var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

من فقط تا چهارسالگی فندق با توام!

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ
باید نزدیک یک سال باشه که این فکر به سرم زده. روز به روز هم بیشتر قوت میگیره، اما حمله های شدید و ناگهانی اش وقت هایی اتفاق می افته که خانواده همسر بیشتر دوروبرمان هستند. حالا اصلا فرقی نمی کند که ما به خانه آنها برویم یا آنها بیایند. این حس یا شایدم این فکر هربار بر روان من چنبره میزنه و مرتب سبک و سنگینش میکنم تا مزایا و معایبش رو لیست کنم...
حالا نه اینکه خانواده من سی تموم باشن، نه خدا شاهده. ولی اینا دیگه خیلی رو مخن... تراژدی غمبار من وقتی قدرت میگیره که شاهد هم پیمانی یا دربهترین حالت انفعال همسرم در مواقع رویارویی ماست. اونم در حالیکه در اصل موضوع با نظر من موافقه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۹
آقای پدر

نظرات  (۲۲)

الان عنوان یعنی چی؟!
آرزو میکنم رابطه م با خانواده همسرم مثل این 6 7 ماه اول باشه تا آخرش.اصلا تصور اینکه ازشون ناراحت  بشم رو نمیخوام کنم.
پاسخ:
اره، منم نمیخواستم تصور دیگه ای داشته باشم امادر واقعیت... بعضی وقت ها به سختی میتونی خودتو کنترل کنی
هربار ک مادر همسر نیش میزنه مث مار البته ناخوداگاهه فک کنم بعد از ٤ ماه عقد و ٢/٥سال دوستی باهاش تو ذهنم میگم دیگ طلاق. البته لطف کردم و پیرو این دو روزی ک تو وبلاگ شرح دادم اینبار فقط تو ذهنم گفم و سری های پیش ب خودشم گفم!!!!!!!!!! روز خواستگاری بابام واسه مهریه گف حق طلاق بده بهش و همسر گف هرچی بخاید میدم اما حق طلاق نه چون نگار هفته ای یکبار ازم طلاق میگیره:)) 
این مقدمه رو نوشتم ک بدونی نمیگم چرا این جمله ب ذهنت قلبت حتی جسمت خطور میکنه اما میگم ما (من و شما) هموناییم ک اگ ١ ساعت دیر کنن قلبمون تو دهنمون میزنه 
ب فندق فک کن ب اینکه اون پدر و مادرو باهم میخاد افرین پسر خوب :) 
پاسخ:
دونه دونه کلماتت میفهمم ولی گاهی درد زندگی مشترک به شیرینی اش چربش پیدا میکنه... خوبیش به اینه که موقتیه اما وقتی مرتب تکرار بشه ، سمش مثل مواد افیونی تو بدن باقی میمونه. یه روز به خودت میای میبینی بدنت از تو و بیرون پوسیده...
حالا بدن نه، روح و روانت
زنها در جامعه همیشه در موضع ضعف و خطر قرار دارند و حمایت نکردن از خونواده ای که همیشه حمایتشون کرده براشون سخته هرچند اون خانواده مشکل دار باشه ،شوهر میتونه بگه من تا ۴ سالگی بچه با تو هستم اما خانواده و پدر مادر نه! یه احساس عدم امنیت روانی تو همه خانومها هست
نمیگم کوتاه بیاین اما اول همه چیزو بسنجین.لابد توی بالاپایین کردنهاتون به وبلاگ ماهی هم فکر میکنید
حالا شما که روانشناسین میتونین بگین چرا خانوما اینطورین?مثلا زن داداش من دختر خوبیه اما به محض اینکه کنار خواهرش قرار میگیره الکی الکی میره تو فاز دفاعی و یه حالت جنگی به خودش میگیره

پاسخ:
عدم امنیت روانی!؟ همسر من!؟ امکان نداره
به نظرم هرکسی به این پست میخواد نظر بده باید اینو بدونه من بیشتر نیاز دارم همسر اشتباهات رفتاری خانوادش رو تائید کنه و بیخیال از کنارش نگذره، ولی در عوض قضیه برعکسه. همسر من برده خانوادشه، برده پدرومادرش، برده برادرش، برده خواهرش و انتظار داره من هم در این بردگی همراهی کنم.

چرا کامنت من نیستش پدر?
پاسخ:
یه مقدار دندون سر جیگر بگیر دختر، داشتم جواب میدادم خیر سرم
من با جین موافق نیستم
وای متنفرم از کسایی که زنا رو ضعیف میدونن.متاسفانه بیشتر زنا این حرفارو میزنن
با خانومتون صحبت کردین؟شاید متوجه نیست؟
پاسخ:
فکر نمیکنم منظور جین مشخصا "ضعیف" باشه. احتمالا میخواد بگه که جامعه ما زنهارو ضعیف نگه میداره و موقعیت سختی بهشون میده.
یه پیشنهاد: داستان ابنبات چوبی رو بخون. ولی نری کتابفروشی دنبالش، اصلا مجوزچاپ نگرفت.
صحبت در این مورد با همسر بیفایده است. فکر کن که نکرده باشم تا حالا
دقیقا منظورتونو از عنوان متوجه نشدم میشه یه توضیح کوتاه بدین؟
با همسرتون صحبت کردین در موردانتظارتون در برخورد با خانواده ش؟ واکنشش چی بوده؟
پاسخ:
اره، صحبت کردم ولی کار سختیه. اسم مادرش که از دهنم خارج میشه ، قبل از اینکه متوجه بشه دارم تعریف میکنم یا انتقاد، گارد میگیره و اماده حمله میشه. دیگه حوصله حرف زدن در این باره هم ندارم
منظورم هم مشخصه...
۱۹ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۷ بهار شیراز
به این آسونی نمی تونی خانم رو از خانواده اش دور کنی ... کمی سیاست می خواد ... تا زمانی که جلوی خانمت در مقابل اونها جبهه بگیری از موضع حمایتش کوتاه نمیاد... بیا یه مدت همراهش باش حتی اگه شده فیلم بازی کنی ... بالاخره زبونش به شکایت از اونها باز میشه ... امتحان کن و نتیجه اش رو ببین ...
 خراب کردن خیلی راحت تر از ساختن هست ... به آسونی هر چه تمام میشه یه زندگی را تمامش کرد ...فکر کنم با توجه به تعریف هایی که ازش کردی خانمت ارزش همراهی رو داشته باشه ...
هر چند شما خودتون آدم روشنی هستید و خوب تجزیه و تحلیل می کنید..

پاسخ:
مشکل دقیقا همینه که همسری اصولا کارش درسته ولی این مساله هم داره بدجوری یقه زندگیمون میگیره.

آنا جان از من متنفری? دلت میاد?
د نباش دوست عزیز .
من منظورم جامعه زن ستیز مردسالاره و اون قانونای مسخره ضد حقوق زن  وگرنه ما پیش زنای قوی ای مث شوما باهاس لنگ بندازیم
پاسخ:
حالا دیگه خودتون با هم کنار بیاین یه جوری
نویسنده کی هست؟!
منظورت اینه تا 4 سالگی فندق با خانوادش رابطه خواهی داشت دیگه
نمیدونم چرا دوست داشتم اینطوری بگیرم!
پاسخ:
غزل سادات.
به نظرت میشه با کسی زندگی کنی و با خانواده اش در ارتباط نباشی؟ نه عزیزجان، بروبالاتر، جدی تر و تلخ تر.
از حسن نیت خودته که دوست داری اینطوری برداشت کنی. وگرنه منظورمو میدونی
خیلی باید خوب فکر کرده باشین و سبک و سنگین که تو فکر این تصمیم باشین!
چون این مدت که میخونمتون میدونم مرد پخته ای هستین و همین حوری نگفتین. ترسیدم باور کنین سنگینه این حرف. اصلا دوست ندارم همچین فکرایی بکنین. به قطع ارتباط باهاشون فکر کردین ؟البته فقط شما.نمی دونم تو ذهنم هی دنبال راه حل های جورواجور میگردم که اگه فقط بخاطر این مسئله اس دیگه فکرشو نکنین و حل بشه. هرچند مسئله ی خانواده یطرف مقابل خیلی مهمه اما فکر نکنم قابل خل نباشه.
پاسخ:
قابل حل هست اما نه از طریق من، ما... نیاز به یک مشاور خارجی ، یک روانشناس هستش.
اصلا نمیخواستم برا این پست نظر بذارم به دو دلیل.
اما میذارم: میدونی مشکل کجا قوت میگیره؟؟ چون جاتون عوض شده، چون الان همسرتپن باید جای شما کنار بچه باشه ....سرسری از کنارش رد نشو، بودن مادر کنار بچه و مادری کردن مثل ریختن بتون کنار پایه های زندگیه
پاسخ:
صرفنظر از اینکه حرفت درست به نظر میرسه... نه اصلا خیلی هم هوشمندانه است اما ریشه مشکلات ما از خیلی قبلتر از بدنیا اومدن فندق شروع شده. فقط وجود فندق موضوعات بیشتری برای اختلاف نظر ایجاد کرده.
فکر خطرناکیه و در عین حال گاهی آرامش دهنده و صبر دهنده
ولی خودم شخصا دوست ندارم زندگیم رو ب خاطر رفتار بقیه برنامه ریزی کنم مخصوصاً ک رفتارهاشون رو دوستم نداشته باشم
پاسخ:
اخ قربون آدم چیز فهم. یعنی اگر نمیترسیدم به غیبت و غرغر متهم نشم یه پست پروپیمون میرفتم و پنبه اشون میزدم اساسی
یکی دو ماهه اول زندگیم کار هویت اشتباه همه رو توجیه میکردم برای همسرم،قصدم فقط این بود ک آرومش کنم و بهش بگم شاید قضیه ب اون بدیم ک اون فکر میکرده نبوده،ولی بعد همسرم عصبانی تر میشد،آتشفشان میشد
بعدتر یادگرفتم اینکه من بفهممش بیشتر آرومش میکنه،اینکه بدونه ک منم میدونم و میفهمم ک مثلاً این رفتار برادرم اشتباه بوده،بعد دیگه دست از توجیه کردن برداشتم
با خودم میگم  شاید همسر شماهم طرز تفکر اون اوایل من رو دارن،شاید می‌خوان فقط آرومتون کنن،یا کاری کنن ک مثلاً ن سیخ بسوزه ن کباب
پاسخ:
دقیقا همینجوره که میگی.ولی تو این زمینه دستکم, همسر من بصیرت شمارو نداره
آقای پدر من ی رمان ابنبات چوبی گرفتم نوشته مهتاب در مورد ی دختر ،این ک میگید اون نیست؟!
اقای پدر اینجوری نگید، شما پدر بیشتر از خوبی هستید! فندق رو محروم نکنید از خودتون
پاسخ:
ممنون از لطفت آنا ولی یه پدر روان رنجور نمیتونه دیگه خوب باشه.
اره, درباره یه دختره و براساس واقعیت هم هست.
نه جین جان، من از کسی متنفر نمیشم
منظوری نداشتم عزیز جان
پاسخ:
برید جلو در خونه خودتون بازی کنید دخترا
دلم ناراحت شد برای زندگیتون
حالا چرا 4 سالگی رو تعیین کردی؟!
پاسخ:
یه چیزی بهم میگه این آنا، یه آنای دیگه است! چون اون هیچوقت اظهارتاسف نمیکرد و بیشتر از اینکه ناراحت بشه، عصبانی میشد.
دلیل خاصی ندارم، شاید چون سه سالگی خیلی زود و پنج سالگی هم خیلی دیر به نظرم رسید.
خب برای زندگی تو ناراحت شدم تا عصبی.اخه اصلا فکر نمیکردم ب جدایی فکر کنی،احساس میکنم داری شوخی میکنی باهامون
پاسخ:
راستش میتونم بهت اطمینان بدم که همه مردا حداقل یه بار به این موضوع فکر میکنن ولی خب همشون که طلاق نمیگیرن
آقای پدر تو داری دیوانه میشوی هیچ میفهمی؟
پاسخ:
وا؟
چرااااااااا؟!!
من گفتم حالا که همه دورهمید الان کلی حرف خوب میزنی... مثل اینکه برعکس شد
حالم خوبه عالی هستم ولی آخر این چه پستی بود که تو گذاشتی دوباره چند روز ولت کردم و داری گند کاری میکنی حواست هست پدر جان فکر کنم دلت هوس کتک کرده است حتما البته امیدوارم این پستت شوخی باشد وگرنه کلاهمان میرود پس معرکه
پاسخ:
چقدر خوبه که هستی لیلی... دلم واسه اینکه ادای خواهرای بزرگترو دربیاری تنگ شده بود.
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۹ خواننده خاموش
بیچاره فندق......
پاسخ:
اخیییییی بچم...
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۹ خواننده خاموش

اقای پدر,مرد,پسر...

شما فک میکنیداینکه بچتون زیادی ماست میخوره وپی پیش تغییری میکنه یا کیک میخوره و صورتش قرمز میشه امره بسیااار مهمیه که انقدر حواستون بهش هست؟نخیر,شما دارید دخترتونو از داشتن بزرگترین نعمت از چهارسالگی به بعدش محروم میکنید پس ادعا نداشته باشید حواستون زیادی بهش هست.ی سریا نام پدرو مادرو به یدک میکشن و یسریا هم با جون و دل وظیفه پدرانه ومادرانشونو انجام میدم من قضاوت نمیکنم که شما جزو کدوم دسته اید.بعنوان یه دختر میگم پدر اصلیترین پایه یه زندگی دختره نباشید زندگیش لنگ میزنه ناجور,صندلی ای هم که بلنگه باس بندازنشون دور.پدرا اسطوره زندگی دختران مطمعنا شما دوس ندارین اسطوره و ستون زندگی فندقتون ازبین بره یا خدایی نکرده بشکنه.من خودم بارها و بارها شبا با گریه خوابیدم بخاطره بحثه پدرومادرم سره خانواده مادرم چون دقیقا شبیه خانواده همسره شمابودن و مادرمم شبیه همسرتون ولی یکبار ب خودشون اجازه ندادن سمته جدایی قدم بردارن.حاضرم این بحثا باشه ولی خدا روزی رو نیاره که من فقط حقه داشتنه یکی ازین دو رو داشته باشم.بااین پست شک کردم مشاور یا روانشناس باشید متاسفانه.خودخواه نباشید و جزو اون دسته از پدرانی نباشید که فقط اسمشو یدک میکشن و شعار میدن.قطعا اگه دو دقیقه ب صورته نازه فندقتون و کاراش زول بزنید به قطعه یقین ازینکار پشیمون میشید.دخترا خییلی بابایی ان اینو که حتما میدونید.یکی از دوستانه من الان 38 سالشه و پدرش از 14 ماهگی تنهاشون گذاشته,این خانوم اتفاقا تو زندگیشون موفقن اما هنوز که هنوزه کمبود دارن,کمبوده پدررر

مسِعولیتتون سنگینه

پاسخ:
حالا من که هنوز اینکارو نکردم.درثانی ما به تعداد انگشتان یه دست تو این شش سال دعوا نکردیم هنوز.
البته گاهی در کنار هم بودن زن و مرد اسیب بیشتری به فرزند وارد میکنه.
یه نکته بانمک... من کلی روانشناس مطلقه میشناسم, والا من که ادعایی هم ندارم
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۴ خواننده خاموش

چیزی فهمیدم اینه که شما نظراتی که بر ضدتون باشه یا انتقاده صریحی داشته باشه رو تایید نمیکنید مصله نظره قبلی ایکه برای این پستتون گذاشتم جنابه پدر....

پاسخ:
اصلا اینجوری نیست فقط فرصت نکردم جواب بدم و تایبد کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی