var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

این یک پست عیدانه نیست...

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ب.ظ

 راستش من بلد نیستم تبریک بگم، همونجور که بلد نیستم به کسی تسلیت بگم. اصولا برام کار سختیه. یعنی تبریک سال نوی من با یه " سال نوتون مبارک" و تسلیت گفتن من هم فقط با یه "تسلیت میگم" خشک و خالی تموم میشه.

حالا باز گلی به جمال نوروز که آدم میدونه با سوژه تبریک باید چجوری برخورد کنه و اصولا یه سری کلیشه هم وجود داره که بی دغدغده میتونی ازشون استفاده کنی، قضیه تولد و عروسی و چه میدونم عزا و ماتم که دیگه بهم سردرد میده. بخصوص اعیاد و عزاهای مناسبتی. اصلا وقتی شروع میکنم به گفتنشون حس میکنم خاک اره ریختن توی دهنم.محیط دهنم به همون اندازه خشک و تلخ میشه. دلم میخواد به سرعت یه چیزی بلغور کنم و بزنم به چاک. برای همین همیشه تو اینجور وقتا حرفامو پشت یه لبخند معصومانه -که توی شادی و عزا جواب میده- مخفی میکنم و خیلی آروم و نیمه جویده یه چیزه ساده میگم و دست میدم و در میرم.

حالا قضیه عید هم همینه. هنوز به پدربزرگ و مادربزرگم تبریک نگفتم، عمو و عمه ها و متعلقاتشون و بقیه فامیلای نزدیک هم همینطور. به همکارای فعلی و سابقم هم که اتفاقا چندتاییشون پیام و میل و پیغام تو شبکه های مختلف برام گذاشته بودن هم حتی جواب ندادم. یعنی حتی به مخیله ام هم خطور نکرد که باید جوابشون بدم. در این رابطه چیزی که به ذهنم میرسه اینه که احتمالا یه متن پیدا کردن و برای کانتکت هاشون سند تو آل کردن. نه اینکه یادی از بقیه کرده باشن، بیشتر هدفشون این بوده که خودشون یاد دیگران بندازن. 

در مورد وبلاگ هم داستان غیر از این نیست. میدونستم باید درباره چی بنویسم اما نمیدونستم چی باید بنویسم. اونقدر در این وضعیت منفعل موندم که یک هفته از شروع سال گذشت و تبریک عید و سال جدید بیات شد!! 

اما برای شما یه چیزایی دارم. خوبی دوستان وبلاگیم اینه که ازشون هیچ توقعی ندارم، اون ها هم انتظاری ازم ندارن. اگرم کامنتی برام میزارن اینو به عنوان لطفشون در نظر میگیرم.

امیدوارم قشنگ ترین روزای عمرتون پیش روتون باشه و توی زندگیتون هیچی نداشته باشید جز سلامت و آرامش.


پی نوشت :

- من از روز دوم عید تا روز سیزدهم، از صبح تا ساعت ۷ بعد از ظهر سرکارم! اصولا بعضی از مشاغل وقتی پول در میارن که بقیه درحال استراحت و تفریح هستن.

- سه روز قبل از عید، دخترارو بردم شمال، پیش خانواده همسر و یه روز قبل از عید تنهایی برگشتم. بعد از ازدواج این اولین سال تحویلیه که منو همسر کنار هم نیستیم. اعتراف میکنم دلم گرفت.

- سالمو در تنهایی با قرآن و صحیفه و شمع و آب تحویل کردم. نمیدونم چرا حس میکردم روی میز جلوی کاناپه فقط اینا باید باشن. 

- دلم برای دخترا تنگ شده، شاید براتون خنده دار باشه که برای بزرگه (همسر) بیشتر دلم تنگ شده. شاید به خاطر اینکه میدونم دختر کوچیکه پیش خانواده مادرش و با کلی آدم که دوروبرشن، حسابی بهش خوش میگذره. دردسرش مال همسره.

- امیدوارم شما هم بهتون خوش گذشته باشه و بیشترهم خوش بگذره.


                                          عیدانه 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۸
آقای پدر

نظرات  (۹)

واسه من خنده دار نبود بلکه تحسین برانگیز بود دلتنگی واسه دختر بزرگه
پاسخ:
سخت بشه همسر منو دوست نداشت
منم ازی تبریک و ای حرفا خوشوم نمیاد
پاسخ:
منم از این کامنتای شیرازی تو خوشم میاد
لحظه تحویل سال 1388 همان موقع با مجتبی قهر کردم یادم نمیاد سر چی بود فقط قهر بودم این شد که اون سال 10 ماه قهر باشمو کارم به طلاق کشی بیوفته.پارسال هم لحظه تحویل سال شیفت بود و من تنها سال رو تحویل گرفتم که پارسال هم تنها شدم و مجتبی رفت زاهدان
امسال را گفتم هر جور شده باید با هم باشیم نمیدونم چرا ولی بدجور به لحظه تحویل سال اعتقاد پیدا کردم .امیدوارم امسال تنها نباشی و دلت نگیره
پاسخ:
لیلی عزیز، امیدوارم روزای تنهاییتون زودتر تموم بشه و سه نفری کنارهم شاد باشید.
دختر تو دلمو خالی نکن. مراقب خودت هم باش
۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۰ نازلی ( طعم گس زنانگی )
عیدتون مبارک انشاله سال پر برکت و پر از سلامتی و شادی در پیش رو داشته باشید
دیدین تبریک گفتن اصلا سخت نبود ؟

پاسخ:
ممنون نازلی بابت تبریکت. راستی تو ازمن تبریک سال جدید گرفتی. هفت سینتون خوشگل بود. بخصوص شمع هاش
(این پست عیدانه نیست ...)به جرئت میگم عالی بود.عنوان .
خود پست خیلی باحال تر بود.
+من به عنوان یکی از مخاطباتون اصلا منتظر تبریک و پست عیدانه ازتون نبودم نمیدونم چرا شاید چون شما رو یه ادم خاص تصور میکردم و سوای از بقیه وبلاگا.یه ادم خاص با خظ فکری
و دیدگاه خاص.
که من ذوس دارم البته. اتفاقااز این کارتون خیلی خوشم اومد که اخرین پست سال 94 تون با ماجراهای شیرین فندقی و صحبت راجب اون تموم شد. تا اینکه مث بقیه وبلاگ ها حرکت تکراری دیدگاهتون از سال قبل و سال رو به رو وتبریک و خداحافطی و.... همین چیزا بنویسین. من اون پست فندق بهترین عیدی بود خودش چون کلی خواندنی و جذاب بود برام جوری که جای صد تا پست عیدنه رو میگرفت. البته منظور این نیست که بقیه وبلاگا کار اشتباهی میکن ها. نه خدای نکرده.فقط چون از شما مشاور عزیزم توی ذهنم یه ادم خاص ساختم پس رفتارتون هم خاص میبینم و اتفاقا دور از ذهن نبود این حرکت و خیلی هم مزه داد.این از این

+این دوری (از همسر)اتفاقا بدم نیس. سخته ولی حسنش اینه که الان قدر همو خیلی بیشتر از قبل میدونین و صمیمی تر از قبل میشین اصن محبت بعدش بیشتر میشه. اصن مزه میده این دوری ها.خخخ.لازمه یه وقتایی از سال تا قدر باهم بودنو بیشتر از قبل بدونیم.این نشون میده که قلبتون هنوز عاشق و سرخه توی زندگی با همسر.(چشمک)

+یه جمله توی پست بالا بود جالب بود .دارم بهش فکر میکنم.(بیشتر هدفشون اینه خودشونو یاد دیگران بندازن)تا حالا از این دیدگاه ندیده بودم.اره شاید همینظور باشه.مثلا من اینجا کامنت میدم شما خجالت بکشی یه کم اون تحقیقو انجام بدی.خخخخخخخ.نه شوخی کردم.
جدی حرف جالبی بود.شاید واقعا ادما هم همینطوری باشن.بیگ لایک ادم خاص.
ولی من اینجوری نیستم ها. به خاطر عکس فندق بعدم مشاور عزیزم بعدم بازم   علاقم به خود شما نظر میدم.و این نظر دادن نشون میده نوشته هاتونو دوس دارم.هر جایی نظر نمیدم ها.خخخ.قدرمو بدونین.

+ذر اخر عکس یه نکته ظریف داره که اگه بگم اعصابتون خرد میشه.ولی میگم.خخخ.
قربون اون موهاش که تو چشاشه.خخخ. اصن دختر گاهی باید همینجوری باشه.ای جان.
از حموم اومده؟انگاری خیسه موهاش.تل بزنین به سرش.

خب دیگه الفررراااااااااار.خخخخ.



پاسخ:
ممنون ستاره جان که اینقدر با محبت هستی. خب اعتراف میکنم اون کلمه "خاص" رو قبلا هم بکار بردن، مثلا همون یه عاشقانه تند به این حرف خیلی اعتقاد داشت. اما خودم نظر خاصی روش ندارم. 
واقعیت اینه که اگر پیغام تبریک میدن و مثلا لطفشون نشون میدن، دیگه نباید حالا حتما منتظر پاسخ هم باشن. 
این عکس بعد از سال تحویله که فندق خانم از حمام تشریف آوردن.
در مورد تل باهات موافقم. اتفاقا خودم همیشه موهاشو با تل جمع میکنم. فرار نکن، کاریت ندارم
میدونید!خیلی ممنونم که تو وبلاگم نظر گذاشتید...
نه به خاطر اینکه یه نظر به وبم اضافه شد،به خاطر اینکه باعث شد اینجارو پیدا کنم بخونم!
تا اینجای کار با خوندن وبتون دوتا از عقایدی که باشک تو ذهنم نگهشون داشته بودم رو تغییر دادم و حالا رفتن تو بخش قابل اطمینان مغزم!
امیدوارم انقدر آرامش داشته باشید که همچنان بنویسید!
پاسخ:
به نظرم باید از امیر تشکر کنیم که شمارو لینک کرده. نمیتونستم از سرک کشیدن به وبلاگی که هم آتئیسته و هم خداپرست صرفنظرکنم!!
کاش.میگفتید اون دوتا عقیده که فیکس شده چیا هستن...

دلتنگی بدیه. همسرم مرتب ماموریته و این دلتنگی رو می فهمم
پاسخ:
نه خب خداییش ما سالی 2 یا 3 بار بیشتر اتفاق نمیوفته. البته عید امسال تقریبا 15 روز شد
سال خوبی داشته باشین .اصن بهتون نمیاد بلد نباشین تبریک بگین با این فن بیانتون بعیده از شما .آخی چقد دلگیر که سال تحویل تنها بودین ، حتما واسه همسری هم خیلی سخت بوده بدون شما
پاسخ:
خب دیگه, شرایط کاری و مالی ایجاب میکرد که امسال اینجوری بکذرونیم. امیدوارم دیگه مجبور نباشیم سال رو تنهایی تحویل کنیم.
یکیشو که ترجیح میدم نگه دارم پیش خودم!
اون یکیش هم این بود:اینجور از نظر من"مادرانه"پدری کردن،روشی کاملا فراموش شده بود!فراموش شده در نسل جدیدی که حتی مادرانگی در جنس زن هم کم شده چه رسد به مرد...اینجارو خوندم و فهمیدم این چیزها هیچ ارتباطی با نسل چندم بودن و دهه ی فلانی بودن  نداره.همه ی اینها برمیگرده به اینکه تو خودت رو خوب بشناسی و سعی کنی کودکت هم به همون میزان شناخت از تو و حتی خودش برسه...
پاسخ:
یاسی ... دیدگاهت عالی بود. نه به خاطر تعریف نسبیت ازمن، بلکه نقطه نظری که من متوجهش نشده بودم. ممنونم ازت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی