var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

از هر وری، دری

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۳۷ ب.ظ
۱- این جور که از شواهد پیداست آقای مدیر به جد تصمیم داره امسال خونه تکونی اساسی ای در قسمت دبیرستان انجام بده. شاید به جرات بشه گفت اون که بیشتر از همه در امانه آقای ناظمه. بقیه یا مطمین نیستن و یا قصد رفتن دارن. من اما وضعیت خودم رو نمیدونم. چندبار جلوی همکارام گفتم که اگر پیشنهاد بهتری بهم بشه خودم زودتر میرم. بعید میدونم به گوشش نرسونده باشن. راستش رابطه من و مدیر چندان جور نیست. کوچکترین دیالوگی غیر از مسایل کاری بینمون ردوبدل نمیشه. نگاهامون سرده و کوتاه. نه... من اینجا موندنی نیستم. شاید تنها چیزی که مانع کنار گذاشتن من میشه،‌ قابلیت های خاص خودمه و البته ارتباطم با بچه ها و همکارا. به علاوه از همکار موازیم موفق تر بودم.
۲- رابطه ای که جفت و جور نیست، به راحتی تاب برمیداره و کج و حتی شکسته میشه. تماس تلفنی ای که با خنده و شوخی شروع میشه در کمتر از یک دقیقه و با اولین تقاطع به چالش کشیده میشه و در نهایت سردی به پایان میرسه. امشب حتی کنار هم، هم نمیخوابیم.
۳- انتخابات!! بیخیال... این دیگه خیلی تکراری و یخ و بی معنی شده. ظاهرا هم دستگاه حکومتی کشور نتونسته سناریوی مناسبی برای گرمی بخشیدن به اون طرح کنه. حالا یا تمایلی به تغییرات نمیبینن و یا کاندیداها چندان شور و مقبولیت لازم رو ندارن که بتونن هیاهو ایجاد کنن. درنتیجه صرفا بسنده شده به درگیری های لفظی در مناظرات تلویزیونی! کپی برداری از لمپنیسم سال ۸۸ اما با بازیگرانی معقولتر، داناتر، قشنگ تر و مهربون تر...
۴- فردا مراسم نامزدی اولین دوست دختر زندگیمه که اتفاقا نزدیکترین دوست همسر هم هست. اینجوری نگام نکنید. همه همه چی رو میدونن و من هم ارتباط کاملا عادی ای باهاش دارم. اما فقط این نیست. امروز پیش از ظهر، آخرین دوست دختر مجردیم که اساسا خیلی هم دوست دخترتر از اون یکیا بود، تماس گرفت و کمی حال و احوال کرد و اطلاعاتی از امکانات اقامتی دقیقا همون شهری خواست که قراره ما فردا به جهت شرکت در مراسم دوست دختر اولی بریم. چرا که قراره فردا با بی افشون!! تشریف ببرن و طبیعتا برای شب نیاز به مک... ببخشید جای اقامت دارن.خلاصه اش کنم، فردا دور هم جمعیم همگی...
۵- دیروز مراسم روز معلم در مجموعه برگزار شد. البته نظر به اینکه ما از مجموعه فقط نامشو یدک میکشیم، هر مقطع برای خودش مجزا برگزار کرد. القصه، اساتید محترم دور هم و دور ما جمع شدن و میوه وشیرینی و شربت خوردیم و کادو گرفتیم و از هم تعریف کردیم. طبیعتا با توجه به اینکه آخر ساله و دبیران و همکاران نگران قرارداد سال جدیدشون هستن همه ازمون تعریف کردن. من همین انتظارو داشتم و خیلی ریلکس حضور بهم رسوندم. اما بعدا متوجه شدم که ظاهرا آقای مدیر و مشاور و معاونین دیگه یکم و حتی بیشتر نگران بازخورد جلسه در محضر حاج آقا بودن!!! بعد ازجلسه یه نفسی کشیدن و خوشحال و دست پر رهسپار منازلشون شدن. فقط آقای مشاور به حرف اومد و جلسه رو «مضخرف» خوند! دقیقا به همین دلیل. خب باهاش موافقم. فقط جای سوال برام باقیه که چرا من بدون توجه به این موضوع اینقدر ریلکس بودم؟ آیا من کم تجربه و نادونم یا ازخود راضی و مغرور... و یا مطمین و راضی از کارم؟ احتمالا هیچ کدوم. روزی دست خداست. من نگران ذهنیت حاج آقا و قرارداد سال آینده ام نبودم. اگر انقلتی وارد میکردن و ناوارد بود داغونشون میکردم و اگر وارد بود فروتنانه میپذیرفتم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۳
آقای پدر

نظرات  (۱۱)

مث رابطه ما...
که جفت و جور نیست.
هعیییییی آقای پدر... دلمان پر است...
پاسخ:
امیدوارم دلتون شاد بشه
مورد چهار منو یاد این انداخت
تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو.دوست بشه.دوست بشی؟؛)


بی منظور به شما.
به نوشته هات نمیومد قبلا دوست دختر داشته باشی و خصوصا از روی رابطه با همسرت.پس باید خانمهارو بیشتر درک کنی.مگه اینکه فقط تعویض دوست داشتی و دقتی در نوع برخوردشون نداشتی.


درباره بقیه نکات فردا مینظرم:))
پاسخ:
یعنی مورد چهار اینهمه کودکانه است؟ خب راستش جزییات هیجان انگیزی هم داره

فقط به این جمله اکتفا میکنم که دانایی با آگاهی تفاوت داره. و به علاوه کمی فقط کمی به این فکر کن که زندگی مشترک دوسر داره
1و5. خدا بخیر کنه. واقعاً روزی و مقدراتمون فقط دست خداست و بقیش بازیه. البته تلاشم مؤثره که شکر خدا شما ظاهراً تو کارتون استادین.
3. دقیقاً. دیگه بنظرم مسئولان مملکت(باعرض معذرت) هم خودشون احمقانه برخورد میکنن و هم مردم را احمق فرض کردن و شخصاً بنظرم قلم فرسایی و بحث دراینخصوص، تلف کردن عمرمونه.
2. فکر نمیکنین جفت و جور نبودنتون غیر از غرورتون و برخوردای ناشیانتون ناشی از بی پرواییتون در اموی مثل مورد4 ناشی میشه. دراینخصوص و برای رفع مشکلاتتون با همسریکه خودتون به شایستگی توصیفشون کردین و یقیناً هم همینه، التماس تفکّر و تلاشی مضاعف. از شما با اینهمه فهم و کمال موشکافانه و دل مهربان بعیده آقای روانشناس.
درضمن هفته آموزش و روز معلم(البته با تأخیر) بر شما که در این عرصه مهم زحمت میکشین، مبارک باشه.
شرمنده که طولانی شد. اما خب کامنتدونی برای همین بازه دیگه:-) 
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
۱و۵- حالا نه استاد ولی تلاشمو میکنم
۳- ظاهرا بیشتر ادم ها هم به همین نتیجه رسیدن
۲- اینقدر این بند و خوندم که حفظ شدم. ناهید عزیز،‌ من همسر شایسته و کاردان و مدبری دارم اما این به معنی انی نیست که واژه هایی که در موردم بکار بردی کاملا درست باشه. زندگی مشترک دو سر داره. ناهید من تلاش کردم... به علاوه ما ازهم دور نیستیم و شاید از خیلی از خوتننده هام زندگی به راه تری داشته باشم اما من گرمای بیشتری در زندگیم میخوام.
ممنون بابت تبریک و کامنت های فوق العاده ات

1- برای کسی که کارش خوبه هیچ وقت جای نگرانی نیست... شما هم که خودت به خودت باور داری

2- اخ اخ ... یکی از این رابطه ها در نزدیکیم هست که با یه ذره چرخش چشم و ابرو هم تاب برمیداره... دیگه کلمات که هیچی

3- اینو کلا بیخیال

4- این شماره را دوبار خوندم... حالا آخر اون جای اقامت را براشون پیدا کردین یا نه؟ :))))))

