var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

تنهاترین دوست

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ق.ظ

۱- برام واقعا سواله که چطوری بعصی افراد هم کار میکنن و هم بچه دارن و هم درس میخونن؟!! تازه خیلی هم خوشحال و سرحال و قبراق هم تشریف دارن... موندم چرا من همش اینارو دشمن همدیگه و دشمن خودم میدونم!

۲- یه اصل مدیریتی خیلی شاخ هستش که میگه اگر کاری رو در زمان خودش انجام ندین، بعدا باید ۸ برابر (شایدم ۷ برابر) بیشتر برای انجامش وقت و انرژی صرف کنید. حالا نمیدونم از کجا و با چه محاسباتی به این عدد رسیدن. این وضعیت الان منه. سر پیری و با دوتا مدرک و زن و بچه و کار ثابت و علاقه ذاتی به خوندن و نوشتن،‌ دوباره، ببخشید سه باره افتادم دنبال درس و مشق و مدرک و دانشگاه!! بدتر از همه اینه که بعد از سی سالگی فهمیدم که به چی و چرا علاقه دارم. ایراد اصلی اما نه از من بلکه از اولیای من بود... حالا حوصله اشو ندارم بگم ولی به این موضوع اشاره میکنم که بعد از گذروندن سال اول دبیرستان گفتم که میخوام تغییر رشته بدم و برم تجربی یا انسانی! خب پس اقدام کردم اما مادر محترمم زحمت کشیدن و سنگی انداختن که عجیب بزرگ بود. فرمودن: «باشه. میتونی اما مدرسه ات رو نمیتونی عوض کنی... اونم بعد از اونهمه تلاشی که برای ثبت نامت شده و اونهمه مرحله آزمون». حالا انگار خودش ازمون داده بود! بعله... همون دبیرستان که در پست قبلی ذکرش رفت که از شانس هم فقط رشته ریاضی داشت و چقدر هم به این میبالیدن. خلاصه نشد. حالا و در نیمه چهارمین دهه زندگیم و وقتی بیشتر از دوبرابر اون زمان سن دارم اصلا هم وقت آزاد ندارم،‌ دارم همون رشته ای رو میخونم که قلبا دلم میخواد و میخواست. مادرمم زندگی عادی خودشو داره.

۳- صدقه سر اردوی مدرسه و علیرغم تمایل قلبیم امسال هم مجبور شدم سری به نمایشگاه کتاب تهران و شهر آفتاب بزنم. راستش من از ۱۳سالگی تا الان، یعنی بیشتر از بیست ساله که حتما سری به نمایشگاه کتاب میزنم. چه بسا یه وقتایی که آتیشم تندتر بود در مدت یه هفته چندبار میرفتم و کلی میگشتم و حسابی دست پر برمیگشتم خونه. اما سال قبل حالم از فضای گرم و داغ و خفه شهر آفتاب بد شد و در کمتر از دوساعت فلنگو بستم. امسال هم نمیخواستم برم. به علاوه دوساله که به ندرت کتاب کاغذی میخرم و بیشتر سرم با نسل الکترونیکش گرمه. ولی به هرحال مجبور شدم برم. خب اعتراف میکنم که اوضاع خیلی بهتر بود و غرفه ها و سالن ها از تهویه به مراتب بهتری برخوردار بودن و کلا هم برگزاری نمایشگاه پیشرفت محسوسی کرده بود.

۴- من کتابی نخریدم. درواقع خریدم ولی فقط برای فندق و یه دوست دیگه خرید کردم. چیزی حدود ۱۲۰ تومن. اما دست خالی هم برنگشتم. توراه برگشت، بجه ها منو بردن عقب اتوبوس و دورم جمع شدن و مجموعه چهارجلدی «جنگ و صلح» رو بهم هدیه کردن. مثل بچه ها ذوق کردم. هم به خاطر اثر ارزشمندی که بهم هدیه شد و هم بخاطر اینکه در اون شرایط یاد من افتاده بودن و اتفاقا هزینه قابل توجهی انجام دادن. تک تک شون بغل کردم و بوسیدم.

۵- برخی یه ادعای عجیبی انجام میدم مبنی بر اینکه :«همه حس کتاب خوندن به دست گرفتن و ورق زدنه... باید کاغذ کتاب حس کرد!!» و از این دست لاطائلات. نتیجه اینکه چی بشه تا حاضر بشن چند هزار تومنی بسلفن و مثلا کتابی بخرن و ابتدا به کتابخونه گوشه حال و پذیرایی شون اضافه کنن و پزشو بدنو بعدا شاید یه وقتی بخوننش. تازه این دوستان مرتب هم نق میزنن که قیمت کتاب ها چقدر بالاست! این داستان وقتی حالت تمسخرآمیز میگیره که به دوستانشون که به صورت الکترونیک کتاب میخونن، خرده میگیرن که: «واااا... تو چطوری با گوشیت کتاب میخونی، من که نمیتونم زیاد زل بزنم به صفحه موبایل. تازه اصلا هم اونجوری حال نمیده... باید کتاب دست گرفت» حالا انگار باهاش عشقبازی میکنن. فان قضیه اینجاست که همون آدم ساعتها از روزشو به ول گشتن تو کانال های تخمی تلگرام و صفحات ابلهانه اینستا و سایت های خرید اینترنتی داخلی و خارجی میگذرونن! خلاصش اینکه همش حرف مفته. اوایل برام مهم نبود که دیگران چی میگن درباره اینکه گوشی و تبلتم پر از اپلیکیشن های کتاب خوان شده و اونها هم پراز کتاب های جورواجور. حالا وقتی این جملات میشنوم فقط دستم رو در هوا تکون میدم که یعنی "بسه بابا... بیخیال، تو خوبی!"

۶- واقعیت موضوع اینه که شاید در دهه های آینده کلا کتاب کاغذی و شاید حتی خود کاغذ ور بیوفته. چرا که هم ارزش درخت و طبیعت بالاتر میره و هم گرایش به تکنولوژی. حالا راه دور نریم. در همین زمان حاضر هم شما میتونید به راحتی و با صرف هزینه ای بین یک چهارم تا یک سوم هزینه اصلی کتاب، اون به صورت EPUB و یا صوتی دریافت کنید و همه جا و در همه حال همراه خودتون داشته باشید و مثلا موقع تردد با مترو یا حتی وسیله نقلیه مطالعه کنید. کار یکه من همه روزه دارم انجام میدم.

۷- اپلیکیشن های معروف کتابخوان فارسی، اونایی که هم کتابفروشی هستن و هم کتابخونه،‌ سه اپلیکیشن طاقچه، فیدیبو و کتابراه هستن. به شخصه با طاقچه بیشتر حال میکنم چرا که هم طراحی بهتری داره و هم کیفیت ارائه کتاب ها بالاتره. به علاوه معمولا کتاب های مشابه رو باقیمت پایین تری -نسبت به بقیه فروشگاه های اینترنتی کتاب- برای فروش میزاره و از طرح های تخفیفی مناسبتی هم برای رونق بخشیدن به کسب وکارش استفاده میکنه. کما اینکه در همین نمایشگاه کتاب امسال بسیاری از انتشارات ها موقع خرید شما، یه کارت خرید رایگان انتشارات خودشون از طاقچه رو، بهتون هدیه میدادن. به جرات میتونم بگم این گروه پر از نوآوری و نبوغه. آهان داشت یادم میرفت. یک ماه اخیر بخش کتاب های گویا رو هم ضمیمه کردن که با اینکه دایره محدودی داره اما به شدت دلچسب و رضایتبخشه. فیدیبو اما با ساختار دیگه ای کار میکنه. قیمت کتاب ها معمولا بالاتر از طاقچه است... همیشه بالاتره اما از تعداد به مراتب بیشتری عنوان برخورداره و تقریبا با بازار نشر همراهه. در یک سال اخیر تغییراتی هم در جهت بهبود بخشیدن به رابط کاربریشون به خرج دادن که واقعا سطح کارشون بالابرد و از اون لگ های وحشتناک و عذاب آور خبری نیست. اگر در دوسال اخیر اون ها رو دنبال می کردید به وضوح متوجه میشدید که فیدیبو داره بدجوری قافیه رو به برادر کوچیکتر و سانتی مانتالش میبازه. اما در سال اخیر به طرز چشمگیری رشد کردن و دوباره به رقابت برگشتن. بخصوص تعداد عناوین بالا و بهبود رابط کاربری شون به شدت موثر بود. اما همچنان از نظر خلاقیت و نبوغ پشت سر طاقچه دوست داشتنی هستن. کتابراه! هنوز توان رقابت با دو غول اصلی رو نداره.


پی نوشت:

- شما از کجا یادتون میمونه که برای کدوم وبلاگ ها کامنت گذاشتین تا مثلا برگردین و جواب نویسنده رو ببینید؟ آیا اصلا براتون مهمه که چه جوابی گرفتین یا فقط همین که خوندین و نظرتون گفتین کافیه؟


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۱
آقای پدر

نظرات  (۱۹)

من به شدت معتاد فیدبیو شدم، لذت کتاب کاغذی خوندن چیزی نیست که بشه کتمانش کرد ولی کتاب الکترونیکی رو سریع تر میشه خوند و همه جا هم میشه دنبالت باشه. 

+ تقریبا یادم میمونه کجاها کامنت گذاشتم و وقتی پست جدیدی میگذارن، اول میرم و جواب کامنتم رو نگاه میکنم
پاسخ:
دقیقا دلایل مهم کتابخونی الکترونیک همینه.
واااای افرین به اراده و پشتکارت آقای پدر .انقدر دلم میخاد منم این اراده را داشتم و درسمو ادامه میدادم ولی انقد تنبلم که زبانم گذاشتم کنار .
من برام خیلی مهمه که جواب کامنتم برم ببینم .مرسی از معرفی اپلیکیشن ها
پاسخ:
راستش زیرش زاییدم بنفش جان. تبریک نداره خیلی
سلام
در مورد بند 1 که یه جمله ی قصاری داره مادرم، هیچ وقت ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودتون مقایسه نکنید!
فکر نکن، خیلی خوب و خوش و سرحالن، این آدم ها همیشه وقت کم دارن، هیچ وقت نمیتونن برای کاری که دارن انجام میدن، وقت کافی بذارن و از هر چیزی یه مقداریش رو دارن! نه درس خوندنشون اون جوری که عمیق باشه و همراه با فهم، نه کار کردنشون! خانه و خانواده ی بیچارم که جای خود دارن!
مورد دوم هم، عدد بدست اومده رو نمیدونم، ولی در حد 4 یا 5 برابر باهاش موافقم!میگن کار امروز رو به فردا مسپار، فردا خودش به اندازه ی خودش کار داره!

پی نوشت هم، من چون معمولا سایلنتم، جاهایی که نظر میذارم خیلی کمه و یادم میمونه و برمیگردم میخونم!
پاسخ:
من دقیقا همینم که گفتی. کلا هم اعصابم بهم ریخته و هم نظم زندگیم.
1-من دارم با علاقه درس و کارو خانواده داری و همینطور فعالیت در رشته های هنری موردعلاقم بصورت حرفه ای را باهم انجام میدم و خیلی هم از وقتی که برای مدیریت این امور انجام میدم، لذت میبرم.
2-البته که اون اصل مدیریتی وااااقعاً درست میگه اما خب عشق به هرکاری، انرژی آدمو برای انجامش چندین برابر میکنه.
 3-من فقط یکبار توی دوران عقد با همسرم و برای خرید کتاب مرجع لاتین درسیم اومدم نمایشگاه و اونموقع فقط خووووش گذروندم. اما مسئول کتابخونه دانشکدمون از نمایشگاه امسال ناراضی بود و میگفت که راهنماها و نقشه های انتشارات مختلفف امسال کامل نبوده و خیلی بری تهیه کتابای مورد تنیازش دردسر کشیده بود.
4-خوش بحالتون. خداروشکر که دانش آموزا اینقدر دوستتون دارن. معلومه تو کارتون استادین.
5و6-خیلی باهاتون موافقم و سالهاست همین فکر و رفتار را دنبال میکنم اما از شما چه پنهون همیشه از دوستانیکه مورد5 را مطرح میکردن خجالت میکشیدم و پیش خودم عذاب وجدان داشتم و امروز به عنوان یه کتابخون و کسیکه قبولتون دارم، خیالمو بابت اینموضوع راحت کردین. ازتون ممنونم.:))
7-بابت راهنماییتون ممنون. خیلی به دردم خورد. مخصوصاً طاقچه.
پ ن:من که حدود بیست تایی لینک دارم توی وبم و فقط برای اونا نظر میذارم و هرروزم بهشون سرمیزنم. بنابراین یادم نمیره و البته برام مهمه که جواب نظرم چی بوده حتی اگه نظرم فقط تأیید تنها بشه.
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
۱- تو کارت درسته و دست مریزاد داره ولی قبول کن با داشتن بچه نوپا کار سخت تریه.
۳- قدم زدن بین کتاب ها برای من لذتبخشه و البته خوندنشون. به علاوه فهرست انتشارات ها هم برام مفیده تا بدونم چی چاپ شده و چی وجود داره.  اما خاصیت من اینه که جلد و کاغذ چندان برام مهم نیست.
۴- منم ازشون ممنونم.
۵و۶- قابلی نداشت. مهم نیست بقیه چی فکر میکنن تو کار مورد علاقه اتو انجام بده.

چی میخونید الان؟
مرسی بابت طاقچه,میرم سراغش
پاسخ:
خبری ازت نیست دختر؟
الان دارم «در انتظار روشنایی، در انتظار تاریکی» نوشته ایوان کلیما رو میخونم، همزمان هم رمان صوتی «خانه» تونی موریسون گوش میدم.
و رشته ای که الان داری میخونی چیه؟
یه مشکلی برام پیش اومده,برمیگردم باز,وقتی حل شد
پاسخ:
ایشالا زودتر حل بشه.
۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۳۸ مامان محمدامین
کتابخونی هم شور میخواد وعشق...یک روزگاری خیلی حال میکردم با کتاب...وقتی دم دم های کنکور کتاب هفت جلدی سمک عیار رو از کتابخونه گرفتم وکتاب درسی ام رو زیرش می گذاشتم وپدرم بالا وپایینم رو میگرفت که وای برمن دخترم چهارروزه ازاتاق بیرون نیومده و داره درس میخونه...نمی دونست اون دزدکی خوندن ها چه حالی میداد...هنوز تک تک جملاتش تو ذهنمه...

پاسخ:
منم این کارو کردم. سر ازمون پایان ترم هندسه دوم دبیرستان، کتاب دنیای گمشده رو خوندم.
منو صدا کردی آقای پدر؟هم درس، هم کار، هم خونه داری....
شیرین ترین روزهای زندگی ام ، روزهای دانشگاه هستن.قدرشو من میدونم چون سال ها در حسرت اش زندگی کردم
پاسخ:
اتفاقا همون موقع که مینوشتم تصویر شما تو ذهنم اومد. البته با وجود بچه نوپا کار سخت تریه. برای همینه پیر من در اومده!
۱. خدای نکرده منظورت من نبودم که. من که هیچکس رو دشمن نمیدونم.
۲. ز گهواره تا گور دانش بجوی. برای درس خوندن اصلا دیر نیست. تاز من ۱۵ سال ازت بزرگترم و همسر محترم بنده ۲۵ سال ولی هر دو افتادیم تو درس خوندن دوباره. پس اصلا دیر نیست.
پی نوشت: راستی خیلی وقته به من سر نزدینااا.
پاسخ:
والا با وجود بچه نوپا کار سخت تریه. اگر بچه ۶-۷ ساله وبزرگتر داشتم راحت تر بود.
متاسفم. اوقاتم خیلی سرجاش نیست.
اه از اولش هم از درس خوندن بدم میومد مگه آدم چند سال زنده است که بشینه بیشتر عمرش رو صرف درس خوندن بکنه بعد وقتی که زمان استفاده از درس و تجربیات کسب شده اش توی زندگی رسید دارفانی را وداع بگه بره!!! پس دیگه این درس کجای زندگی آدم به درد میخوره!!!!! 
پاسخ:
بستگی به دیدگاهت نسبت به زندگی داره. منم با طرز نگاهت به درس خوندن موافقم. به هیچ دردی نمیخوره. اما یه موقعی تو با سلیقه، علاقه و نیازت خودت یه چیزی رو انتخاب می کنی. اون وقت ازش لذت هم میبری

پاسخ پینوشت: پیگیرم .یادم هم می مونه:)

پاسخ:
باریکلا دختر خوب
۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۵ مامان محمدامین
نه دیگه حالا سرم به سنگ خورده پس ازسالها جدایی از درس فیلم یادهندستون کرده...هول هول مدرسه وپسرک وخانه داری وهمسرداری ودرس پسرک واخرشب عین جنازه می افتم رو کتاب
پاسخ:
جدا؟ تو دیگه چرا؟
هاهاها ما معلم ها مثل اینکه گذشته امون هم خرابه. الانم افتادیم دنبال درس و مشق ملت و خودمون!!!
از پی نوشت بگم!خیلییی برام جواب مهمه.و چون یه تعداد خاصی وبلاگ میرم یادم نمیره و حتما برمیگردم و دنبال جوابم میگردم.اگر یه وبلاگ جدید هم باشه بوک مارکش میکنم تا یادم نره
1.جمع هر سه تاش که کار خیلی سختیه .اما من از یکی اش هم خسته شدم و دلم میخواد دو تاش کنم!
2.حالا به چی علاقه دارین؟
3.به به من عاشق نمایشگاهم و امسال دومین باریه که تقریبا توی همین 20 سال که شما هم.گفتین نرفتم.یک بار چند سال پیش که دستم شکسته بود.و امسال که بیشترش. رو تهران نبودم 
مبارک باشه.چقدر این که بچه ها به یاد ادمن میچسبه.
پاسخ:
1- موفق باشی. برات دعا می کنم از عهده اش بربیای
2- همونی که دارم میخونم و انجام میدم.
3- اره نبکا، خیلی چسبید اصن غافلگیر شدم اساسی
سلام
نوشته هاتون رو میخونم و سبک نوشته ها و حرفاتون رو دوست میدارم یه زحمت و یه پیشنهادی دارم آگه امکانش هست یک بخش از وبلاگتون رو اختصاص بدید به  کتابهایی که خوندید و موضوعاتشون به صورت خلاصه بگین که ما هم تهیه  کنیم و بخونیم 
موفق باشید
پاسخ:
اتفاقا خودم هم بدجوری به فکرش یودم. حتما اینکارو میکنم. ممنون که گفتین
:)
پاسخ:
:)

وای نمایشگاه عشق منه .. 
ولی امسال فردای نمایشگاه پام رفت تو گچ :))))
مبارکتون باشه هدیه ی زیباتون 🍃🌷🍃🌷🍃
پاسخ:
پات چه ربطی داره به نمایشگاه؟
اگر اهل کتاب و خوندن باشی معلومه که از نمایشگاه کتاب لذت میبری
سلام.
حالا میشه بپرسم چه رشته ای میخونید؟علاقتون چی بوده؟
پاسخ:
الان؟ روانشناسی
قبلا هم نقشه برداری و فیزیک!
میدونم خیلی بیربطه!
پی نوشت: نوچ حداقل این روزا مهم نیست
یادم نمیمونه، اگز اتفاقی دیدم ممکنه جواب بدم

پاسخ:
ربطی به اب و هوای شهرت که نداره احیانا؟
مقصودم فقط غر زدن بود :))
امسال بیشتر سمت کتابای جوجومویز بودم ..
کتاب خوندن تنها چیزیه که از این دنیا جدام میکنه 
خوبی طاقچه و فیدبو اینه که ادم همیشه کتاباشو ور دلش داره ...


پاسخ:
الان بدجوری تب مویز و بکمن افتاده تو سر ملت.
دقیقا باهات موافقم... همیشه کتابات همراهته

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی