var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۳۲- فروردین گاه فندق

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۳۷ ب.ظ
یادم میاد وقتی این وبلاگ شروع کردم هدفم بیشتر نوشتن مسایل و اتفاقات مربوط به فندق و بزرگ شدن اون و البته حواشی مربوط به تربیت فرزند و خانواده بود. البته با توجه به تجربه شخصی خودم. از بخش دوم خیلی دور نشدم اما خدایی دختر کوچولو رفت تو حاشیه. راستش اتفاقات و مسایل مربوط به فندق اونقدر زیاده و متنوع که نمی تونم درست و درمون جمعش کنم. نتیجه اینکه ماهنامه ها تقریبا فصل نامه شد! میخوام یه دفعه دیگه تلاش کنم و به دختر خوبم ادای دین. نظم و ترتیب خاصی وجود نداره. تقریبا هر چی به ذهنم برسه میگم. اما برای ماه های بعد دقت بیشتری به خرج میدم. مطمینم یه روزی فندق از خوندنش لذت میبره.
۱- وقتی شما زن و شوهر شاغل هستین، وقتی مجبورید هر روز صبح نگهداری از فرزندتون به دیگران واگذار کنید، وقتی خسته و کوفته و گاها با اعصاب آشفته به خونه برمیگردین، وقتی نیمی از زمانی که در منزل هستین سرتون تو گوشیتونه... هر بار که به چهره فرزندتون نگاه می کنید احساس شدید عذاب وجدان یقه تون میگیره و میچسبوندتون بیخ دیوار. با اندوه خونه رو ترک میکنید و با شرمندگی به خونه برمیگردید...
۲- روزهای شنبه خاله من میاد و از فندق نگهداری میکنه و از یکشنبه تا چهارشنبه فندق پیش مادر من (عزیزم) میمونه. دوروز آخر هفته سهم صبحانه به بزرگه میرسه. فندق دیگه عادت کرده اما هنوزم اگر موقع انتقال به طبقه پایین بیدار بشه اونقدر گریه و التماس میکنه که ما نریم سرکار. اون وقتیه که دلمون میخواد هیچ وقت مجبور نبودیم فرزندمون تنها بزاریم بخصوص وقتی که یا گریه میگه: به خدا نرو سرکااااار...
۳- روز اخر کاری سال ۹۵ برای اولین بار با بزرگه رفت ادارشون. وقتی رسید اونجا آقایون در حال خوردن صبحانه بودن. مستقیم میره سر میز تا صبحانه بخوره. یکم که میگذره میگه: شما توموخ (تخم مرغ) ندارین... عزیزم هر روز به من توموخ میده! خلاصه اون روز بلوایی تو اداره راه میندازه. از جمع کردن تمام ماژیک مارکر بخش و نقاشی های عجق وجق تو برگه های A3 تا بلند بلند صحبت کردن و هوار کشیدن وسط سالن که: مامااااان من پی پی دارم. از شانس برای اولین بار در یک دهه گذشته رییس کل و معاون وزیر هم میان تو بخش تا مثلا روز زن به کارمندای خانوم تبریک بگن. تو پارتیشن یزرگه با یه دختر بچه فسقلی با موهای خرگوشی مواجه میشن که کف اتاق دراز کشیده و داره با شدت و حدت تمام یه برگه رو خطی خطی میکنه!!!
۴- هیچ وقت به ظاهر بچه ها موقعی که سرپا نشستن و پی پی میکنن توجه کردین؟ بنده های خدا برای چس مثقال پشگل جوری تو فشار و شرمندگی میرن که آدم دلش میسوزه. غلط نکنم این زور زدنه سخت ترین کاریه که تو این سن و سال انجام میدن. بهترین کار در این لحظه اینه که تنهاشون بزارین تا با خیالت راحت کارشون انجام بدن. اگر میخوان که حضور داشته باشین، خب بمونین و از فضا لذت ببرین! اما ابدا به کاری که دارن انجام میدن یا مسیر حرکت ضایعات خروجی نگاه نکنین. باشید، حرف بزنید، حرکت بکنید اما دو کار رو انجام ندین. اول اینکه بهش نگاه نکنین و دوم اینکه مرتب ازش سوال نکنین که تموم شده یا نه. دقیقا وقتی مطمین شدین تخلیه به پایان رسیده یک بار و تنها یک بار این سوالو بپرسین ولی حتما بپرسین. بچه باید بدونه فقط با اجازه اون شما حق لمس نواحی خاصشو دارین. این به درد آینده اش هم میخوره.