5- روزتون مبارک
پاسخ:
۱- اره من خیلی خوبم...خخخخخ
۴- نه بابا. به من چه اخه؟
۵- ممنون و سپاسگزار
آقای پدر روزتون مبارک... من منتظر جوابمم همچنان
پاسخ:
ممنون و به روی چشم
سلام آقای پدر. با تاخیر روزتون مبارک باشه... 
کار شریف و جالبی دارین.
مادر من هم دبیر هستن و ترسناکترین سال درسیم همون سالی بود که مامانم معلمم هم بود. مادر خیلی خوبیه ولی معلم خیلی خیلی سختگیر!
  امیدوارم مهمونی هم خوش بگذره. فکر کنم حسابی هیجان انگیز باشه با وجود دوست دخترهای سابق!
در مورد کار هم حق با شماست. روزی دست خداست و جای نگرانی نیست. وقتی کارت رو خوب بلد باشی و اعتماد به نفس کافی داشته باشی هیچوقت لنگ کار نمیمونی.
پاسخ:
ممنون از لطفتون،
همیشه دلم میخواسته بدونم این بچه هایی که مادر یا پدرشون دبیرشون میشن چه حسی دارن.
مهمونی خوش گذشت ولی قرار نبود اون دوست دخترتره شرکت کنه که. فقط قرار بود اخر هفته به همون شهر بیاد.

یه وقت بد نگذره بهتون امروز ؟؟ 
پاسخ:
نه اتفاقا خیلی هم خوش میگذره. ممنونم
1- قبلش خودت بتکونش
2- اینروزا 120 درصد از رابطه ها جفت و جور نیست دیگه کار به جایی رسیده آدم باید مقایسه ای زندگی کنه مثلا بگه نسبت به این تعداد رابطه ما بهتره پس.... میدونم این فاجعه هست اما مدار زندگی انسان قرن 21 به این سمته و ما باید بپذیریم پس بی خیال برادر جان نمیشه که بشه
3- در کانون و جو صیاصت بزرگ شدم و بسیار زخم خوردم و اکنون یک صیاصت زده منزجر از این وادی. پس حق با شماست و بسیار این بحث لوس شده
4- به اون دوست دختر تره آدرس اشتباهی بده یکم شاد شیم (خبیث خودتی)
5- روزتون و هفتتون مبارک آقای پدر
پاسخ:
۱- هاهاها، من هروقت لازمه یه گردوخاکی بلند میکنم.
۲- درسته ولی همین ما وقتیم غروب میام خونه خیلی خوش و خرم باهم رفتار میکنیم و دوباره چفت میشیم.
۳- من زخمی از سیاست نخوردم، باهاش بزرگ شدم. تو هم اگر تو محیطی بزرگ میشدی که  اولیای نیمی از همکلاسیات همون موقع یا بعدش تو دستگاه حکومتی بودن و حتی در دوره ای با دختر معاون و مشاور رییس جمهور روهم میریختی، برات عادی میشد.
۴- اون دوست دخترتره اصلا به من مربوط نیست. راستش زنگ زده بود یه سنگی بندازه تا شاید من جایی واسشون جور کنم که نکردم!
۵- ممنون.
هفته ات مبارک:)

زندگی مشترک دوسر داره قطعا.ولی از اول اینقدر دور نبودین.بودین؟؟
پس اینوسط دوطرف اتفاقاتی افتاده و تغییراتی کردن..حالا یک طرف بیشتر باید قدم برداره.صبوری کنه.پیش بره برای حلش....
یادمه شما حتی موقع بارداری بزرگه جدا بودی کامل...
خودت مشاوری..خودت عاقلی...
اما این یک فاجعه است!هیچوقت به سادگی و یک ماه دوماه محبت بی وقفه از ذهن ادم پاک نمیشه!

خانمها دوره ماهانه اشون.اگه یکم سردی ببینن از طرفشون.اینقدر توی روحیه اشون موثره که ممکنه چندسال بعد هم اون‌توی ذهنشون باشه...چه برسه بارداری و اون بهن ریختن هورمونها و شدت محبت طلبی بیشتر.....


من به حساب حیا یا حجب یا خجالت و فلان نمیزارم..
یک خانمم..از دید یک خانم میگم.شاید کامنتمم بخونن دوستان یا خودت.بگی که چرقدر صریح داره صحبت میکنه...ولی این چیزها همونهایی که یک خانم و اقا نمیشینن رک و صریح حرف بزنن و اسمشم میزارن حجب و حیا...اخرش میرسن به اینجا و سردی زندگی.

من هنوز ازدواج نکردم.اما عشق تجربه کردم.من مادر نشدم اما مطالعه داشتم روی تاثیرات مادر شدن روی مادر و خانواده و جسم مادر...
کسی که باردار میشه و اونهم ناخواسته! اول ازنکه قبول شرایطش سخته..پذیرفتن یک‌مسولیت خیلی بزرگ..ما خانمها عادت داریم بیش از حد فکر میکنیم و بزرگ اندیشی داریم..
اینمه جسم و ظاهرش درحال تغییره...اینکه همسرش باز هم با این تغییرات دوستش خواهد داشت؟اینکه جسمم..صورتم..اندامم داره بهم میریزه(دوره ای ممکنه حتی لک ایجاد بشه) اثر روانی خیلییییی زیادی داره برای یک خانم.خودشو توی اینه میبینه که بهم ریخته است.
جسمش توان قبلیو نداره...اذیت کنندس..
روحش خسته اس...مجبت میطلبه...بهونه گیر میشه...توان قبلی نداره..حساس میشه....
رابطه جنسی هیجانی و یا ساده رو کمتر یا اصلن نمیتونه داشته باشه ..
و.....
بعد اونوقت همسر ادم.توی همچین شرایط بحرانی برای یک خانم...حتی کنارش هم نخابه!
فاجعه است...
ببین من یک خانمم...یکم ذهنم مشغول مه بشه..ناراحت باشم..روحم اذیت شده باشه...اگه شریکم کنارم نباشه.این توی ذهن من هک میشه..و اصلن عواقب خوبی نخواهد داشت برای شریکم...چون لحظه ایه میخاستم نبوده!حالا بعدش باشه کاامل...اما اون لحظه نبوده!! پس باید ایییییینقدر شریکم بیشتر پافشاری کنه روی رابطه امون و محبت به من تا من بتونم کمرنگ کنم نبودش رو‌..‌ .
برای تو هم سخت بوده.تو هم باید درک میشدی..اما قبول کن واکنش تو تاثیرمنفیتری گذاشته....
حالا این بماند مه خیلییییییی جاهای دیگه و توی خیلی شرایط دیگه هم‌تکرار شده..این نبود شما دو تا کنار همدیگه....

حتی واکنش الان فندق به محبت بین تو و بزرگه....ریشه در امون جنینی فندق هم داره...

لحظاتی که باید باشی نبودی....اون زمان با حضور ۵۰٪میتونستی اینقدر دور نباشی...‌‌اما الان باید حضور ۲۰۰٪ داشته باشی تا بتونی ۵۰٪ بری‌جلو....
البته اگه بخای حلش کنی....


یک سری جاها هست که عدم همراهی گرونتر تموم میشه...این از اون‌ زمانها بوده...
افسردگی بعد زایمان هم ضمیمه کن....


