var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

دی گاه فندق

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۵ ق.ظ

۱- روز به روز نگهداری از فندق به نظرم سخت تر میرسه. داشتن بچه فعال و پر جنب و جوش دردسرای خاص خودش رو داره.

۲- رسما زده تو کار رقص. دیگه منتظر نمیمونه که مثلا از تلویزیون یا اسپیکرش آهنگ پخش بشه تا قربده. سرکار خانم گیر میده که براش آهنگ بزاریم تا برقصه. یه استعداد عجیبی هم تو اینکار داره.

۳- موقع رقص تمام حاضرین باید برای ایشون دست بزنن. موبایل، کتاب یا هر کوفت دیگه ای که دستتون باشه، ازتون میگیره که یه وقت کاری غیر از تشویق ایشون انجام ندین. خودشیفته!!

۴- اسم و لقب تمام دوروبریاش رو میدونه و به سبک خودش تلفظ میکنه. عمو، عمه، خاله، دایی... ازهمه باحالتر اون خاله اژدهاشو صدا میکنه. "خایه" یعنی من میخندمااااا... اتفاقا یه وقتایی خودم هم سوسه میام.

۵- ماست!!! علاقه افراطیش به این خوردنی دلچسب داره جای شام و ناهارو میگیره. به اضافه اینکه یکمی هم در کیفیت پی پی اثر میزاره. دستور دادم! که از کنار وعده های غذاییش حذف بشه و به عنوان میان وعده یه کاسه کوچیک بهش داده بشه. 

۶- استفاده از شکلات تلخ موثر بود. با اینکه میدونه کجاست و اتفاقا دوست هم داره ولی گیر نمیده که بهش بدیم.

۷- با خوردن دوتا چیز مارو غافلگیر کرد. دلستر!! یه کاری کرد که ما دیگه جز دوغ هیچ نوشیدنی نمیخریم. دومیش ساندویچه. بیشتر از طعمش، نحوه دست گرفتن و گاز زدن براش جالبه.

۸- به نظرم باید شمارو با تجربه شومینه آشنا کنم. با یه پست کامل توضیح میدم.

۹- از غفلت عمه اش استفاده کرد و اولین آرایشش رو تجربه کرد. (عکس پیوست)

۱۰- یه آشنای دوری داریم که کار مطبوعاتی انجام میده. عکسایی که از شش ماهگی فندق تو آتلیه گرفته بودیم به دستش رسید و پیشنهاد کرد که کل عکسارو برای کار توی مجله خاص کودک بهشون بدیم. سه تا از عکس ها تو شماره اخیرشون چاپ شد.(عکس پیوست)

۱۱- از آدمایی که مرتب به فندق میگن نکن و دست نزن و از این چیزا حرصم میگیره. آخه احمقانه است. ما سینی چای رو میزاریم جلوی صورت بچه و میخوایم اون مثل گوسفند بشینه و نگاه کنه. بچه ها تو این سن بیشتر بز هستند و باید شیطنت کنن. این ماییم که باید اول خودمون و بعد کودک مدیریت کنیم. چرا بعضیا یه چیزایی رو نمیفهمن و زور میزنن تا با تذکرات پرتعداد و ازاردهنده نفهمی خودشون مخفی کنن!؟

۱۲- خواب فندق به صورت یک وعده ۲ تا ۳ ساعته در روز در اومده. تجربه نشون داده اگر خودمون کنارش بخوابیم، خواب طولانی تری خواهد داشت.

۱۳- این ماه یه حرکت احمقانه انجام داد. سینه اشو روی لبه حفاظ تختش اهرم کرد و خودشو پرت کرد بیرون. با صورت به طرف سنگ شیرجه زد. بابای بدبختش هم از طرف مقابل شیرجه زد و در فاصله ۲۰ سانتی زمین دستشو زیر سر درحال سقوطش قرار داد و با کمی چرخش باعث شد فندق به ارومی فرود بیاد و خیلی خوشحال بلند شه بره پی کارش. اما بابای فندق همونجوری بهت زده و با مچ ضرب دیده فقط به این فکر میکرد که خدای نکرده اگر موفق نمیشد، الان چه اتفاقی افتاده بود. به نظرم پدرومادرا تنها نیستن، لااقل تا دو سه سالگی همراهای غیبی هم دارن. والا بچه ها میل عجیبی به خودکشی دارن.

۱۴- علائمی از بد غذایی رو داره از خودش نشون میده. اما خب، ما فشار محسوسی بهش نمیاریم. فقط هیچ چیز دیگه ای بهش نمیدیم. نهایتا نیم ساعت بعد ته ظرف درمیاره.

۱۵- یه اشتباهی که گاها مرتکب میشیم اینه که فکر میکنیم بچه باید مرتب بخوره. میوه، بستنی، نون خالی، خشکبار یا خیلی چیزای دیگه. قدیمیا فکر میکردن بچه هرقدر بیشتر بخوره بهتر و بیشتر و سریعتر رشد میکنه. خب نظرتون محترم. گورپدرتون...

۱۶- وقتی میان وعده ها، متعدد و متنوع تکرار میشه، اشتهای کودک برای خوردن وعده های اصلی کاهش پیدا میکنه. بچه بینوا به بدغذایی و هزار عیب و ایراد دیگه متهم میشه. به علاوه چون بی نظم و کم خاصیت غذا خورده، دچار سوء تغذیه هم میشه. 

۱۷- باور کردنی نبود برام که فندق ۱۷ ماهه موبایل رو برمیداره، قفلشو باز میکنه (گوشی هیچکدوم ازما رمزنداره) وارد گالری میشه و دقیقا اون چیزی رو که میخواد پیدا میکنه و پلی میکنه.... ولی باور کنید این کارو میکنه. خیلی متاسف شدم.

۱۸- پازل استوانه ایشو که بر اساس اندازه مرتب میشه، خودش و بدون آموزش دستوری یاد گرفته و انجام میده. 

۱۹- ....


پی نوشت:

- فندق گاه این ماه کم رمقه. شاید بخاطر جریانات این چندروز ماهی که حسابی حالموگرفته. تازه آنای آمین هم تعطیل کرد.

- از دوستانی که به صورت خصوصی برای پست قبلی کامنت گذاشتن، ممنونم. از قضای روزگار این دوستان بیشتر لطف داشتن.

- از همتون ممنونم. ممنونم که منو میخونید و باهام دربارش حرف میزنید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۳۰
آقای پدر

نظرات  (۱۸)

میشود فندق را از طرف من بوسش کنی و لپ هایش را چنان بفشاری که مثل دخملیم گریه کند من عاشق همین تیکه ام
پاسخ:
نه، نمیشود. برو بچه خودتو بخور...
لیلی بچه خوار!!
دوغای بیرونو میزارین بخوره?
بیچاره عمه
مووشش
درسته
کاملا حقتون بوده
کاملا درسته
۱۷ هه برای من باورکردنی نیست که آدم تو۱۷ ماهگی اهنک یا ویدئوی موردعلاقه داشته باشه باقیش بماند
پاسخ:
جین جین جان، ایندفعه که شماره داره. الان من کدومو به کدوم ربط بدم اخه؟
بعله دوغای بیرون. حالا بچم ممکنه دوبار هم در هفته دوغ بخوره. مگه چیه!؟
خدا براتون حفظش کنه ...
پاسخ:
ممنون از لطفتون
هزار ماشااله خیلی بانمکه من ضعف کردم برای اون عکس عینک دودیش.
از اون دختراس که از پس خودش برمیاد خوشم میاد از اینجور بچه ها.
اینکه از الان به فکر بدغذایی و تغذیه ش هستین عالیه چون عادت هاش کم کم داره شکل میگیره.
اصلا عمه یا خاله شدن برای همینه که وسایلتو خراب کنن بعدم هیچی نتونی بگی!
شیطنت بابای فندق در تحریکش برای گفتن خاله بس ستودنیستتتتتت منم خوشم اومد!
سلامت و شاد باشه  این موش موشککککک بلا
پاسخ:
اصلا بند مورد علاقه من همون مورد ۴ بود!
والا ایشون از اون دختراست که از پس خودش که هیچی، از پس ما هم برمیاد. دخترخاله من بهش میگه دختر خیره!!!
۷دوغای بیرونو میزارین بخوره?
۹بیچاره عمه
۱۰مووشش
۱۱درسته
۱۳کاملا حقتون بوده
۱۴کاملا درسته
۱۷ هه برای من باورکردنی نیست که آدم تو۱۷ ماهگی اهنک یا ویدئوی موردعلاقه داشته باشه باقیش بماند
خیلیم چیزیه معلوم نی از تو اون دوغا چه پالم و وایتکس و کوفت زهر ماری درمیاد برای شما که توی هوای کثیف زندگی میکنین خوردن غذای سالم تر از اوجب واجباته مخصوصا شیرجات!من توصیه میکنم شیر بگیرین خودتون ماست و سپس دوغش کنید ما که اینجا شیر باز هم در دسترسمونه 
پاسخ:
حالا هرکی ندونه فکر میکنه خودتون باهاماس زندگی میکنین!!
راستش من خیلی هم موافق اینکه بچه رو تو محیط عایق بندی شده نگه داریم نیستم. واقعیتش یکم کثافت برای رشد ادمیزاد لازمه.
بقیه هم که جواب دادم.
راستی فکر کنم تو هم سر ماهی حسابی ریختی بهم!
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۲ دختربنفش
وای چقد خوبه که انقد ریزبینی و به همه چیز توجه میکنی .مردا خیلی کم اینجورین .باریکلا.
فندقتم جیگره خدا حفظش کنه
پاسخ:
ممنون خانم بنفش.
متشکر بابت تعریفت از خودم و فندقم
بچه شیرینی هست.
ماهی همه رو ناراحت میکنه و من رو عصبی.من ب زن عاشق افتخار میکنم.انای امین هم یکی دوبار خوندم و متاسفانه اصلا دوست نداشتم وبش رو ،باهاش ارتباط برقرار نکردم.دی گاه عالی نبود ولی خوب بود.
راستی خانومت میدونه وب داری؟
ی سوال بچه ای که از تنبیه استقبال میکنه باید چی کارش کرد؟مثلا مادر داره اتو میزنه هی دست میزنه مادر میگه میسوزونمت و بچه دستش رو میاره ک بسوزون؟!
پاسخ:
با تمام حرفات موافقم به استثنا قسمت زن عاشق. دیگه همچین افتخارکردنی هم نیست.
همسرم اولین کسی بود که بهش گفتم وبلاگ دارم ولی تاحالا نخواسته که بخونه. 
به سن وسال بچه بستگی داره. ولی معمولا از دوتا چیز ناشی میشه، لجبازی یا عدم شناخت خطر. البته میتونه بخاطر رفتار قدرت طلبانه کودک هم باشه. یعنی تجربه بهش نشون داده که اگر فشار وارد کنه حریف مادرش میشه. این بچه باید کمی بسوزه تا ادب بشه!!!

نه الان از آریزونا در خدمتتون هستم دیگه  تصمیم گرفتم برم دق دلمو  سر سوپرمن خالی کنم

اما نه محل سکونتمون جای تمیزیه

اون یه مقدار کثافتو بذار به عهده زندگی خودش بلده
نه من از قبل ماهی به هم  ریختم
پاسخ:
ما تصمیم گرفتیم در 5سال اینده تهران ترک کنیم...
شاید ماهم اومدیم اریزونا
ازت بعید بود ک اغرارم رو متوجه نشدیا!
ولی حرکتش از ماهی بهتره از نظر من زن!
بچه دوسال و چند ماهه هست.پس نظر من درسته باید سوخته بشه!
پاسخ:
آنا من متوجه منظورت از اقرار نمیشم. اصولا من خیلی متوجه تو نمیشم ولی خدایی خیلی نسبت به قبل بیشتر میفههمت.
اقرار یا اغراق چ بدونم.منظورم همون قسمت افتخار ب زن عاشق ک خب من پررنگش کردم.
خب خوشحال باش ک من رو میفهمی:)))))
پاسخ:
خخخخخخخخخ...
خودشیفته!!
راستش من بالای یه کاکتوس خونه درختی درست کردم اونجا زندگی میکنم شمام بیاین اینجا کاکتوس زیاده
پاسخ:
زندگی کردن توی تهران باعث میشه زندگی بالای کاکتوس دلپذیر جلوه کنه.
عزیزمی
منم عاشخ دلسترم
پاسخ:
خب اره، ولی طبیعتا شما یک سال و پنج ماهه نیستین با یه پوشک سایز۴ دور کمرتون!!
چه نظرات و والبته جوابهای جالبی!! خوشمان آمد.
آنا انقدر سخت نگیر..
پاسخ:
بایدم خوشت بیاد. ما اینجا ازاون مخاطب ضدحالای شما نداریم.
همه لطف آنا به سختگیریشه.

من کلا خیلی بچه دوست ندارم ولی خیلی دلم میخواست این نیم وجبی رو ی فشار حسابی بدم،اون عینکش ک دیگه عااااالیه((( 
پاسخ:
بانو، من اصلا دوست نداشتم... ولی الان دارم.
ممنون از لطفت.
سلام
شما روانشناسی
پاسخ:
اینجور میگن
من درک نمیکنم ادمایی ک سخت نمیگیرن.
از همه عکسای فندق من عاشق عکس مجله شدم عاقا یاد این انیمیشنه افتادم چی بود کارخونه هیولاها? یه دخترکوچولو توش داشت،اونو میگم
پاسخ:
اتفاقا چند روز پیش داشتیم شرکت هیولاهارو میدیدیم خودمون هم همون حس پیدا کردیم!
من یه عادتی دارم اینکه: هزار سال باید یه وسیله سر جاش بمونه تا یادم بمونه که اون جسم همونجاست.
متاسفانه تو اسم وبلاگا هم همینم.
چند وقت بود هر چی تو لیست وبلاگای بلاگفاییم دنبال اسم وبلاگ شما می گشتم پیداش نمی کردم!
امروز یادم اومد رفتین بلاگ!

القصه که اینایی که نوشتین راجع به فندق بابایی و رقاص، ما برا داداشمون مو به مو تجربه کردیم!
تو خونه ی ما هیچ کس نمی رقصید ولی فسقلی ما از 3-4ماهگی به آهنگ واکنش داشت. خیلی ریتمیک می رقصید. یک سال و نیمه که شد همه رو می نشوند یه چیزی دستمون می داد می گفت ساز بزنید. دست بزنید من برقصم:))
اینا که نوشتین برا ما خاطره است.
علاقه اش به ماست هم درست عین فندق بود.
اول ماست مورد علاقه اش بود. بعدش رفت سراغ آب پرتقال. بعد از دو سالگی رفت سراغ شیر! 
بچه ها دنیای شیرینی دارن.
لذت ببرید از این روزا
پاسخ:
خب خداروشکر. گفتم نکنه بچه ما یه طوریشه... پس رقاص بازی رایجه!؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی