var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

عمه ها به بهشت میروند... کلهم اجمعین

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ق.ظ

میخوام یه چیزایی بنویسم که دیگه نتونم نشونی این وبو به هیچ کدوم از فک و فامیل های قراضه ام بدم. فرق نمیکنه فامیل بابای فندق باشن یا مامانش. هرچند آقای پدر با در نظر گرفتن جمیع موارد، رای به خانواده مادری میده. چنین مردی هستم من.

فندق از هر چیزی یه دونه داره. یه دایی، یه عمو، یه خاله و یه عمه. دقیقا به همین ترتیب سنی. اصولا این دوستان موجوداتی معمولی نیستن. یعنی یکم با بقیه آدمها متفاوت به نظر میرسن. باز عمه خانم جون که علیرغم مسوولیت خطیری که تا پایان زندگی خودش و حتی بعدتر از اون، در قبال فندق بر عهده داره، اما به آدم های نرمال نزدیکتره. این دوست لاغر و کشیده و پر رنگ و بو با اون چیزی که من تو بچگیم به عنوان خواهر میشناختم تفاوت میلیونی داره. یعنی وقتی به عکسای بچگیمون نگاه میکنم ، همش فکر میکنم نکنه اون یکی دیگه است، مثلا بچه باغبونی، کلفتی یا حتی یتیمی چیزی از جایی اولیاء گرانقدر ما ابتیاع کردن و جای خالی خواهر نداشته مارو پرکردن. آخه اینی که الان هست که اون نیست.

یادمه اون قدیما که نه همسری بود و نه طبیعتا فندقی، یه روز عمه خانم جون، عکس جشن تولد یکی از همکلاسی هاشو آورد که ما ببینیم. هنوز به دست من نرسیده بود که برادر گرامی ما محکم خوابوند پس کله عمه خانم که خجالت نمیکشی رفتی تولدی که همشون پسرن؟ آخه راستش بین ما نسل سومی ها خیلی از این قرتی بازی های نسلهای بعدی رواج نداشت و به جون خودم تا ۱۸ سالگیم من فقط یه عروسی مختلط رفتم که اونم مامان ما، یه جایی اون دورا مارو بست بغل گوسفند قربونی که مثلا حواسمون بهش باشه و یه وقت پرو پا و چه میدونم سر و سینه ای به پک وپوزمون نخوره، از بس نگران سلامتیمون بود.

خلاصه اون روز کاشف به عمل اومد که بنده خدا عمه خانم خبط و خطایی ازش سرنزده و اون دوستان کت و کلفت با ریش و سبیل های از قیطونی تا سگی، جملگی هم کلاسی هاش تو دبیرستان هستن. عقب افتاده ها حتی یه سشوار هم به کله مبارک نکشیده بودن و همگی کعنهو پاگنده در جشن تولد دوستشون شرف حضور به هم رسونده بودن.

از اون روز منو اخوی که تازه ماهیت فیزیکی این جنس به ظاهر لطیف رو کشف کردیم، تصمیم گرفتیم که بیخیال مقوله ازدواج بشیم و خودمون از گزند این موجودات کریه دورنگه داریم. آخه اگر یادتون باشه اون دوره یه اصرار عجیبی بود که تا قبل از ازدواج دختر خانوما،  یه سری کارا انجام نشه و صورتا و جاهای دیگه همونجوری فابریک باقی بمونه، بماندکه در کمتر از یه دهه اون کار آخری رو هم قبل از ازدواج انجام میدن، باقلوا...

البته طبیعتا الان میدونید که من که اصولا منعطف تر و عاقلتر و روشن ترو اساسا بهتر از اخوی بودم و هستم ،قولمو شکستم و یک عدد همسر ابتیاع کردم. لازم به ذکره که عمه خانم جون در این تغییر ذهنیت نسبت به جامعه نسوان نقش اصلی رو بازی کرد. چگونه؟ عرض خواهم کرد.

خواهرخانم بعد از فراقت از دوره تحصیلات متوسطه و دخول در جمع دانشگاهیان به تدریج و در عرض ۶ سال جوری عوض شد که من کمی درباره خلقت خدا دچار تردید شدم. یادمه توی جلسه ارائه پایان نامه ایشون، اون عکس جشن تولد کذا، بدجوری تو ذهن من طنازی میکرد. اخه از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون بابامون به تحریک مامانمون در اون سالها یه مقادیری -نعوذالله- خرج تکمیل خلقت خدا کرد.

این عمه خانم جان در چند سال گذشته اعمال جراحی متفاوت و گسترده ای در اقصا نقاط هیکل مبارک انجام دادن. یه چندتاییشو که نه من میدونم چی هست و نه دلم میخواد بدونم. اما به شخصه اعتقاد دارم که این سرکار علیه یکی از اسناد  پیشرفت های علم در زمینه پزشکی، فیزیک، فیزیولوژی، آناتومی و زیبایی است. حالا دیگر مشکلی در دیده شدن درخیابان با این خواهر چند ده میلیونی ندارم. یا به قول اخوی: رومون میشه درش بیاریم. البته به نظر شخص بنده هنوز یه عمل دیگه در قسمت حنجره نیاز داره تا اون اصواتی که ازش خارج میشه در حیطه شنوایی آدمیزاد قراربگیره یا لاقل نزدیک بشه.

ناگفته نمونه که این عمه خانم انصافا از خود بی خود نشد و رفتار و سکنات خودشو کنترل کرد. به علاوه اینکه  برعکس اخویاش، مثل آدم درس خوند و خیلی راحت هم مدرک فوق العاده معمولیه و پیش پا افتاده کارشناسی ارشد گرفت و به سرعت هم در یکی از معتبرترین موسسات کارگزاری بورس مشغول به کار شد. وضع مالیش هم بد نیست. 

امااااااا... نکته تراژیکش اینجاست که ظاهرا تموم اون جمعیت با محسنات!! درون عکس، سنت پیغمبرو صرف کردن و دینشون کامل کردن و پس از چند شکم زاییدن و در آمدن به کسوت مادران، حتی بهشت رو هم برای خودشون رزرو کردن ولیییییییی... عمه خانم گرون قیمت فندق، مثل مازراتی پشت ویترین آفتاب میخوره. حکایتیه ها

راستیتش خواهرخانم با اینکه در آستانه سی سالگی قرار داره، به لحاظ ظاهر و رفتار هنوز شبیه دختر دبیرستانی هاست. البته دختر دبیرستانی های الان. به همون اندازه سرخوش و خجسته، به همون اندازه پرخاشگر و جیغ جیغو و به همون نسبت ساده و خنگ. اساسا مادر ما که خیلی اصرار داشت بچه هاش چشم و گوششون باز نشه مجرم اصلی در این مساله است.  البته طبیعی بود که درمورد منو اخوی ره به جایی نبره. بلاخره هرچی باشه ما پسریمو همه سوراخامون باز. اما در مورد عمه خانم نوع تربیت مستکبرانه مادرجان به بار نشست و کمتر کسی باورشون میشه که عمه خانم بیشتر از بیست و دو سه سال داشته باشه . حتی خودم هم الان از این موضوع تعجب کردم که خواهرم در آستانه سی سالگیه. مدیونید اگر یک بار ما رنگ خواستگار تو این خونه دیده باشیم. چرا که مادرجان ما همون در نطفه همه رو خفه میکنه، فکر کنم خودش هم نمیدونه.

و اما رابطه با فندق. شاید به جرات بتونم بگم عمه خانم موردعلاقه ترین فرد برای فندق هستش و ازسرو کولش بالا میره و کلا خیلی دوسش داره. با این وجود به شخصه رفتار خاصی که شایسته اینهمه علاقه فندق باشه در خواهرم ندیدم. به قول مادرجان نه اینکه خواهر صورت کوچیک و بچه گانه داره، فندق فکر میکنه بچه است و هم بازیش. شاید.

 

پی نوشت :

- این پست رو آبان پارسال تو بلاگفا نوشتم و دوستان قدیمی اونو خوندن، اما به بهانه تولد عمه خانم دوباره اینجا قرارش میدم. به نظرم خالی از لطف نیست. (مثلا دارم ادای دین میکنم خیر سرم!!)

- با توجه به اینکه واقعا دلم نمیخواد پست هام خیلی طولانی بشه، مجبور شدم از بعضی مسایل فاکتور بگیرم.

- پاگنده: موجودی انسان مانند و گوریل جثه که شواهدی دال بر وجود آن در نواحی شمال امریکا و کانادا بدست آمده اما هیچگاه دیده نشده. ساسکواچ، یتی

- نظر به اینکه خاله خانم به درجه رفیع "اژدها" نائل اومدن که به حق برازندشون هم هست، از اسامی پیشنهادی برای عمه خانم استقبال میشه.

- گفتم خاله خانم یاد یه چیزی افتادم، خاله خانم و عمه خانم همسن هستن، مدرک دانشگاهی معادلی دارن، خیلی به سرو وضعشون میرسن، الکی خوشن اما یه تفاوت اساسی دارن، درحالیکه خاله خانم به لطف جیب پدری و حقوق همسر بنده یا تو حمامه! و یا درحال خوش گذرونی هستن، عمه خانم میخواد هفته آینده اولین خودرو شخصیش با پول خودش بخره... به کمتر از ۲۰۶ هم راضی نیست.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۰
آقای پدر

نظرات  (۴۱)

تکراریه!
پاسخ:
دستکم پی نوشتو میخوندی بعد نظر میدادی
شما کلا ادای دین نکنید! بنده خدا خواهر
پاسخ:
شما اونور اب بودی خبر نداری. الان اینجوری ادای دین میکنن.
یعنی شیفته توصیفاتتم من!!! کلا منت سر خواهر گذاشتی اینهمه تحویلش گرفتی!!! اینهمه بریز بپاش برا خواهر جان نکن اسرافه به خدااااا
خوبه اینو گذاشتی اینجا دیگه والا هرچی در مورد اژدها بگی من چیزی نمیگم (بنده خدا از خواهر خودشم نمیگذره خواهر زن که ...)

اعوذ و بالله من شیطان رجیم

من الله توفیق
پاسخ:
الییییییی... خواهرم به گرد پای اژدها نمیرسه... تازه منم میگم خوب شده دیگه. حالا با یکم تعمیرات.
در این مملکت اغلب در مورد عمه ها نظر دیگه ای دارن ها !!!!
:)))))))
پاسخ:
اصلا بخاطر همون نظر اغلبه که عمه ها میرن بهشت
نخوندم، آره
پاسخ:
همین دیگه، توجه نمیکنی.
تولدشون مبارک
داداش من واسه تولدم یه پیغامم نفرستاد پس شما خیلیم خوب ادای دین کردین
پاسخ:
بفرما تحویل بگیر سمرخانم، گفتم که... الان این مده.
گلشن جان تولدتو به من یاداوری کن تا بهت ادای دین کنم اساسیییییی
هی خوندم دیدم تکراریه، گفتم از آقای پدر بعیده ....که رسیدم به پینوشتها
اسم پیشنهادی: از اونجایی که عمه خانم بی آزاره و آویزون کسی نیست اسم خشن نذار براش، مثلا ترشک خوبه؟
میبینم که خواهرخانم بالاخره با خمام آشتی کردن
پاسخ:
خاله خانم با حمام اشتی نکرده ولی خب میدونی که بین 2 تا 3 ساعت هرنوبت طول میکشه.
ترشک بهش میخوره اگه پیشنهاد دیگه نباشه موافقم.

گفتم خدایا این پست را تکراریه؟
پاسخ:
بله دیگه, راستش این پست یادم انداخت که قبلنا وبلاگم شوخ طبعیه بیشتری داشت.
به عمه خانوم میتونی به گوریلی شبیه فرشته چطوره؟
پاسخ:
گوریل؟ فرشته؟ نه نه اصلا. خداییش هیچکدوم نیست

سلام

خخخخخ

تولدشون مبارک. فقط ادای دینتون نابودم کرد.

همون اژده ها هم خوبه ها.

پاسخ:
عمه فندق در حد خاله اش نیست. اژدها برازنده همون خاله فندقه
میتونی بهش بگی پسته خانوم آخه فندق بدون پسته خیلی بهش خوش نمیگذره یا مثلا گردو خانوم یه همچین چیزهایی لطفا زودی نام انتخاب کن عمه خانوم داره تلف میشه از بی شناسنامه ای
پاسخ:
پسته بهش میاد... اتفاقا خیلی هم خوبه. هم مرغوبه هم عمه خانم خنده گل وگشادی داره
راستی پیرمرد میدونستی اون موقع ها شاد تر بودی و توی نوشته هایت خنده رو بیشتر انتقال میدادی جدیدا نوشته هات شده پر از تفکر که به درد ما خوابالودها نمیخوره  داری پیر میشی و کلا کن فیکون فکری بردار تا از دست نرفتی
(پیری هستو هزار گرفتاری)
پاسخ:
پیری و هزار درد سر؟ هااااان؟!!!
ولی نکته درستی اشاره کردین. خودم هم فهمیدم که از وقتی اومدم اینور شوخ طبعی کمتری به خرج میدم و حتی تلخ هم شدم
چرا اوضاع خواهرا برای شما درست و حسابی نیست! آخه خواهر خیلی خوبه برام سخته تصور اینجور خواهرا.البته با توصیفات شما خواهر شما باز خیلی بهترن و با پشتکار و کاری.رابطه ی این دو خواهر باهم چطوره؟کنار میان باهم ؟