۵- فندق حتما خودش باید لامپ دستشویی رو روشن و خاموش کنه. ظاهرا اگر اینکارو نکنه یه چیکه هم نمیاد!! وقتی داره از توالت میاد بیرون داد میکشه: "خدافظ پی پیا ... بابا پی پیا رفتن خونشون!!!"
۶- باهاش سر شام نخوردنش دعوا کردم. بغل مامانش نشسته و گریه میکنه. میون هق هق گریه اش میگه:"به عزیزم میگم بیرونت کنه..."
۷- نشسته و تام و جری میبینه. تام و جری در حال سروکله زدن سر اون ماده گربه سفیده لوندن. لامصب اینقدرم طنازی و عشوه گری میکنه که منه بابا هم رفتم تو نخش. دست آخر طبق روال همیشه، ماده گربه دلبر نصیب جری ناکس میشه. هنوز تو کف اینم که خب الان که موشه دست گربه سفیده رو گرفت کجا میبردش و چه میکندش که یهو فندق میگه: "باباااا یه پسر برای من میگیری؟!!!
۸- آقا از نظر فندق من نباید هیچ نسبتی با بزرگه داشته باشم. نه همسر، نه شوهر، نه هیچ چیز دیگه. وقتی میگم "پس من کیه مامانم؟" تو روم نگاه میکنه و میگه "هیشکیه مامان!!" آخه اینم شد زندگی؟ فروید و رفقا قبل مطرح کردن عقده ادیپ باید دختر منو بررسی میکردن. لامصب انگار بزرگه ملک طلق ایشونه. گرفتاری شدیم بی خدا.
۹- یادتون باشه اگر فرزندتون میسپرین به بستگانتون تا ازش نگهداری کنن، اونا فقط نگهداری میکنن و نه تربیت. پس انتظار نداشته باشین همه چی درباره تربیت فرزندتون همون جور که انتظار دارید پیش بره. دقت کنید که اون دوستان ضامن تربیت فرزند شما نیستن بلکه بعد از نهایتا یه ساعت فقط منتظر بازگشت شما و تحویل بچه هستن. تربیت و آموزش وظیفه پدرومادره.
۱۰- درهمین راستا فندق جان تقریبا هیچ روزی ناهار نمیخوره و از بس خرت و پرت میخوره دیگه شام هم نصفه و نیمه و مختصر شده. به تجربه فهمیدیم وقتایی که پشت میز و با ظروف متحدالشکل شام میخوریم، فندق جان رغبت بیشتری نشون میدن.
۱۱- خاله ام مهرو برمیداره تا نماز بخونه. به فندق میگه: این مهر بابابته؟ فندق چرخ زنان جواب میده "بابا که نماز نمیخونه... مامان مهناز نماز میخونه...". آبرومونو برد فسقله!
۱۲- به تجربه فهمدیم که دختر کوچولومون مشکلی در همراهی با بزرگسالا نداره. چرا که هیچ بچه ای دورو برش نیست. حتی بچه دبستانی. اما هر هفته پارک میبریمش تا در کنار بقیه بچه ها تاپ و سرسره سوار بشه. مشکلی در ارتباط با بچه ها نداره و خیلی خوب باهاشون بازی میکنه. اما بواسطه اینکه درحالت عادی با بزرگترها بازی میکنه و ما هم با مدارا و نوازش همراهش هستیم و طبیعتا با خواسته هاش موافقت میکنیم، اون خاصیت جنگجویی و مالکیت رو نداره و اهل مقابله با بچه های همسن و سالش نیست. البته بهتره بگم هم قد و قوارش چون درشت تر از یه بچه دوسال و نیمه است. نتیجه اینکه حتما بچه هاتون بفرستین مهد کودک.

پی نوشت:
- ندای عزیز حتما و خیلی زود فکری به حال سوالت میکنم. کمی صبور باش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۳۰
آقای پدر

نظرات  (۱۵)

ممنونم من منتظر پاسخ شما هستم...
پاسخ:
ممنون، حتما
ای جااانم به این دختر خوشگل با اون عکسای هنریش.:-* 
2.خیلی دلم سوخت. منکه طاقت نداشتم بخاطر همینم تا دخترم سه سال تمامش نشد پامو ازخونه بیرون نذاشتم.
3. باید به این ماااادر و زن نمونه بیستر تشویقی و جایزه میدادن.
4و5. چقدر کامل توضیح دادین. 
6.خوب گفت:-)) 
7.یعنی مردم از خنده. به باباش رفته، نه؟
8. ظاهرا نسبتی هم ندارین. دارین؟
9. خواه ناخواه بچه توی بهترین ساعات شبانه روز پیششونه و ازشون الگوبرداری هم میکنه و تربیت هم میشه. اجتناب ناپذیره. چه شما توقع داشته باشین و چه نداشته باشین.
10. لااقل میتونین خرت و پرتهای سالم مثل میوه های خشک نرم یا غلات صبحانه یا نان خشک شیرین یا کلوچه ها و کیک های خانگی تهیه کنین و به مادر و خاله بسپرین وقتی فندق بازی میکنه اونارو دم دستش بذارن تا خودش بخوره. مثلا اینکه صبحانه بهش تخم مرغ میدن عادت غذایی خیلی خوبیه که درش ایجاد کردن. پس ناشکر نباشین آقای پدر. لزومی نداره بچه ها حتما ساعت غذا خوردن یا نوع غذاهای وعده های غذاییشون مثل ما باشه. همینقدر که روی نمودار رشد، مسیر رو به بالا طی کنه عالیه که خداروشکر ظاهرا همینطور.
11. خب داداش، یکم جلوی بچه ریا کنین.
12. فکر کنم حس جنگجویی یک خصوصیت ژنتیکیه و به محیط ربطی نداره. منکه تو دوروبریام و دختر خودم اینطوری دیدم. شایدم تجربیات من قابل استناد نباشه.
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
۱- راستش ما هم تا ۲۰ ماهگی خودمون پیشش بودیم. 
۳- فکر کنم به اندازه کافی هواشو دارن. من ندارم!!
۷- وا، مگه من چه جوریم؟
۸- خودت چی فکر میکنی؟
۹- نباید انتظار داشت دقیقا همونی بشه که شما انتظار دارین
۱۰- ممنون از توصیه ات. یه فکری به کله ام انداختی.
۱۱- فکر نمیکردم اینقدر ابروبر باشه.
۱۲- در اینجا بیشتر منظورم گرفتن حق و حقوق و ایستادگی کردنه
جون ِدلم .. خدا حفظش کنه نازنین بانومو ^____^
پاسخ:
ممنون از لطفتون.
سلام
وااای این بچه چقدر خوردنی شده
من عاشق پستهایی هستم که تو و ماهی در مورد فندوق و جوجه میذارین
و تازه هر شیرین کاریشون که میخونم برای خودم تصویرسازیش میکنم

پاسخ:
خب خداییش ما هرجورم بنویسیم نمیتونیم اون لحظه و اون حس و حال شیرین منتقل کنیم.
وای چقد دلبره این فندق هزار ماشاالله بهش ژستشوووووووووو
اصلا دخترا بلدن خودشونو تو دل دیگران جا کنن.خدا حفظش کنه
3- چقد باحال خوشبحال همکارای مامانش من بودم مچلوندمشا. عجب شانسی ولی قطعا" خوششون اومده از دیدن این صحنه ها
4-کاملا" درسته نگاه کردن یا سوال پرسیدن های مداوم این کارو براشون استرس زا میکنه. راستی چرا اینقد زور میزنن:))) این همیشه سوال منم هست یعنی دیگه سرخ میشن از فشار!!
5-:))) قطعا توی ذهنش یه چیزی میگذره و دلیلی داره که میخواد خودش چراغ روشن و خاموش کنه که اون دلیل رابطه ی مستقیمی با اومدن و نیومدن پی پی داره!
8- طبیعیه توی این سن حسادتشون و البته با نمکه :)) بعدش بابایی میشه.
9-آخ آخ چرا بعضیا این  موضوع رو متوجه نیستن و حواسشون به تربیت بچه شون نیست بعد وقتی کاراشتباهم میکنه میگن از فلانی یاد گرفته که پیشش میمونه ! البته این موضوع بحثش مفصله ها!
10-خواهر زاده ی منم خیلی طفلی کتک خورد تو مهدش چون دقیقا همین روال فندق داشت و اصلا بلد نبود از خودش دفاع کنه و بهش زور میگفتن ولی بعد یه مدت آپدیت شد!

