مرد و زن، ناز و نیاز
"بنظرم از اون دس مردایی هستی ک تا اخر عمرت مشغول ی کار مشخصی اخرم ب حقوق بازنشستگی اکتفا میکنن نمیگم بده اما خب محتاطی . . اونجوری نیستی ک ادم واسه رسیدن بهت بخواد هرکاری بکنه جذاب نیستی . . مث پیرمردایی
میخوانم... بارها و بارها میخوانمش. در وضعیتی بین بهت و تمسخر مانده ام. بهت از اینکه "اصلا چه لزومی به گفتن یه همچین چیزی بوده؟" و تمسخر بابت چیزهایی که از نویسنده اش میدانم و آن چیزی که هست و آن چیزی که در وبلاگش مینویسد و در نهایت تحلیلی که من از شخصیتش دارم... بامزه است که او مرا اینگونه دیده، اینگونه شناخته و در نهایت اینگونه قضاوت کرده اما ابدا دلخور نیستم. حتی خوشحال هم میشوم. نه بابت حس برتری ای که نسبت به گوینده حس میکنم، بلکه دقیقا بخاطر چیزی که گفته است. دقیقا بخاطر اینکه نمیخواهم دیده بشوم، نمیخواهم در راس یا بطن چیزی باشم و در نهایت برای اینکه اصلا نمیخواهم جذاب باشم تا کسی برای داشتنم تلاشی بکند. من فقط زمان میخواهم... که بخوانم، بنویسم، یاد بگیرم، بگردم، بشناسم و زندگی کنم. طبیعتا معیارهای شخصی برای داشتن یک زندگی ایده آل برای اشخاص مختلف متفاوت است. شاید اگر ... نه، قطعا اگر ۱۰ سال قبل بود، برایم مهم بود که جذاب باشم و دلبری کنم و طاووس وار بال و پر باز کنم و خودنمایی کنم که اتفاقا هم بوقتش کرده ام و بازارم هم بدک نبود، اما الان دیگر این چیزها برایم مهم نیست. حتی گاهی فکر میکنم کاش آن زمان هم برایم مهم نبود. بهره اش چه بوده است؟!!
و اما یک چیز دیگر. مردها بیشتر از خواسته شدن، تمایل دارند که بخواهند، که بدست اورند، که تصاحب بکنند و بامزه اینکه داشتن و حفظ کردن چندان برایشان مهم و اولویت نیست. چه بسا بعد از بدست اوردن زنی یا پستی، یا ماشینی بروند مرحله بعد و برای دیگری تلاش کنند. این را به حساب تنوع طلبی نگذارید. به جایش بپذیرید که این واقعیت سرشت جنس نر است. انها که اینگونه به نظر نمی رسند و مثلا خیلی سر به زیر و چه میدانم خانواده دوست به نظر میرسند هم همین گونه اند، فقط در مقابل این سرشت ذاتی اشان مقاومت میکنند. باید یادتان بیاندازم که از بدو تاریخ بشریت و شاید اولین شغل مردان در طول تاریخ شکارگری بوده است. مردها ساعت ها تله می گذاشتند و کمین میکردند و اتفاقا از این وقت کشی به زعم خودشان زیرکانه، خیلی هم حال میکردند تا شاید موجودی نگون بخت به دام مکرشان بیفتد. حقیقت این است که هنوز هم همینگونه است و اصلا قرار بوده است که اینگونه باشد. هنوز هم مردان همانگونه فکر میکنند و نقشه میریزند و عمل میکنند، هنوز هم شکار کردن را دوست دارند. حالا شاید حیوانات زبان بسته را صید نکنند اما جسارتا باید بگویم درباره زنان هم جور دیگری فکر نمیکنند. مردان هنوزم از تلاش برای بدست اوردن زنان لذت میبرند. از کش و قوس ها و کشیک کشیدن ها و حادثه خلق کردن ها و لفاظی کردن ها لذت میبرند. شاید بیرحمانه باشد که این را بگویم که بیشتر از خود شما، فعل و انفعالاتی که منجر به خوردن مختان می شود برایشان جذاب است و نه خودتان. شاید برای همین است که مردان در هر سنی سعی در ایجاد رابطه با جنس مخالفشان میکنند و حتی دلشان برای آن استرس و هیجان دیالوگ ها و قرارهای اول تنگ میشود. باور کنید در کنه موضوع زنان چیزی جز سوژه های جنسی برای مردان نیستند و این تامین و ارضاء حس فتح و تصاحبشان هست که در کنار این موضوع آنها را به سمت زنان سوق می دهد. بعد از فتح قلب، بعد از فتح جسم، تازه مردان به یاد عشق و محبت و خانواده و اساسا زندگی مشترک با همسر دلبندشان میفتند و بواسطه وجود اخلاقیات در فطرت آدمی اتفاقا خیلی هایشان به سمت چه میدانم خیانت و این چیزها نمیروند. اما گول نخورید، مطمین باشید همچنان گاهی بهش فکر میکنند.
از همه اینها که گفتم مایوس نشوید، هر کلیدی قرار است قفلی را باز کند. از همان بدو تاریخ بشریت، زن ها هم میخواستند که خواسته شوند! همان اوقات که مرد در کمین شکار بود، زن در حال خودآرایی و زیورآلایی در جهت بهتر دیده شدن بود. با سنگ، با برگ، با چوب و با استخوان های شکار قبلی. این تا به امروز هم ادامه دارد و بامزه اینکه نیاز زنها به خودارایی سبب و عیار قضاوت درباره بهترین سنگ ها و فلزات گردید. نیاز مردان به شکار، کیفیت شکار را افزایش داد یا شاید حتی بالعکس، بالارفتن عیار شکار، کیفیت شکارگری را بالابرد. مخلص کلام: مرد درموقعیت نیاز است و زن در مسند ناز
بگذریم، خیلی حاشیه رفتم. ما آن کامنت خصوصی از آن آشنای قدیمی، مرا به فکر برد و اقرار میکنم شدیدا درست میگوید. من محافظه کار و آرام و پیرمردم... حتی سرد و خنثی.
اری من همینقدر معمولی بودن را ترجیح میدهم و ممنونم که اگر اینگونه به نظر میرسم، این را به من می گویید. دم شما گرم خواننده صریح من.
پی نوشت:
- این پست دو هفته قبل اغاز و حتی نوشته شد. تنها دلیلش هم همان کامنت خاص بود. نه مصداق خارجی در زندگی واقعی
- مطمینم چیزایی که در این پست اومده، بیشتر از هرکسی به درد همون خواننده خاص و شرایط زندگی خودش میخوره.
- در چند روز گذشته اتفاقی برایم افتاد که مطمین شدم چیزی جز آرامش نمیخواهم و حاضرم هیجان و عشق و سکس و روحیه نداشته باشم اما استرس و فشارعصبی هم نداشته باشم. دیگر از عهده اش برنمی آیم.