براتون بهترین ارزوهارو دارم....میدونم زندگی دگطرفه است..خاسته ها دوطرفه است..دوطرف باید تلاش کنن....فقط گفتم که فکر کنی بهش..بدونی فاجعه اس برای یک خانم یک سری عدم حضورها...حتی ثانیه ای باشه این حضور....
حیف زندگی ..حیف خودت..حیف بزرگه...حیف فندق.....تو بیشتر تلاش کن....خیلی بیشتر....لطفا
پاسخ:
ممنون نل، واقعا ممون. نه به خاطر وقت و زمان و انرژی که گذاشتی. بیشتر بخاطر حرفی که زدی. چندتا از نکاتی که بهش اشاره کردی فوق العاده بود. مثل واکنش فندق به محبت بین کن و بزرگه. غافلگیرم کرد حتی با اینکه تردید دارم درمورد صحتش.
فکر می کنم کمی تعبیر یا قضاوت نادرستی از ارتباط من و بزرگه وجود داره. حس میکنم دوستان و خواننده ها و از جمله شما تصور می کنید ما زندگی سرد و لب مرزی ای رو میگذرنیم. قبول دارم که همه چیز کاملا اوکی نیست اما همین ما با سوتفاهمات کوچیک و اختلاف نظرهای سطحی و مقطعی ، به گونه ای سنبل یه ازدواج موفق بین دوست و اشنا و فامیل به حساب میایم. اما من انتظارات شاید بیشتری دارم. ترجیح میدم یه زندگی گرمتر و عاشقانه تر داشته باشم. باورکن من حرفای تورو قبول دارم و میپذیرم که اول این من بودم که خودمو در همه موارد عقب کشیدم چه از نظر حسی و چه جنسی... اما سعی بیشتری هم در جهت اصلاح و گرما بخشیدن به زندگی متحمل شدم. میدونی نل، من گاهی که سر به سر بزرگه میزارم اونو "عشق یه طرفه من" صدا میزنم. حتی در این لحظه هم واکنشش ناشیانه است. حت به درستی ردش هم نمیکنه.
یه چیز دیگه من علیرغم اینکه به ازخودراضی بودم تعبیر شدم اما تغییرپذیری بیشتری هم در زندگیمون نشون میدم.
روزتون با تاخیر مبارک
مردم چه سرخوشنا ،زنگ زده از دوست پسر قبلیش ،که تقاضا کنه واسش مکان جور کنه ؟
بار پروردگارااااا
پاسخ:
همینو بگو... 
خواهش میکنم دوست عزیز.
ببین اگه من راه ارتباطی با بزرگه هم داشتم.یک سری چیزها بهش میگفتم.
نمیگم من میفهمم.عاقلم.درست میگم.نه!
همیشه همینطوره.کسی که بیرون گود هست شااید چیزهایی میبینه که از داخل دیده نمیشه و میتونه دیدبهتری بده به طرفین.
میدونی من خیلی خوشحالم که رابطه اتون خیلی خراب نیست.ولی من هم فکر نمیکردم خیلی دور باشین و رابطه اتون لب مرزی باشه.چون اگه خیلیی دور بودی.رابطه اتون دغدغه ات نبود..واکنشهاش برات مهم نبود.ازش نمینوشتی.سعی نمیکردی حلش کنی...حس میشه حست از پشت نوشته هات...پس خداروشکر رابطه اتون خوبه.اما عالی نیست.
ولی حق تو و بزرگه و فندق یک رابطه عالیه.
مهم نیست بیرونیها چی فکر میکنن.فکر میکنن شما یکی از بهترین ازدواجهای قرن اصن داشتین.مهم اینه که خودتون اون عشق و شورو حالو ندارین.توقع و انتظاراتتون رفع نمیشه.اگه الان که هنوز طنابه قوی هست حل نشه و پیوند نخوره کم کم گسسته میشه و اینو حداقل من دوست ندارم.
خوشحالم تلاشت بیشتره.این تلاشت اگر مداوم باشه و خصوصا صحبت کنی باهاش..کم کم بزار خالی بشه..خب موثره.
نوشته بودی درباره رابطه جنسیتون هیچوقت مستقیم باهم حرف نزدین.خب طبیعیه مشکل پیش میاد...
خودت فکر کن بهش..میدونم متوجه منظورم میشی...نشدی هم بگو بنویسم.
آقای پدر..باور کن من نمیگم شما بهت سخت نگذشته..یا اذیت نشدی..خیلی هم شدی.توی کامنت قبلی هم گفتم...تو هم حق داری..شاید کمی بزرگه بیشتر..بزرگه هم باید کاری میکرد و کاری بکنه...ولی فعلن تورو میبینم:))

اهان..شما که خودت روانشناسی...شما دیگه چرا؟؟؟
چرا از کلمات با بار منفی استفاده میکنی؟
توی ناخوداگاهش شکل میگیره که دوستت نداره...یا تمام زحمتها و عشق و محبتی که میکنه تو نمیبینی...
تا اینهمه کلمات زیبا هست چرا اینها....:(
قبوله شوخیه..اما هرچیزیو نباید شوخیش کرد..یکیش اینه...


من اگه طرفم بهم بگه:عشق یک طرفه من...حتی به شوخی....میرم توی خودم و دقیقا اون برداشتهارو دارم..

مثل این میمونه که میگن حتی به شوخی هم نگین طلاقت میدم...

اقای پدر من تجربه شنیدن کلمات با بار منفی توی شوخیها داشتم....خیلی تاثیرگذار بود...خیلی......اونقدر که الان بغضم گرفت... :(
صرف خود کلمات باعث اتفاقی نمیشن...کنار هم قرار گرفتن این پازلها اینطوری میشه...




نمیشه ادامه بدم دیگه.......
خوب باشی...

پاسخ:
ممنونم نل عزیز از اینهمه خوبیت، از توجهت و درکت و دیدگاهت.
نمیخوام صغری کبری ببافم و خودم تبرئه کنم. میپذیرم که اشتباهات بیشتری داشتم و دارم که مهمترینش کم توجهی در دوره ای از زندگیمون بود.
بعد از ۸ سال نمیشه ناگهانی و بی مقدمه تو زندگی مشترک تغییراتی ایجاد کرد، بخصوص وقتی فقط یه طرف به تغییرات تمایل نشون بده. شاید این منم که باید خودمو تطبیق بدم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی