فروردین گاه فندق
دو هفته اول این ماه، فندق به همراه مادرش شمال بود. بهش خوش گذشته بود. اصولا هر قدر آدم بیشتری دور و برش باشه سرحال تر و پر جنب و جوش تره. وقتی دیدمش احساس کردم که نسبت به دو هفته قبل به وضوح رشد بیشتری کرده، تپل تر شده (چون اصولا شمالیا زیاد میخورن) و مشخصا پیشرفت قابل توجهی در صحبت کردن داشته. دم همسر و خانواده اش گرم که این مدت زحمت زیادی کشیدند. و اما ماهنامه فندق خانم:
۱- خیلی خوب و بانمک صحبت میکنه. افعال رو حتما میگه و مثلا وقتی چیزی رو میخواد یا کاری میخواد انجام بده، فقط اسمشو نمیگه و حتما فعل رو هم بکار میبره. همچنان از ضمایر استفاده نمیکنه و هویت افراد در اسمشون منحصر میشه. البته به استثناء خودش. کلمه "من" رو بکار میبره. هرچند میدونه کجا از ضمیر و کجا صرفا از شناسه فعل استفاده کنه.
۲- برام جالب توجه بود که دخترک ۲۰ ماهه من، بعضی کلمات خاص و ابزار تخصصی رو که اتفاقا ما هم تاکیدی درموردش نداشتیم میدونه. مثلا میدونه که دویدن یا جست و خیز کردن و استفاده از اب راکت (Ab Racket) به جهت ورزش کردنه. درحالیکه که ما مدتهاست از اب راکت استفاده نکردیم. شاید حدود ۹ ماه. ولی دقیقا میدونه باید کجا و چه جوری روش بشینه و اصلا چه کاری انجام میده. این موارد صرفا از توانایی حافظه کودک نشات میگیره و نشون میده که در همین سن پایین هم باید دقت کنیم که چه کاری رو جلوی کودک نوپامون انجام میدیم و اصولا چه شویی اجرا میکنیم.
۳- دقت به همین موضوع باعث شد توجه ویژه ای به نوع رفتارمون با هم و همچنین مقوله تعویض لباسمون داشته باشیم، نه فقط من بلکه حتی همسر.
۴- علیرغم اینکه یک ماهه از شیر گرفتیمش اما دیگه کوچکترین علاقه ای نشون نمیده و در عوض به شیر پاستوریزه خیلی علاقه منده. کارمون راحت کردیم و از پاکت ۲۵۰ سی سی استفاده میکنیم. نکته جالب اینه که شیر ساده رو بیشتر از شیرهای میوه ای و طعم دار میپسنده. تو این مرحله حتما بهش امکان انتخاب میدیم و ابدا روی نظر خودمون تاکید نمیکنیم.
۵- هیچ کاری بدون هماهنگی با فندق خانم جون انجام نمیشه، در واقع برای هرکاری نظر شخص ایشون پرسیده میشه. حتی برای خوردن وعده های غذایی و تعویض پوشک و حتی خواب. کلا همه چیز. گاها اتفاق میوفته که با تعویض پوشکش موافقت نمیکنه و ترجیح میده مدت بیشتری محموله اش رو حمل کنه. اصلا مهم نیست، دفعه دوم -چند دقیقه بعد- همیشه موافقت میکنه. حتی همکاری هم میکنه. همین باعث شده که در همین مورد خاص من فقط صداش میکنم و ایشون هم خودشون با پای خودشون تشریف میارن درب حمام.
۶- برای اطمینان از آگاهیش از این وضعیت خاص -امکان انتخاب- چند روز پیش علیرغم مخالفتش دست بکار شدم، تونستم با بکار بردن مقادیری زور اضافه، شلوار و پوشکش دربیارم و حتی بشورمش اما عمرا نذاشت فرایند تکمیل کنم و قشقرقی راه انداخت که نگو و مدت ۱۵ دقیقه لخت و عور تو خونه جلون داد، به طوری که هربار پوشک بهش نشون میدادم ۲ دقیقه جیغ ممتد نثارم میکرد. اما بعد از این مدت و بعد از اجازه گرفتن از سرکار خانم، خیلی محترمانه تشریف اوردن و جلوی بنده جلوس نمودن و حتی کمرشون بالا گرفتن تا کار راحتتر انجام بشه... به جون خودم.
۷- براش بسته پوشک جدید خریدم، کلی باهاش بازی کرد و بعد خواست که براش باز کنم. وقتی یه دونه اش در آورد ازش سوال کردم:
- بابا جون اینو کجات میبندی؟
- کمرم... پشتم! و با دست کمرشو نشون میده
خب الحمداله بچه ام از کلمات اجق وجق و آبروبر و ناجور استفاده نمیکنه. چنین دختری دارم من.
۸- ۲۸ فروردین روز خاصیه. چرا؟ عرض میکنم. فندق خانم بغل من بود که اعلام کرد "پی پی داأم" مادر من به سرعت از فرصت استفاده کرد و فندق لخت کردن و فرستادن داخل حمام و فرمودن که ایشون همونجا کارشون انجام بدن. از بین در نیمه باز نگاهش میکردم، یه خورده برای خودش چرخ زد و بعد هم یه گوشه خیلی متمدنانه و تر و تمیز عمل دفع رو به جا آوردن و بعد هم خیلی بی تفاوت اومدن کنار. صرفنظر از اینکه مادر محترم بنده کل حمام رو بخاطر چس مثقال پی پی آب کشید اما، کل فرایند بسیار مثبت و قابل توجه بود. به نظرم باید از فرصت های این چنینی که فندق مشکل طبیعیشو اعلام میکنه نهایت استفاده رو ببریم و کم کم این فرایند رو براش جابندازیم. هرچند واقعا ضرورتی نداره که تا قبل از دوسال وارد پروسه جداکردن کودک از پوشک بشیم. حتی دیرتر.
۹- خب دیگه از مقوله پی پی خارج بشیم، احساس میکنم پستم بوی چیز گرفته.
۱۰- از چهارماهگی تاکید ما به استفاده از صندلی غذا و صندلی ماشین باعث شده که الان خیلی آسوده و راحت با این دو مساله کنار بیایم، هم ما و هم فندق. به علاوه اینکه همین صندلی ماشین در تصادف شدیدی که ۴ ماه پیش داشتم و کلا فک ماشین پیاده شد، باعث شد کوچکترین آسیبی به دخترک وارد نشه.
۱۱- توی بازار انواع و اقسام صندلی های غذای شیک و گرون قیمت وجود داره که عموما هم مالی نیستن. ما یکی از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین صندلی غذاها رو انتخاب کردیم درواقع خود پرنسس بود که امکان انتخاب مناسب رو به ما داد. نمونه مشابه ایرانیش رو در فودکورت پارک آب و آتش و بیشتر رستوران ها میتونید ببینید. هرچند در مورد صندلی ماشین وسواس زیادی به خرج دادیم و پول قابل توجهی هم هزینه کردیم و اتفاقا کاملا هم از این بابت راضی هستیم، به هر حال پای سلامتی کودکمون مطرح بود دیگه.
۱۲- از این بابت احساس غرور میکنم. در مقایسه با دوتا دختر بچه دوستانمون که دوماه بزرگتر و دوماه کوچکتر از فندق هستن و چندان هم در مورد صندلی ماشین همکاری نمیکنن، فندق کاملا با صندلیش اخت شده. دومی که اصلا انگار جن دیده. اصلا نمیشینه و چنان الم شنگه ای راه میندازه که بیا و ببین. حالا باز اولی تحمل بیشتری نشون میده.
۱۳- سبد اسباب بازی هاشو از گوشه حال به اتاق خودش منتقل کردیم. خب الحمداله خونمون جای بهتری برای زندگی شد، دیگه شرمنده آدمایی که سرزده میان که اتفاقا ایشون زیارت کنن، نمیشیم.
۱۴- من دیروقت میام خونه. طبیعتا فندق خانم جون شامشون میل فرمودن اما همین که منو همسر میشینیم پشت میز ناهارخوری آشپزخونه، ایشون هم به زحمت صندلی غذاش میکشه کنار میز و به جمع ما خودشو اضافه میکنه.
۱۵- هرکاری که براش انجام بدی، هر خوراکی که بهش بدی، هروقت که باهاش بازی کنی یا حتی بغلش کنی... با گردن کج و لبخند دلبرانه یه "مسی" کشدار مهمونت میکنه. (مرسی)
۱۶- برناممون این بود که بعد از برگشتن از شمال، تنها تو اتاقش بخوابه. اتفاقا یکی دوشب هم اینکارو کردیم اما بلافاصله متوجه شدیم که کار اشتباهی انجام میدیم، چرا که اولا فندق یکی دوبار نزدیک بوده خودشو از بالای نرده تختش پرت کنه بیرون و دوما اساسا تنها گذاشتن کودک تا سن دوسال خیلی هم کار درستی نیست و احساس آرامش و امنیت کودک رو پایین میاره. به علاوه اصلا دلمون نمیخواست. به کسی هم ربطی نداره. حالا نه اینکه ما خیلی هم زوج گرم و هات و چیزی هستیم... والا
۱۷- اصولا من در وقت گذروندن با فندق مهارت بیشتری دارم تا مادرش (البته به استثناء موقع خواب). شاید این امر برگرده به آرامش و صبوری و تمرکز بیشتر من و همچنین قاطعیتی که از ابتدا به خرج دادم و کمتر درمقابل اعتراض اولیه فندق تسلیم شدم. اون قاطعیت و اراده راسخ در آغاز در کنار این حق انتخاب فعلی ترکیب دلنشینی از هماهنگی رو ایجاد کرده. احترام و عزت نفس!
۱۸- ما، من و همسر از ابتدا باهم قرار گذاشتیم که مرتب با دخترمون بکن و نکن راه نندازیم. بیرحمانه هم با دوروبریایی که از این دو لفظ استفاده میکردن برخورد کردیم. یه جمله فوق العاده از دکتر هولاکویی دوست داشتنی: روزی که والدین زیاد بکن و نکن میکنند، تکلیف مدرسه، دیگر کار کودک نیست بلکه کار والدین است!
۱۹- فندق سه تا شکل رو به لطف آموزش خلاقانه پدرش میشناسه. توپی(هرچیز گرد و کروی) خونه(مربع و مستطیل) و سه گوش(همون مثلث خودمون). روش کار اینجوری بود که وقتی ازم خواست براش نقاشی بکشم این سه شکل رو در رنگ های مختلف کشیدم و هربار با صدای کشدار، اسمهای من در اوردی خودمو تکرار کردم و بعد در چند ردیف و با جایگشت های مختلف این سه شکل رو رسم کردم. یعنی در ردیف دوم مثلث رفت زیر دایره و دایره زیر مربع و همینجور الی آخر. این کارو در ۶ ردیف انجام دادم. دو نکته وجود داره.اول اینکه ازش نخواستم که یاد بگیره فقط براش تکرار کردم و بعد هم بلند شدم رفتم. دوم اجازه دادم خودش برای نقاشی بیاد سراغ من و پیشنهادشو بده. حالا کودک من در هر وضعیت و اندازه ای این سه شکل رو میشناسه.
۲۰- تا امروز جلوی فندق رو نگرفتیم که روی دیوار نقاشی نکنه. اما یادش دادیم که فقط دو قسمت خونه میتونه اینکارو انجام بده. کافیه میرفت سراغ دیواری که مد نظر ما نبود... صداش میکردیم و وقتی میومد میدید ما خودمون داریم روی دیوار خط میکشیم!! البته همون دیوارایی که از قبل تعیین کرده بودیم. طبیعتا میومد کنار ما و مشغول میشد. آهان یه چیز مهم، دیوارای خونه ما به راحتی پاک میشه درثانی رنگهای گرم مثل قرمز، نارنجی و بنفش به مراتب سخت تر پاک میشن. پس به این مورد آخر حواسمون هست.
پی نوشت:
- راستش هنوز حرف داشتم اما دیگه مطلب خیلی داشت طولانی میشد.
- فندق ۲۰ ماهه شد. یه روزی ۲۰ ساله میشه و من از الان نگران اون زمان دخترکم هستم... شاید اصلا نباشم.