پاسخ:
این دوتا به ندرت باهم ارتباطی دارن که حالا بتونم درباره خوب و بدش قضاوتی بکنم. کاری به کار هم ندارن و در حد حال و احوالن ولی خدایی عمه فندق خیلی نرمالتر و انسانی تر از خاله فندق رفتار میکنه
الان به خواهرت گند زدی به خانم ها گند زدی به خواهر زن ؟ داستان فازت چیه ها....
ولی کلا برادرزاده ها به هردلیلی عمه ها رودوست دارند میدونی چرا چون قلبا و از روز اول اینقدر عمه جان ها مورد عنایت قرار میگیرند که ادم دلش نمیاد باهاشون برخورد بدی کنه به اندازه کافی دنیا باهاشون بد برخورد کرده که عمه شدند. من خودم عمه هستم و برادرزادم دوستم داره ولی یک بدی که داره از کل اسم 5 حرفی من فقط دوحرفش رو میگه با اینکه حرف زدنش درسته میگه عمه سا .........
تولد خواهرتون مبارک . مقوله ازدواجج الان برا همه هست هیچ خونه ای زنگ خواستگار نمی بینه فقط شامل شما نیست
پاسخ:
فازم یه توصیف طنز از خواهرم بود.
عمه سا...خخخخخخخخ
حالا ما همچین هم به فکر رد کردنش نیستیم. دختره راحت داره زندگیش میکنه.
دوست داشتم عمه خانوم رو :)
پاسخ:
ما هم دوسش داریم
چقدر جنس این پست متفاوته!!
پاسخ:
چطور ؟ به خاطر قرار گرفتنش توقالب طنز؟
چه عمه مهربونی.خوشم اومد.من عمه ندارم. خودمم نه عمه میشم نه خاله !^-^
خاله ش یکم رو اعصابه اونم چون گفتین دیر به دیر میره حموم و طولش میده !
منم تا 26 سالگی یه دونه خواستگارم نداشتم. البته 26 نرمالی نداشتم دیپلم داشتم تا اون موقع!بعد که فکم رو عمل کردم پیداشون شد بعد که یه دانشگاه عالی قبول شدم همچون علف هرز روییدن دم در خونمون
چقدر روزای بدی بود و هنچنان هست.الان 34 سالمه دیگه کار میکنم و پولم دارم و علف ها هنوز هستن.
اینا چی میخواستن چهره یا تحصیل یا پول ادم رو
همون بهتر که اصلا خواستگار نداشته باشه. داره زندگی میکنه خب
یاد خاطرات نحسم افتادم. کاملا حس ی کالا رو داشتم.الان دیگه برام مهم نیست.در تدارک اوردن به گل دخترم که باهام زندگی کنه و بزرگش کنم.جنس مردم که خب نفرتم گرفته (ببین چه پر رو هستم من)
ایشاالله چرخ ماشینش براش بچرخه
تولدشم مبارک.همیشه شاداب باشه
من خیلی وقته می خونمتون. اما خاموش بودم.الان تو ماشینم که برسم سر کار گفتم یهو یه نظرم بزارم حالا که بیکارم.
روز خوش.
پاسخ:
والا هردوشون رو اعصابن ولی خداییش عمه اش اویزون ما یا کسی دیگه نیست. ولی اخلاق هیچ کدومشون خوب نیست. یه حسی بهم میگه بیشتر خانم های این سنی توی خونه کج اخلاقن.
چه خواننده های خاموش خوبی دارم. خوشحال شدم. یعنی تصمیم داری بچه بگیری؟ خیلی هم خوب امیدوارم تو اینکار موفق باشی. ولی مگه به مجردا هم بچه میدن ؟
اوووم...شاید!ولی انگار یک نفر دیگری این را نوشته...
دارم فکر میکنم یک نفر در طول یکسال چقدر میتواند تغییر کند؟
پاسخ:
یاسی من متوجه منظورت نمیشم. یعنی الان این بده یا خوب؟
واقعیت اینه که من قبلا با شوخ طبعی بیشتری مینوشتم. الان به قول بعضی دوستان تلخ و کمی سرد شدم
ولی قطعا توانایی طنز هم دارم
من یه بار یه کامنت گذاشتم اونم نیومد یا تایید نشد.
پاسخ:
هم اومد هم تایید شد. فقط کمی دیر شد 
بله . ولی به من فقط دختر میدن .^-^
البته من عاشق پسر بچه هام اما خب نمیشه
حالا ایشاالله نوم! :)) 0-o
پاسخ:
ساده نباش، بزرگ کردن دختر راحت تر و شیرین تر از پسره، ولی بزرگیش سخت تره!!
مبارک باشه و امیدوارم برات درست بشه.
از خوب و بد کردن خوشم نمیاید...
اصلا تخصصی هم ندارم!
اتفاقا منظورم را متوجه شدید،نوشته ی هر شخص از درونش نشأت میگیرد و وقتی شما جدیدا سرد و تلخ مینویسید یعنی که در درونتان هم همینطورید...
مطمئنا این نشانه ی از بین رفتن حسِ طنازیتان و عدم تواناییتان در این زمینه نیست...این توانایی در مغزتان حتما هنوز وجود دارد اما وقتی استفاده نمیشود یعنی در درونتان نیست یعنی کاهشِ شادیِ درونی!!
البته امیدوارم اشتباه کرده باشم!
پاسخ:
یاسی خیلی وقته این حس در من نهادینه شده و متاسفانه پاسخ همیشگیه من به سوال کاملا معمولی و رایج "خوبی؟" پاسخ غیر متداول "مثل همیشه ام" هست!
شاید بد نباشه این جواب رو به مردم بدی تا متوجه حالت نگاهشون بشی، من چیز بیشتری نمیگم. اما برای خودم کاملا طبیعی و اتفاقا بهترین جوابه.
فکر کن پسر بچه باشه شلوارک لی با پیرهن چارخونه و کفش لی بعدددد بور باشه سفید باشه تپلی باشه با هم بدویین تو پارک
همیشه عشقم این بود
از وقتی دخترک و قراره بیارم هی میرم جلو مغازه دخترونه ها لباسای چین واجین گل گلی میبینم اما تو دلم نمیره! ولی خب بچه ها رو دوست دارم.
 میخوام یه دونش رو داشته باشم.البته که دلم بچه خودم رو بیشتر میخواد اما باباشووووو اصلا :/تازه بدیش میشه مشکلی برای بدنیا آوردن ندارم.همه ش دلم میسوزه میگم کاش بیماری چیزی بود.خیلی ستم بتونی بچه بیاری اما نتونی!
همه کاراش حله. ی دختر سفید بور چشم سبز 2 ساله . تا دو ماه دیگه میاد پیشم ^-^ خواستم شبیه خودم باشه .اینجوری بهتره
هنوزم اسمی براش انتخاب نکردم.یعنی گزینه هست نمیدونم کدوم بهتره
چرا فکر میکنی بزرگی دختر سخته؟من دختر بی آزاری بودم. امیدوارم ایشونم خوب باشن.
یهو اینا رو گفتم دلم گرفت!نمی دونم چرا :/
پاسخ:
خب راستش من بیشتر از ۱۰ دقیقه قسمت پاسخ به این کامنت باز کرده ام و فقط کامنتت خوندم و دوباره خوندم و ...
نمیدونم خیلی چیزا به ذهنم میرسه که بگم یا چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم. فقط میدونم من یه حس عجیبی به حرفات پیدا کردم که تعریفی نمیتونم از این حس ارایه کنم الا همون عجیب.
امیدوارم ارزوهای برحق هممون براورده بشه، دل کسی هم نگیره
چقدر جوابیت عجیب بود!
از شما بعیده نتونی حرفت رو بزنی و تعجب کنی...
پاسخ:
ولی این اتفاق افتاده.
الان من خوشحال باشم یا ناراحت با این طرز کامنت گذاشتنم؟!
پاسخ:
انتخاب ماست که حس هامون تعیین میکنه.
اما به طور کلی من تحسینت میکنم.
سپاسگزارم.

چقد همه شد کامنت من
ی سوال؟
تو با اون هیولای نصفه شبت چی کار کردی؟!
منم بعد از یه فیلم یه ترسی ب جونم افتاده مردم بس با چراغ روشن خوابیدم.
درمونش چیه؟!:/
پاسخ:
درمونش اینه که بخوردت٬!!
هیچی، به مرور یادت میره. بحث سر فوبیا نیست، سر فیلمه:-) 
حالا اسم فیلمش چی بود؟
سلام...
پاسخ:
من فلسفه این سلام های گاه به گاه شمارو نمیفهمم
سلام سلامتی میاره پیر مرد . تو هنوز با اون سنت مفهوم سلام رو نفهمیدی
پاسخ:
شما ببخشید
البته اشتباه گفتم فیلم نبود
یه کلیپ بود که داشتن از تن بچه جن در می آوردن .
چندسال پیشم یه کلیپ کشتی کج دیده بودم یه مرده خیلی گنده میگرفت سر ادما رو فشار میداد اصلا یه وضعی شبا فکر میکردم بالا سرمه همیشه :/
پاسخ:
کشتی کج کلا نمایشه. اینو همه تماشاچیاش هم میدونم. اصولا کلی نویسنده داره. وگرنه فوتبال از اون خشن تره و مرگ و میر و مصدومیت ببشتری داره.
میدونم اما چهره یارو خیلی وحشتناک بود.یکی بود خلیل نام بود. خیلی چهره گنده و وحشتناکی داشت.
.
یادمه قدیما هوم گفتن مد بود تو نظرای وبلاگ الان شاید سلام کرد مد شده
.
چقدر شما محترمی،چند روز پیش یه وبلاگ خوندم که داره از خانومش جدا میشه.اما بی نهایت مرد بی اخلاقیه.نمیدونم میشناسینش یا نه.
دو سه روز عصبی بودم از خوندنش البته دیگه نرفتم سراغش تا شما رو پیدا کردم و امیدوار شدم.
پاسخ:
ممنون
۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۵۰ مامان محمدامین
ما هم از این قسم موجودات با همین توصیفات داریم.بااین تفاوت که خاله خانم پسرک من عاشق کوچکترین برادرزاده در هر مقطع زمانیه ولی از خواهر زاده ها متنفرررررر راستی شنیدید که میگن:یک جوری زندگی کنید که نخواهید از عمه هاتون مایه بگذارید....
پاسخ:
پس با این اوصاف خاله محمد امین، عمه بهتریه تا خاله؟!!
شنیدیم ولی دهن مردم نمیشه بست
آقای پدر ، هرکاری کنین بو هر چی در وصف عمه بگید باید بگم هیچکس مثل عمه عاشق برادرزاده نیست 
فقط طفلکها فحش خورشون یه کم ملسه 

پاسخ:
باهات موافقم.
غیبتت خیلی طولانی شده رفیق، کجایی؟
پاسخ:
چی بگم آوا جان، خیلی روبه راه نیستم
سلام...بقول معروف سلام سلامتی میاره...سلام گاه به گاه من یه تشکر ساده اول از وبلاگ و نوشته های خوب شما و کامنت گذار فعال عزیز است...بنظرم سلام ساده بهتر از خاموش خواند وبلاگه
پاسخ:
دمت گرم رفیق.
رفتی مرحله بعد ها !!!!!!!!!!! نیستین . بیاین بنویسین خوب از فندق از خودتون ...حالا متا راجع به عمه فندق حرفی نزدیم که رفتین دیگه ننوشتین
پاسخ:
یکم بهم ریخته ام سانیا. باید خودمو جمع و جور کنم
به هم ریختگ یرو برادر باید جمع کرد .
گاهی به خودتون فرصت بدین گاهی هم بنویسین تا زود تموم بشه اون به هم ریختگی همیشه قرار نیست قشنگ بنویسی گاه یتلخ هم بنویسی قابل درکه برای ما
بازهم هرجور صلاحه
پیشنهاد بود
پاسخ:
پیشنهاد درستی بود سانیا
بسیار عالی هست که از هر کدام یدونه دارید
اگه دو تا بودن فاجعه قرن اتفاق میفتاد
مثلا 2 تا عمه با همون شرایط در منزل پدری و 2 تا خاله به همین ترتیب.
پاسخ:
والا که من همین "ازهرکدوم یدونه" رو هم میخوام پس بدم، بخصوص خاله اشو
دارم نگران میشم تو زنده ای؟ حالا ما گفتیم پیر مرد مردنی تو که نباس جدی بگیری هنوز چند سال زنده موندن رو راه داریا گفته باشم
پاسخ:
فکر کنم زنده ام! دستکم مدتی دیگه
چی شدی تو؟؟؟ دیگه یواش یواش دارم اینقدر نگران میشم که بیام وجب به وجب تهران و بگردم و پیدات کنم.

پاسخ:
هه... بیا.شاید تو پیدام کردی!
خییییلی خندیدم. البته یه بار دیگه این پست رو خونده بودم البته خود همینو. اما نمیدونم چرا الان و سرکار دوباره خوندمش و اینقدر خندیدم که همکارم متعجب اومد نگام کرد!!!!جل الخالق...
پاسخ:
البته این پست و این وضعیت روبه خیلی از دخترای دهه شصتی میشه نسبت داد. حالا با کمی جرح و تعدیل.
درضمن الان درحال مهیا کردن عروسیشه.
اشتباه نشه آقای پدر. من به عمه خانم و اوضاعش نخندیدم. به نوع بیان شما در توصیف ایشون خندیدم. خیلی قلمتون بانمکه.
پاسخ:
تنکیوووووووووووووو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی