی هستم که وبلاگشونو رها کردن.مطمئن باشید هر کس وبشو رها میکنه حتما یه علت خاصی داشته که اینکارو کرده و اون علت براش مهم بوده و مجبورش کرده
اینکه میفرمایید حذف کنن خود شما دلتون میاد نوشته هاتونو حذف کنید؟قطعا نه.کسی دلش نمیاد چیزی که زمانی براش زحمت کشیده رو یه شبه از بین ببره و شاید اون نوشته ها برای کسی جالب باشه و گره از کارش حل کنه
شاید یه روز خودتونم مثل همون افراد بشید چون ملامتگر به سرنوشت ملامت شده دچار میشه معمولا
پاسخ:
البته من منظورم نبود که حذف کنه اما امکان مسدود کردن وبلاگ وجود داره. کما اینکه منم یه وبلاگ تعطیل دارم. به علاوه میتونید نوشته هاتون نگه دارید

با عرض معذرت خدمت شما آقای پدر و خوانندگان محترمتون خواستم بگم من تا حالا چهار تا وبلاگ داشتم

اولی رو زحمت کشان فیل تر چی ترکوندنش

دومی رو بعد مدتها خودم حذف کردم

سومی و چهارمی رو همچنان دارم تا کی بشه اونا رو هم بترکونم

خیلی هم با این اخلاق خودم مشعوفم : )))))

 

پاسخ:
خب حضرت آقا یا سرکار خانم بودا، چرا ادرس وبت رو بهمون نمیدی؟
جسارتا اگر خواستم خصوصیتون جواب بدم چکار باید بکنم؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی