تنهاترین دوست
۱- برام واقعا سواله که چطوری بعصی افراد هم کار میکنن و هم بچه دارن و هم درس میخونن؟!! تازه خیلی هم خوشحال و سرحال و قبراق هم تشریف دارن... موندم چرا من همش اینارو دشمن همدیگه و دشمن خودم میدونم!
۲- یه اصل مدیریتی خیلی شاخ هستش که میگه اگر کاری رو در زمان خودش انجام ندین، بعدا باید ۸ برابر (شایدم ۷ برابر) بیشتر برای انجامش وقت و انرژی صرف کنید. حالا نمیدونم از کجا و با چه محاسباتی به این عدد رسیدن. این وضعیت الان منه. سر پیری و با دوتا مدرک و زن و بچه و کار ثابت و علاقه ذاتی به خوندن و نوشتن، دوباره، ببخشید سه باره افتادم دنبال درس و مشق و مدرک و دانشگاه!! بدتر از همه اینه که بعد از سی سالگی فهمیدم که به چی و چرا علاقه دارم. ایراد اصلی اما نه از من بلکه از اولیای من بود... حالا حوصله اشو ندارم بگم ولی به این موضوع اشاره میکنم که بعد از گذروندن سال اول دبیرستان گفتم که میخوام تغییر رشته بدم و برم تجربی یا انسانی! خب پس اقدام کردم اما مادر محترمم زحمت کشیدن و سنگی انداختن که عجیب بزرگ بود. فرمودن: «باشه. میتونی اما مدرسه ات رو نمیتونی عوض کنی... اونم بعد از اونهمه تلاشی که برای ثبت نامت شده و اونهمه مرحله آزمون». حالا انگار خودش ازمون داده بود! بعله... همون دبیرستان که در پست قبلی ذکرش رفت که از شانس هم فقط رشته ریاضی داشت و چقدر هم به این میبالیدن. خلاصه نشد. حالا و در نیمه چهارمین دهه زندگیم و وقتی بیشتر از دوبرابر اون زمان سن دارم اصلا هم وقت آزاد ندارم، دارم همون رشته ای رو میخونم که قلبا دلم میخواد و میخواست. مادرمم زندگی عادی خودشو داره.
۳- صدقه سر اردوی مدرسه و علیرغم تمایل قلبیم امسال هم مجبور شدم سری به نمایشگاه کتاب تهران و شهر آفتاب بزنم. راستش من از ۱۳سالگی تا الان، یعنی بیشتر از بیست ساله که حتما سری به نمایشگاه کتاب میزنم. چه بسا یه وقتایی که آتیشم تندتر بود در مدت یه هفته چندبار میرفتم و کلی میگشتم و حسابی دست پر برمیگشتم خونه. اما سال قبل حالم از فضای گرم و داغ و خفه شهر آفتاب بد شد و در کمتر از دوساعت فلنگو بستم. امسال هم نمیخواستم برم. به علاوه دوساله که به ندرت کتاب کاغذی میخرم و بیشتر سرم با نسل الکترونیکش گرمه. ولی به هرحال مجبور شدم برم. خب اعتراف میکنم که اوضاع خیلی بهتر بود و غرفه ها و سالن ها از تهویه به مراتب بهتری برخوردار بودن و کلا هم برگزاری نمایشگاه پیشرفت محسوسی کرده بود.
۴- من کتابی نخریدم. درواقع خریدم ولی فقط برای فندق و یه دوست دیگه خرید کردم. چیزی حدود ۱۲۰ تومن. اما دست خالی هم برنگشتم. توراه برگشت، بجه ها منو بردن عقب اتوبوس و دورم جمع شدن و مجموعه چهارجلدی «جنگ و صلح» رو بهم هدیه کردن. مثل بچه ها ذوق کردم. هم به خاطر اثر ارزشمندی که بهم هدیه شد و هم بخاطر اینکه در اون شرایط یاد من افتاده بودن و اتفاقا هزینه قابل توجهی انجام دادن. تک تک شون بغل کردم و بوسیدم.
۵- برخی یه ادعای عجیبی انجام میدم مبنی بر اینکه :«همه حس کتاب خوندن به دست گرفتن و ورق زدنه... باید کاغذ کتاب حس کرد!!» و از این دست لاطائلات. نتیجه اینکه چی بشه تا حاضر بشن چند هزار تومنی بسلفن و مثلا کتابی بخرن و ابتدا به کتابخونه گوشه حال و پذیرایی شون اضافه کنن و پزشو بدنو بعدا شاید یه وقتی بخوننش. تازه این دوستان مرتب هم نق میزنن که قیمت کتاب ها چقدر بالاست! این داستان وقتی حالت تمسخرآمیز میگیره که به دوستانشون که به صورت الکترونیک کتاب میخونن، خرده میگیرن که: «واااا... تو چطوری با گوشیت کتاب میخونی، من که نمیتونم زیاد زل بزنم به صفحه موبایل. تازه اصلا هم اونجوری حال نمیده... باید کتاب دست گرفت» حالا انگار باهاش عشقبازی میکنن. فان قضیه اینجاست که همون آدم ساعتها از روزشو به ول گشتن تو کانال های تخمی تلگرام و صفحات ابلهانه اینستا و سایت های خرید اینترنتی داخلی و خارجی میگذرونن! خلاصش اینکه همش حرف مفته. اوایل برام مهم نبود که دیگران چی میگن درباره اینکه گوشی و تبلتم پر از اپلیکیشن های کتاب خوان شده و اونها هم پراز کتاب های جورواجور. حالا وقتی این جملات میشنوم فقط دستم رو در هوا تکون میدم که یعنی "بسه بابا... بیخیال، تو خوبی!"
۶- واقعیت موضوع اینه که شاید در دهه های آینده کلا کتاب کاغذی و شاید حتی خود کاغذ ور بیوفته. چرا که هم ارزش درخت و طبیعت بالاتر میره و هم گرایش به تکنولوژی. حالا راه دور نریم. در همین زمان حاضر هم شما میتونید به راحتی و با صرف هزینه ای بین یک چهارم تا یک سوم هزینه اصلی کتاب، اون به صورت EPUB و یا صوتی دریافت کنید و همه جا و در همه حال همراه خودتون داشته باشید و مثلا موقع تردد با مترو یا حتی وسیله نقلیه مطالعه کنید. کار یکه من همه روزه دارم انجام میدم.
۷- اپلیکیشن های معروف کتابخوان فارسی، اونایی که هم کتابفروشی هستن و هم کتابخونه، سه اپلیکیشن طاقچه، فیدیبو و کتابراه هستن. به شخصه با طاقچه بیشتر حال میکنم چرا که هم طراحی بهتری داره و هم کیفیت ارائه کتاب ها بالاتره. به علاوه معمولا کتاب های مشابه رو باقیمت پایین تری -نسبت به بقیه فروشگاه های اینترنتی کتاب- برای فروش میزاره و از طرح های تخفیفی مناسبتی هم برای رونق بخشیدن به کسب وکارش استفاده میکنه. کما اینکه در همین نمایشگاه کتاب امسال بسیاری از انتشارات ها موقع خرید شما، یه کارت خرید رایگان انتشارات خودشون از طاقچه رو، بهتون هدیه میدادن. به جرات میتونم بگم این گروه پر از نوآوری و نبوغه. آهان داشت یادم میرفت. یک ماه اخیر بخش کتاب های گویا رو هم ضمیمه کردن که با اینکه دایره محدودی داره اما به شدت دلچسب و رضایتبخشه. فیدیبو اما با ساختار دیگه ای کار میکنه. قیمت کتاب ها معمولا بالاتر از طاقچه است... همیشه بالاتره اما از تعداد به مراتب بیشتری عنوان برخورداره و تقریبا با بازار نشر همراهه. در یک سال اخیر تغییراتی هم در جهت بهبود بخشیدن به رابط کاربریشون به خرج دادن که واقعا سطح کارشون بالابرد و از اون لگ های وحشتناک و عذاب آور خبری نیست. اگر در دوسال اخیر اون ها رو دنبال می کردید به وضوح متوجه میشدید که فیدیبو داره بدجوری قافیه رو به برادر کوچیکتر و سانتی مانتالش میبازه. اما در سال اخیر به طرز چشمگیری رشد کردن و دوباره به رقابت برگشتن. بخصوص تعداد عناوین بالا و بهبود رابط کاربری شون به شدت موثر بود. اما همچنان از نظر خلاقیت و نبوغ پشت سر طاقچه دوست داشتنی هستن. کتابراه! هنوز توان رقابت با دو غول اصلی رو نداره.
پی نوشت:
- شما از کجا یادتون میمونه که برای کدوم وبلاگ ها کامنت گذاشتین تا مثلا برگردین و جواب نویسنده رو ببینید؟ آیا اصلا براتون مهمه که چه جوابی گرفتین یا فقط همین که خوندین و نظرتون گفتین کافیه؟