همیشه احساسات انسان تابع محیط نیست!
چهارشنبه هم با همه خوبی هاش تموم شد و من از اول صبح امروز یه طورایی اساسی دلم شور میزنه...
میدونم که بیشتر ما ایرانیا پنجشنبه رو بهترین روز هفته میدونیم، شاید به خاطر اینکه تونستیم یه هفته دیگه رو هم پشت سر بزاریم و یا اینکه یه استراحت مختصر پیش رو داریم و احتمالا گشت و گذاری با خانواده یا دوستان. کمی دید و بازدید نزدیکان، کمی فوتبال، احتمالا یه وعده غذای بیرون، شاید پارک، کوه یا سینما هم در برنامه باشه... اما حقیقت اینه که اکثر ما نمیدونیم تعطیلات اخر هفتمون چطور بگذرونیم تا در اخر شب جمعه حس خوبی نسبت به خودمون و زندگیمون داشته باشیم. شاید براتون خنده دار برسه که من گاهی تو اینترنت اینو سرچ میکنم که تعطیلات اخر هفته رو چطور بگذرونیم و یا جمعه رو چطور سپری کنیم!! یا مکان های دیدنی دوروبر تهران...
الان لیستی از دریاچه ها و روستاها و غارهای جالب اطراف تهران دارم که الحمداله هیچکدومشون نتونستم برم. چرا؟ چون همراهی ندارم. حقیقت اینه که قبل از تولد فندق یا روزهای تعطیل سر کار بودم یا خسته و له و لورده، و اساسا دل و دماغ زیادی برای تفریح و گردش نداشتم و بیشتر درحالت دراز کش با فیلمها و سریالهای جورواجورم و یا با گوشی و تبلتم سرگرم ول گشتن توی نت بودم. حالا هم که حس و حال بیشتری دارم، یا به واسطه داشتن یه فرزند نوپا باید قیدشو بزنیم و یا کلا اصلا پایه ای ندارم که بخوام به اون تفریحات خاص دلچسب برسم.
اما هیچ کدوم اینا مهم نیست... من دلم شور میزنه!