رنجنامه آقای رییس
میدونم که خیلی وقته چیزی درباره محیط کاریم ننوشتم. در ابتدای این هفته اتفاق بکر و جالبی افتاد که به نظرم درجش خالی از لطف نباشه. رییس نسبتا جوان و شکمو و دوست داشتنی ام به طور مبسوط و مکتوب به من فیدبک یا به قول خودش رنجنامه داد. از این لفظ ابدا خوشم نیومد و اینو خیلی صریح بهش گفتم. وقتی پاکتنامه سفیدرنگ به دستم داد ازم معذرت خواهی کرد و گفت "یه مقدار نگران واکنشتون هستم . لطفا ببرید خونه و اونجا بازش کنید." خب شاید حق داشت. چون من عموما در این جلسات انفرادی گاه و بیگاهمون کمی تند و کوبنده برخورد می کردم و حتی خودشو هدف می گرفتم. اصولا بهتر بلدم تو مشاجرات یا مباحثات این چنینی با ملت طرف بشم. چرا که هم سرعت فکر کردن نسبتا بیشتری از اطرافیانم دارم و هم دید وسیع تر. نتیجه اینکه معمولا از جایی میزنم که اصلا انتظارش نمیره و اتفاقا در مباحثات کلامی حریف آقای رییس میشدم. نمیدونم ولی شاید برعکس چیزی که گفته، مشکل زمان نبوده و این روش بهتر دونسته تا باهام طرف بشه. القصه بعد از اینکه از مجموعه زدم بیرون، یه گوشه توقف کردم و سیگاری روشن کردم و مشغول خوندن مرقومات آقای رییس شدم و اما رنجنامه ایشون:
خدمت برادر ارجمند سید بزرگوار جناب آقای پدر
سلام علیکم. مترصد فرصتی بودم که خلوتی کنیم تا اختلاطی کنیم ولی ظاهرا فرصتی پیش نمی آید لذا بر آن شدم که حرف های دلم را مکتوب خدمتتان تقدیم کنم. هرچند حضرتعالی قابل ندانسته و به درخواست های مکرر بنده مبنی بر تحویل پاکت نظرسنجی بی تفاوت بودید.
سید بزرگوار در اینکه شما فرد توانا و صاحب نظر در مسایل آموزشی هستید شکی نیست ولی عواملی هم هست که در کنار صاحب نظر بودن باید رعایت شود تا انشااله خروجی مثبتی اتفاق بیفتد. هرچند بارها صحبت کرده ایم و نکاتی را خدمت شما عرض کردم ولی (نمیدانم چرا) توجه زیادی نشد. خدا می داند که مطالبی که می خواهم عرض کنم به خاطر موفقیت های آتی پیش روی شماست. امیدوارم حرف هایم مفید واقع شود و برداشت صحیحی شود.
همکار گرامی و همراه بنده عرض کردم که همه تلاش خودرا می کنم که سال بعد در این جایگاه نباشم و به کار مورد علاقه خود (کلاس درس) روی آورم لذا نکاتی که می خواهم عرض کنم امیدوارم برداشت منصفانه و دور از غرض خاص و ... باشد.
روزی که از بنده پرسیدید که نمره شما چند است و من نیز نظر خود را عرض کردم، شما فرمودید که مطمین باشید که نمره مدنظر خیلی تغییر خواهد کرد، من آن روز خیلی خیلی خوشحال بودم که این جمله را فرمودید و منتظر اتفاقات خوب بودم. برادر عزیزم ابتدا از همه زحمات شما و ایده های جالبتان، گزارشات و نمودارهای آماری (اکسل) و... صمیمانه سپاسگزارم ولی انتظار داشتم:
1- رضایت نامه بچه های انسانی نیز تحویل داده می شد(دهم ریاضی گرفته بودند) این ناهماهنگی خوب نیست. (واقعیتش اینو یادم رفت و درنتیجه نیمی از بچه ها نگرفتن، مجبورشدم تو کانال تلگرامی به همه اعلام کنم. درضمن رضایتنامه نبود، دعوتنامه بود!)
2- تماس های برنامه ریزی شده ای با منازل صورت می گرفت تا بنده مدام تکرار نکنم که آیا تماس گرفتید؟ (ایت وارد نیست چون گرفته شد)
3- در ایام امتحانات ترم نیز در روزهایی که در مدرسه حضور داشتید چندین بار خواهش کردم که با منازل تماس بگیرید ولی... (این وارده، احتمالا منظور مورد بالا هم همینه، خدایی وقت نکردم چون خیلی کار داشتم و امتحانات خودم هم بود)
4- پاکتی را که به شما داده بودم تا پر کنید و زود تحویل دهید هرچند،چندین بار هم خواهش و درخواست کردم. آخرین بار هم... (راست میگه بینوا، دوروز دیرتر تحویل دادم و جالب اینکه کلی هم ازش تعریف و تمجید کردم. منصفانه بگم سزاوارش بود)
5- صورتجلسات را ای کاش همان روز یا روز بعد می نوشتید تا... (یه بار بواسطه همین مورد حسابی جلوی حاج آقا ضایع شد، چون دوتا از جلسات ننوشته بودم)
6- طرح بازدید تکالیف را خیلی جدی می گرفتید (صبح ها) و دقیق اجرا می کردید یا اگر مسئول می گذاشتید نظارت دقیقی می کردید تا من مجبور نشوم ورود کنم. (این دیگه زیاده روی بود و من هیچ جا ندیده بودم که تکالیف دروس مشاورین ومسوولین پایه بررسی کنن، اخه من از تکلیف عربی یا اقتصاد چه سرم میشه؟! هر لاطائلاتی بنویسن قبول میکنم)
7- اگر به بچه ها کاری محول می کنید حتما نظارت کنید لطفا (چشم)
8- در زنگ هایی که آقای ناظم نیست یا کلاس دارد، زنگ را به موقع بزنید و حتماپایین باشید. گاهی اوقات فراموش می کنید. (نه دیگه، این خیلی ظلمه. دفتر من طبقه میانیه و دفتر ناظم پایینه، تازه اون یکی مسوول پایه هم دفترش پایینه، خب اون رسیدگی کنه... والا به خدا. هرکی گردنش میشکنه مگه من باید براش آتل ببندم؟!)
9- به تماس های بنده پاسخ دهید. (هرچند اخیرا بهتر شده است) جسارتا هرزمان شما را میبینم گوشی به دست هستید. (ازبس غر زدی که چرا تماس هامو جواب نمیدم حالا حتی تو مستراح هم با خودم میبرم)
10- در محیط کاری تمرکزتان کارتان باشد.با گوشی سرگرم نباشید.جسارتا clash بازی نکنید. (از مضرات گوشی به دست بودن... درضمن clash بازی نمیکنم، boom beach بازی میکنم. حس بهتری بهم میده!)
11- صبح ها به موقع در مدرسه حضور داشته باشیدلطفا. این تقاضای همیشگی من است ولی ظاهرا نمی شود. (به شدت وارده، من تقریبا نیمی از سال تاخیر دارم. بابا لامصب یه شهر راهه. هر پیچ و هر بزرگراهی منو وارد یه چالش جدید میکنه)
12- برحورد مناسبی با بچه ها در حضور همکاران داشته باشید. در قضیه اخیر که بچه ها برای فیلم برداری پیش آقای ناظم بودند، برخورد مناسبی نشده بود با بچه ها. هرچند مقصر اصلی آقای ناظم بودند که با شما هماهنگ نکرده بودند و به ایشان هم گفتم. (خب الحمداله که اینو خودش جواب داد، اصن خوب کردم همشون ضایع کردم. نکبتای زیرکار در رو)
13- کارهایی که محول می شود را با سرعت بیشتری انجام دهید. قبول کنید بعضی کارهای محوله خیلی طول می کشد. چون کاری که انجام میدهید را همزمان با کار دیگری انجام میدهید یا رها می کنید و سراغ کار دیگری می روید. (ازبس من کار میکنم. به علاوه من با دقت و وسواس کار میکنم که اینو میدونه، فن لپتاپ هم کند شده و روزی چندبار خود به خود خاموش میکنه.)
برادر ارجمندم امیدوارم گه این حرف های بنده را از سر راهنمایی و انتقال تجربیاتی بدانی که در این سالها کسب کرده ام. همچنان شما را دوست دارم و بازهم تا زمانی که در این جایگاه هستم نظراتم را خواهم گفت. همیشه فرصت برای تغییر، جبران، نواوری، خلاقیت، همراهی، آینده نگری و... هست.
9:05 95/11/02
پی نوشت:
- اینجا کلمات و الفاظ ایشون عینا آوورده شده. حتی شماره موارد که به صورت انگیسی نوشته شده.
- به داشتن چنین مدیری افتخار کردم. نمیگم همه موارد اما بیشترش درست و وارده و البته برای اکثرش دلیلی بیشتر از کم توجهی وجود دادره. ولی اساسا همه موارد قابل رفع و رجوع بود که من خیلی اهتمامی بهش نداشتم.
- اون چیزی که بیشتر برام ارزشمند بود دیده شدن و توجه و البته وقتی که صرف کرده، به علاوه نکات ریزی که در نحوه مدیریت ایشون وجود داره و اتفاقا اگر در متن دقت کنید قابل کشفه.
- بزرگه اینارو خوند و اتفاقا تایید کرد که من آدم کم توجهی هستم. تازه بهم پیشنهاد کرد که این فیدبک ببرم پیش روانشناس تا هم تحلیلم کنه و هم راهنمایی. خب منم همینکارو میکنم. لطفا شما این ارزیابی رو تحلیل کنید.
- خدا قسمتتون کنه با مدیر شایسته کار کنید.