 خیلی پست شیرین وخوبی بود لذت بردم.


پاسخ:
مینو فکر کنم تو از ول در جریان اموراتش باشی.
۳- اره خب، اتفاقا اصرار داشتن که ببردش.
۴- البته فندق خیلی هم زور نمیزنه. در کودکان ماهیچه های تحتانی روده به اندازه منو شما قدرتمند و ارتجاعی نیست.
۵- از استقلال طلبی و شیطنتشه.
۸- بعید میدونم. تمام موجوداتی که دورو بره من هستن از زن و مرد و پیر و جوون یه جورایی خوششون میاد با من کل کل کنن. حالا نوبت این فسقله است.
۹- اره مینو . شاید یه روزی مفصل نوشتم.
۱۰- والا دختر ما همه رو حریفه. البته بزرگترارو. با همسن و سالای خودش عین نوزادا رفتار میکنه و از موضع قدرت. یعنی همونجور که ما به دید کودک نوپا به فندق امتیاز میدیم، اونهم با همسن و سالای خودش اینگونه رفتار میکنه. فقط باید ببینی.
۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۷ مامان محمدامین
ای ول اقای پدر...اون قسمت مواد دفعی وفشارات جانبی رو خوب اومدی...یادش نبخیر پسرک از شدت فشار سرخ می شد ومن دلم میخواست زار زار براش گریه کنم وهمدردی...
اون قسمت اخر که بچه ها هم بازیشون بزرگسالها میشن خیلی دردناکه...بعدا چنان اثراتش بروز میکنه که عذاب وجدان دامنتون رو میگیره...کما اینکه من الان در اتیشش دارم میسوزم.
از قدیم گفتن دختر هوووی مامانشه...خدا به داد بزرگه برسه.
راستی اون یک روز مادرتون چرا غیبت دارند وفندق کوچولو باید بره پیش خاله؟؟؟والله خوب مادری دارید.خدا بهشون عزت بده...
وای نماز نمی خونید؟؟؟پسرک من تو انشای نماز نوشته بود پدرم با صدای بلند نماز میخواند که مادرم وقتی نمیخواند از عذاب خدا بترسد.خخخخ

پاسخ:
البته بچه ما خیلی هم زور نمیزنه. 
والا فعلا که هووی منه!!
«عزیزم» روزهای شنبه تشریف میبرن کهریزک به جهت یاری رسانی و کمک. میتونی به پست حکایات مرد بدبخت مراجعه کنی.
یعنی پسرت فوق العاده است. عالی بود. یه طنز خارق العاده ای درش بود. دمش گرم.
دلم دختر بچه خواست! 
پاسخ:
یه خوبشو بیار
سلام آقای پدر
واقعا دخترکت خیلی ناز و مامانیه. حتما براش اسفند دود کن. یک عالمه قربون صدقه اش رفتم. من عاشق دختران در این سن و سال هستم.
واقعا مادر خیلی نازنینی داری. مادر شوهر من حتی یک روز هم حاضر نشد دختر منو نگه داره. با اینکه تنها یک طبقه فاصله داشتیم.
فکر کنم کم کم وقتشه که بره مهد کودک. رابطه اش با بچه های دیگه چطوره؟ فکر دومی نیستین؟ الان موقع مناسبیه به نظرم.من یک فرزند دارم ولی تک فرزندی رو نمیپسندم. 
دیگه چی بگم....
از تک تک این لحظات لذت ببر. چون دیگه هیچوقت در این سن و سال نمیبینی. تمام این شیرین کاریا. حرفاش. بی نظیره.
پاسخ:
دقیقا همه چی درسته. بخصوص جمله اخر. از الان حسرت این لحظه ها رو در اینده میخورم. ناقلا همش در حال شیرین زبونیه.
به فکر مهد هستیم ولی بچه دوم زوده.
چون تو جواب کامنتام سوالاتی پرسیده بودین واجب دیدم که جواب بدم.
7. خب جسارتا، شما و البته اکثر مردا در اینموارد یکم خورده شیشه دااااارین که... حالا فندقم بچه دهه نودیه دیگه، حواسش جمعه و خواسته مثل بقیه ملت رفتار کنه.
8. ندارین دیگه... بچه هم باهوشه و دیده میتونه مامانو کامل تصاحب کنه چون بی نسبتی را فهمیده:-| 
10. قابلی نداشت. اما توصیه هام کاملا تخصصی و تغذیه ای بود. مثل اینکه تغذیه ایمااااا.
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
۷- اهان بعله، درست میفرمایین. خورده شیشه!
۸- به نظرم یه چیزایی در این باره میخوای بگی. میتونی خصوصیش کنی.
۱۰- بله بله، کاملا متوجهم.
خدا حفظش کنه
بخش های " پی پی" بامزه بودا، احتمالا برا اونایی که بچه دارن خیلی کارایی داره
بابت بند 8، اووففففییییی. خیلی باحاله یه فسقل بچه اینطوری بهتون زور بگه
بند 11 خیلی چسبید!!! ای ملحد!!:))

از شوخی بگذریم، بعد از مدتها نوشتن از فندق خیلی خوشمزه آمد
پاسخ:
بخش پی پی برای تو هم مناسبه، از روش یادداشت بردار.
حالا نه اینکه شما مرجع تقلید هستین؟!!
تنکیوووووو
سلام
اولا برای عروسکت اسفند دود کن چون دلم ضعف رفت براش ماشالا
ذوما قدر این روزا را بدونین. من چشم به هم زدم دخترم بزرگ شد و همیشه فکر می کنم با بچگیش زیاد خاطره ندارم چون همش سر کار بودم. تو رو خدا شما وقتی از سر کار میاین همش با عروسکتون باشین و حالشو ببرین
سوما خدا خانواده تونو کنار هم و سالم و خوشحال نگهداره آمین
پاسخ:
ممنون بابت هر سه مورد. از همین الان حسرت این روزای فندق رو میخورم. اتفاقا دارم سعی میکنم وقت بیشتری باهاش بگذرونم
به به چه پست دلچسب و بهارانه ای :) عااالیییی بود، من کلی دوس داشتم 
 اخ  جانم عروسکم ❤️ فندقی چه خانومی شده ، پرنسس زیبا
چه عکس قشنگی ، قربون اون ژست هاش برررم :) 
الهی در پناه أمن خداوند باشه و زیر سایه مامان بابای نازنینش  

مورد ١ و ٢ : اره این موضوع خیلی تلخه متاسفانه :( منم در أطرافم دیدم 
مخصوصا توی مشاغلی مث پزشکی که کشیک و طرح در شهر دور داره واقعا سخته و به کمک دیگر اعضای خانواده نیاز میشه یا ًحتی پرستار  و اینا! . یکی از دوستان مأدرم هر دو پزشک بودن بچه اشون مث فندقی میگفت بازم کشییک :)) 
البته شما زیاد خاطرت رو ناراحت نکن چون بابای به فکری هستی و همینکه متوجه این رشد روحی و جسمی و نیاز های فرزندت هستی خیلی خوبه و در حال تلاش برای خانواده ای ، ایشالا روزی فندقی بهتون افتخار میکنه وقتی اینارو میخونه 
خوبه تایمی که منزل هستین یا روزهای تعطیل وقت بیشتر با هم باشین بازی و پارک و  شهربازی که قطعا همینطورم هس . بچه ها واقعا بی تقصیر هستن ولی چه میشه کرد :(

مورد سه بسی شیرین بود ،مامان با دخملش روز  مادر❤️   تومووخ :)) 
 اون بای بای با پی پی ها و ادامه ماجرا خیلی باحال بود خخخخ جانم 
٦ أوخی  ناااازی ^_____^  با اون جمله دل ادم میخواد در اغوشش بگیره بچلونتش 
٧ محو شدم در أفق اصن :)).    مورد ٩: درسته 
١٠:   کوچیک بود صندلی  غذا داشت ؟  اگه به میز رغبت داره حتما رو این مورد  کار کنید که غذا خوب بخوره به روشی .
مورد ١١ خخخخ  اقا اون تسبیح من کجاااس؟ :))  بچه ها صادق ان دیگه ، هر چیزی ممکنه تعریف کنن  توی دنیای ساده کودکانه اشون .  مهناز خانم همسر شمان ؟'
 مورد ١٢ خیلی خوب بود ، عالیه ، هم پارک و بعد ها مهد ، اتفاقا بچه هایی که توی خونه همبازی ندارن خیلی خوبه اینجور جاها یا خانه بازی کودک با بچه ها یه بازی رو خیلی جدی بازی میکنن و واقعی هستن  میجنگن و تجربه میکنن خیلی موارد ..
و امااااا مورد ٨: همون مورد  تقریبا ثابت پست های فندق  خانم :اقای پدر کاش زودتر این مورد رسیدگی و دلیلش مشخص  بشه این از وقتی یادمه بودد  عجب گرفتاری شدی واقعا خخخ ایشالا اینم حل میشه ، یادمه قبلنا گفتی به کنار هم نشستن شمام واکنش نشون میداد ، شما از این بعد بنویس همون مورد همیشگی :| 
دلم سوخت وأستون .   جوابش به سوالتون خخخ 
 در اخر مرسی واسه نوشتن فندق نامه ، طولانی شد عذر ،فصل نامه نوشتم خخخ
همیشه مشتاق خوندنش  حتی  اگه سال نامه  باشه 🌺  بوس ابدار از لپاش لطفا.
پاسخ:
ممنون ستاره خوب از لطفت، تمام بچه ها تو این سن قشنگ و دوست داشتنی هستن.
در مورد ۱و۲ حرفت درسته. منم به همین نتیجه رسیدم که اوقاتی که سر کار نیستم بهتره بیشتر همراه دخترا باشم. هر هفته پارک رو که داریم. برنامه های تفریحی هم داریم. در مورد ۸ فکر نمیکنم غیر طبیعی باشه. بتدریج باید توجه فندق از سمت بزرگه، به من جلب بشه.
از وقتی که میزاری و تک تک مواردو بررسی میکنی ممنونم. مگر میشه انتظار خواننده و دوست بهتری از شما داشته باشم.
سعی میکنم این پست ها بیشتر بنویسم. راستش اصلا قرار بود همین باشه.
بابت خصوصی و تبریک عید بینهایت ازت سپاسگزارم و شرمنده با تاخیر تایید کردم.
وای خیلی فندوق نمکی و خوراکی ایه.از این جوجه هاست که دوست دارم پای حرفای با نمکش بشینم.خدا حفظش کنه.
خدا مادرتون حفظ کنه.هرچقدر هم بدونین واقعا نمیدونین چه کاااار بزرگی براتون انجام میدن!.فندوق با این دفاع و تعریف کردنهای خوشمزش فهمیده.با تک تک جمله ها خندیدم.امیدوارم بیشتر ازش بنویسین.عالیه این دختر

پاسخ:
ممنون. راستش خودت هم میدونی که حجم شیرین زبونیه این سن بچه ها خیلی بیشتر از اینه که من نوشتم. اون حالت ها، اون لحن، اون حس خاصشون فوق العاده است
پست  خوب و مفیدی بود.ماشالا چقد شیرینه دخترتون.واجب شد برای رو کم کنی منم عکس بذارم.خخخخ
تو مورد هشت دختر کوچیک من خیلی رو من که مامانش باشم حساسه.یعنی تا من به باباش از یه مقدار خاصی نزدیک تر بشم سریع می پره میاد وسط جدامون میکنه.ما بهش میگیم حراست ! 
مورد ٧ خوب از این چیزا نذارین برای بچه.چیزای سالم بزارید!!!
پاسخ:
پیشنهاد میکنم درباره دخترت بنویس. بعده ها هم خودت لذت میبری و هم خودش
والا دختر ما هم همینجوره. همش که هینجوری نیست. گاهی از این سوتی ها هم درمیاد ازش
سلام اقای پدر
پس نظر من کجاس ؟؟!!
وااای نگین که ارسال نشده 😩یه عالمه نوشتمم اخه :(( 
اگه هس منتظر تاییدش میمونم ، سپاس 
پاسخ:
ببخشید دختر خوب که دیر تایید شد. کلا من کامنتای بلند دیر تایید میکنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی