مباحث شبانه
بحث اول
- اولین کسانی که برای من کامنت گذاشتن به ترتیب اینا بودن: دلارام، بهارشیراز، ماهی، آنا(اون موقع ها رها) و مینو. راستش یه سری به بلاگفا زدم و تصمیم گرفتم ببینم اولین کامنتارو کیا برام گذاشتن و چی نوشتن.
- چندتا از پستای قدیمی هم خوندم. چقدر حیف شد که بخاطر گندبازی بلاگفا نمیتونم انتقالشون بدم. البته فکر میکنم اگر با بیان تماس بگیرم این کارو برام انجام بدن.
- به نظرم نوشتنم از قبل بهتر و روون تر شده. با اعتماد بنفس بیشتری مینویسم و بی پرواتر شدم. تنوع مطالب هم بالاتر رفته. مخاطبام هم بهتر میشناسم و گاهی هم سعی میکنم غیر مستقیم تحت تاثیر قرارشون بدم.
- من برعکس بقیه آدمها شدم. اومدن تلگرام و واتس آپ و بقیه، ملت رو از وبلاگ نویسی و وبلاگ خونی دور کرده ظاهرا، اما در مورد من نتیجه عکس داد. نیازم به نوشتن باعث شد از پاییز که شروع به وبلاگ نویسی کردم، به تدریج از اپلیکیشن های موبایلی دور بشم.
- با اینکه وبلاگ های شخصی کمی میشناسم که واقعا ازشون لذت ببرم اما تصمیم گرفتم تعداد پیوندهامو افزایش بدم. زیاد هم تو نخ تبادل لینک و اینا نیستم. شاید نوشته های اونها برای من جذاب باشه و برای دل خودم میخونمشون. دلیل نداره یه حس دوطرفه باشه.
بحث دوم
- با توجه به نحوه نقاشی کردن یا همون خطی خطی کردن فندق، متوجه شدم که رنگ های مورد علاقه اش زرد و نارنجی هستن و از آبی و مشکی خیلی خوشش نمیاد. البته مداد آبی فندق بیشتر سرمه ایه تا آبی.
- مدتیه قصه گفتن برای فندق شروع کردیم. شاید ۱۰ روزه. هم دوست داره و هم آروم میشینه یا میخوابه و گوش میده. شخصیت اصلی قصه رو خودش انتخاب میکنه که میتونه گیسو، شعبون، موتض یا حتی خودش باشه. قصه بچه های زیر سه سال لازم نیست داستان پیچیده و مهیجی داشته باشه، قرار نیست براشون "بلندی های بادگیر" تعریف کنید. اتفاقا بهتره برشی از زندگی خودشون باشه. مثلا اینکه وقتی از خواب پامیشن تا وقت خواب چه کارایی انجام میشه، یا مثلا رفتار قهرمان داستان توی مهمونی چه جوریه.
- ما برای فندق کتابایی خریدیم که بیشتر از عکس بچه های کوچیک و هم سن وسال خودش استفاده شده. مهم نیست توی کتاب چی نوشته، ما برای هر عکس داستان خودمون میسازیم. با همسر هماهنگیم تا داستانمون مشابه باشه.
- باباهای انکرالاصواتی مثل من هم میتونن برای بچه هاشون لالایی بگن. فقط کافیه یکم تن صداشون پایین بیارن و یه ریتم ثابت رو تکرار کنن. این نکته مهمیه. وقتی لالایی میخونید حتما یه ریتم کوتاه رو مرتب تکرار کنید. مکانیسم خواب بچه ها -وحتی آدم بزرگا- براساس تکرار نظم شکل میگیره. خلاصه اینکه بالاسر بچه مثنوی نخونید.
- ما ایرانی ها عموما بچمون میزاریم روی پاهای دراز شدمون و تکون میدیم تا بخوابن. کسی میدونه غربیا بچه های لوس و بی رنگ و رو و چسوشون چطوری میخوابونن؟ چرا ما اونکارا رو نمیکنیم. والا من و همسر هردومون کمر درد گرفتیم.
بحث سوم
۱- چرا وقتی یه پسر و دختری باهم دوست میشن گفته میشه "پسره مخ دختررو زده" ولی همون دخترو پسر وقتی ازدواج میکنن اصطلاحش اینه که "دختره پسررو خر کرد"!!!؟
۲- قبلا هم یه بار پرسیدم که چرا اصطلاح ابتیاع همسر برای زن و مرد تا این حد متفاوت و حتی بالعکسه! زن گرفتن-شوهرکردن؟! چرا زنو میگیرن ولی شوهرو...؟
۳- یک چیزی که توی دانشگاه و دوستان و بعده ها در مدرسه، برام جالب بود تعبیر انتخاب دوست از جنس مخالف بود. جنس مونث غالبا از اصطلاح دوست پسر گرفتن و جنس مذکر همیشه از اصطلاح دوست دختر پیداکردن. استفاده میکنن!!
پی نوشت:
- من انکرالاصوات نیستم. اتفاقا سخنران خوبی هم هستم.
- وقتی این وبلاگ خلق شد، به طور موقت عنوان "آقای پدر" رو انتخاب کردم. متاسفانه با اینکه اصلا ازش خوشم نمیاد، اما دیگه کاملا جا افتاده.
فانتزی: قلعه التز Eltz Castle (حنوب آلمان)