var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

یه همچین چیزایی...

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ

خب خب خب... بعد از تقریبا دوهفته وقت پیدا کردم که یکم بنویسم. حقیقتش این وقت آزاد رو مدیون آلودگی هوا و کسالت خودم و مرحمت رییس محترمم هستم. تا نزدیکای ظهر خونه موندم اما دیدم نمیتونم تحمل کنم، پس سری به رفیق قدیمی خودم، پارک لاله، زدم. توی راه یادم افتاد که دقیقا ابان سال قبل یه پست اکتشافی از گشت و گذارم توی پارک لاله نوشتم؛ البته توی بلاگفا. هنوز اینجا نیومده بودم. اون وقتا طنازانه تر و بانمک تر مینوشتم و البته جسورانه تر. خاصیت بیان اینه که شمارو به سمت جدی نویسی و محتاطانه نوشتن میبره! به هرحال... به نظرم خالی از لطف نیست که پستی که دقیقا ۱۸ آبان ۹۴ در یک روز بارانی نوشتم، در هوایی کاملا متفاوت، دوباره اینجا بیارم:


امروز که وقتم آزاد بود رفتم میدان انقلاب تا یکی دوتا کتاب بخرم. بعدش هم از فرصت استفاده کردم و قدم زنان رفتم پارک لاله. نتیجه اش این شد:

۱- هیچ وقت به آب و هوای تهران اعتماد نکنید. نه اینکه پیش بینی هوا اشتباه باشه، خدا شاهده نه. فقط عرض و طول این شهر اینقدر وسیعه که دلیل نداره همه جاش عین هم باشه. وقتی از خونه راه می افتادم هنوز ابر بود و بارون می اومد.طبیعتا به نظرم ابلهانه رسید که عینک آفتابی بردارم. وقتی رسیدم پارک لاله چشام از شدت آفتاب باز نمیشد! جای شکرش باقیه که مثه اسکولا کاپشن نپوشیدم.

۲- خانومایی که لبهای باریک و دهن کشیده -نمیگم گشاد- دارید، لطفا رژ لب های تیره و زرشکی و جیغ استفاده نکنید. شبیه دلقکا میشید. عوضش وای به وقتایی که خانومایی که لب های برجسته و قلوه ای دارن و از این رنگا استفاده میکنن... اصلا آدم یه جوری میشه.

۳- تیتر روزنامه های امروز یه جورایی مربوط به خودشون و نمایشگاه مطبوعات و اظهار فضل و دوستی دست اندر کاران، درباره آزادی مطبوعات بود که خب طبیعتا به طرز چندش آوری تکراری بود. روزنامه های ورزشی هم همچنان درحال پریدن به جامعه داوری و البته دعوای سرمربی و فدراسیون میشد. البته یه استثنا هم بود. (( خانم زهرا نعمتی اولین پاراالمپیکی ایران که سهمیه المپیک گرفت.)) دمش گرم. ما یارانه امون هم قطع کردن.

۴- این دخترایی که تکی هستن و وقتی از دور بهم نزدیک میشید، بریده بریده چند نوبت نگاهتون میکنن... همونا، این دوستان شماره میخوان. خسیس بازی درنیارید.

۵- اگر گربه های پارک لاله رو معدوم کنن، از جمعیت کل گربه های کشور ۳٪ کم میشه... احتمالا.

۶- به اون دختر خانومایی که چاق نیستن اما یه هوا شکم دارم: خواهر من مجبور نیستی شلوار تنگ با مانتوی بی دکمه جلوباز بپوشی. حالا اگر فقط یه مورد به چشمم میخورد مهم نبود، اما وقتی شد ۳ تا به نظرم رسید نکنه مد جدیده پاییزیه... بدبختی اینه که شلوارو هم زیر شکم مبارک میبندن... شبیه راننده کامیونا!!!

۷- دیشب به سرم زد بابت این ۵-۶ کیلو اضافه وزن یه حرکاتی بزنم. نتیجه اینکه شام رو با منوی خاص همسر پیش رفتم که یه چند وقتیه دوباره شروع کرده. لبو و کلم بروکلی و گوجه و ماست. یعنی عاشق تک تکشونم صرفنظر از اینکه این آخری مزه آب میداد اما... امروز تو سربالایی کارگر خودشونو نشون دادن. یکی باید هلم می داد.

۸- به ذهنم رسید من پیر شدم اما نه تو خیابون برای کسی بوق زدم -از اون بوقااااااا- نه شماره دادم... البته یه دفه شماره دادم. منجر به ازدواجم شد!! فقط اون همسرم نشد. (پیدا کنید پرتقال فروش را؟)

۹- دور میدون انقلاب سه تا دختر نوجوون مثه گروه سرود کنار هم وایساده بودن و چندتا کیگرز کت و کلفت دستشون گرفته بودن و میگفتن: تیمبرلند... فقط ۳۵ تومن!!! خدایا... آخه تیمبرلند؟ همچین میگفتن ((فقط)) آدم فکر میکرد آف ۹۰ درصده.

۱۰- حاضرم شرط ببندم فلافلی های دور میدون انقلاب به مراتب بیشتر از کتاب فروشی ها میفروشن. حالا که مد شده یه نون با ۵تا فلافل میدن دستتون که بسم اله... بفرمایید خودتون پرش کنید. بعد ۷-۸ تا سینی از مخلفات جورواجور و رنگارنگ هم میزارن جلوتون. ما اولین مبدع فلافلی سلف سرویس در جهان هستیم.

۱۱- وقتی توی پارک هستین از جمع هایی که دخترا و پسرای سال اولی، نهایتا سال دومی تشکیل میدن دوری کنید. حجم لات والاتی که بلند بلند به اطراف میپراکنن (عجب فعلی!) شما رو دچار انقباض روده بزرگ میکنه.

۱۲- تو پنجاه متری من دوتا کوپل دختروپسری که تابلویه دانشگاه رو پیچوندن اومدن اینجا، دارن درباره فوتبال بحث میکنن. لامصب دختره همچین درباره آرسنال و بارسلونا داد سخن سر داده بود که میخواستم برم جلو واسطه بشم برای آشنایی با بابام!! نه اینکه عاشق آرسناله این کیس مناسبش بود.

۱۳- دیدن هیچکس توی پارک لاله به اندازه اینایی که چای ونسکافه میفروشن، خوشحالم نمیکنه. وقتی بهش میگم من قند نمیخورم همچین نگام کرد که حس کردم داره تو دلش میگه آخه بدون قند اسکول؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟ آره آقای من داریم... اسکول هم نیست، به فکر سلامتیشه.

۱۴- الان فهمیدم گوشی موبایلم یه عیب و ایرادی پیدا کرده. فکر کنم بخاطر لیوان شیری که صبح برگشت روش.

۱۵- داخل یکی از فرعی های بالای میدون انقلاب، یه آقایی روبه دیوار وایساده بود و صداشو گذاشته بود روی سرش. انصافا هم قشنگ سنتی میخوند. یه دختر خانوم خوووووبی هم کنارش وایساده بود و با گوشی صداشو ضبط میکرد. فکر کنم خفتش کرده بود.

۱۶- از هوای این روزای کشور استفاده کنید و کمی بیشتر قدم بزنید. به پارک ها هم سر بزنید. هنوز خیلی سرد نشده.

۱۷- چرا تو کشور استارباکس نداریم؟! چرا کافه ها از این لیوان بلندا که توش قهوه هست نمیدن؟! شاید یکی مثه من معتاد به کافئین بود. نه... واقعا چرا؟!!

۱۸- خوبی این روزای پارک لاله اینه که کمتر حالتون بد میشه بابت دیدن دخترا و پسرایی که روی صندلی تنگ هم نشستن و باهم ورمیرن یا لای چمنا، پشت شمشادا غلت نمیزنن.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۴
آقای پدر

نظرات  (۴)

استارباااکس میخوای؟؟؟
واقعا اون حجم قهوه رو میتونی بخوری؟؟؟ حتما هم تلخ باشه؟؟

روی هم رفته خسته نباشی دلاور خسته نباشی قهرمان!!!!!!
پاسخ:
من همین الانشم حجم بالایی از قهوه رو مصرف میکنم. تازه همسر هم قهوه خور کردم.خخخخخ....
۲۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۰۲ مامان محمدامین
عجب پارک لاله ای..لازم شد یک سر بیام تهران و یک تفرج نامه ی پارک لاله ای از خودم در کنم...
پاسخ:
کلی سوژه توش پیدا میکنی، یعنی کلا سوژه هستا
کاش برگردی به اون موقع هات پسر دلم اون موقع ها رو میخواد شاد و بی هراس و کله شق
مورد 2 رو خیلی خوشم اومد و انصافا رفتم تو فکرش که ااااا چه جالب من نمیدونستم اینقددددددددددددر مهمه رنگ رژ
مورد 8 این مورد 8 تو ته دل منو سوزوند اره هست و من باور دارم تو شماره دادی و باعث ازدواجت شد ولی نه اون کسی که شماره دادی انگاری این شماره دادنت تو رو هول داد به پرتگاه ازدواج

راستی میدونستی تو همچنان بی معرفتی و سر نمیزنی خوهاشا هم برای من کلاس کارت رو نزار که یک تو دهنی حسابی میخوری والو یه تبریک خشک و خالی به من ندادی مثلا مسئول شدما کلی برو بیاااااااااا
پاسخ:

هاهاها... کله شق؟!! خدایی دیگه کله شق نبودم.

پرتگاه ازدواج؟!!! نه خدایی پرتگاه نبوده. یکم سخت بوده فقط

هاهاها کلا عاشقتم لیلی، راحت هر چی میخوای میگی. مبارکه خانوم مسوول

مثه اینکه اونموقع ها شیطون تر بودین آقای پدر!!
چرا الان محتاط تر و جدی تر شدین؟مال بالارفتن سن و پختگی تونه؟
پاسخ:
خودم هم دقیقا نمیدونم. شاید بخاطر حوصله بیشتر و حس و حال بهتر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی