نزدیک بود صاحب باجناق بشم! ولی خب نشدم، یعنی نشد که بشم، بیچاره میخواست که بشه یا لااقل احتمالشو میداد که بشه ولی خب... اژدهاست دیگه!
در این ۱۲ سالی که همسر و بالطبع این خانواده رو میشناسم، این دومین خواستگار نیمه رسمی اژدها بانوست. اولیشون که پسرعموی خوش قلب و کاربلد و مهربون ایشون بود که طبیعتا بعد از اعلام تمایل به وصلت با ایشون، بد رقمه از چشمم افتاد. نه بخاطر اقدام برای اشغال پست باجناقی بنده -که ابدا هم کار راحتی نیست- بلکه بخاطر سطح دید و درک پایین که خودش و پدر فوق العاده دوست داشتنی اش به خرج دادن. یعنی واقعا از پدروپسر، چنین اشتباهی بعید بود که نتونن تفاوت های وحشتناک این دو نفر رو ببینن. صرفنظر از اختلاف عقیدتی این دونفر که اصلا یه چیزی در حد تفاوت مذهبه، فقط به این نکته اشاره کنم که درحالیکه پسرعموجان به شدت درحال کار در عسلویه است و امسال دومین فرزندشو به دنیا اوورده، سرکار خانم دقیقا همین الان دارن با دوستان علاف تر از خودشون برای مسافرت آخر ماهشون به دوبی نقشه میریزن، اونم بدون اینکه در این سی سال گذشته حتی یک روز کار کرده باشه!! یا اصلا حتی زودتر از ۱۱ بیدار شده باشه.
حالا بعد از گذشت ۵ سال از اون خواستگار سرو کله این یکی پیدا شد... یا شایدم نشد! میگم نشد چون واقعا هم نه دیده شد و نه شنیده. همه چیز در حد پیامک باقی موند.
داستان اینه که تماس تلفنی مادر خواستگار صبح شنبه هفته پیش و قبل از بیدارشدن عروس، برقرار شد و مادران گرامی با اغوش باز پذیرای هم شدن. روز بعد، سرخود و بدون هماهنگی با دوطرف اصلی، همینجوری خوشحال، برای دختروپسرشون قرار گذاشتن که مثلا برن و همو ببینن. طبیعتا با مخالفت اژدها مواجه شد که "برای چی واسه خودتون الکی قرار گذاشتین و من امروز آمادگیشو ندارم". حالا از مخالفت یا موافقت آقای خواستگار اطلاعی در دسترس نیست. شماره ها ردوبدل شد تا قرارومدار خودشون بزارن. ذکر این نکته ضروریه که حضرت آقای داماد دانشجوی دکترای حقوق یا چه میدونم وکالت تشریف داشتن و طبق براوردهای دوستان از اون پاستوریزه های درس خونده و آقا... با لهجه مارندرانی البته! اما ظاهرا توی دانشگاه ها شعور یاد ملت نمیدن چون آقای دکترای حقوق به جای اینکه تماس بگیره و خیلی مودبانه قرار شام یا ناهار یا هر کوفت دیگه ای رو که این روزا میدن، بدههههههه... همه چیزو در حد اس ام اس برگزار کرد!!! پیشنهادش هم هیچ هزینه ای دربرنداشت و فقط کوچه و خیابونای خلوت مدنظر داشتن که مثلا یه وقت اژدها با مرد نامحرمی دیده نشه و براش حرف درست نشه!! هیچی دیگه فرداش رفتن سر قرار... نه دیگه نرفتن. چون یه روزشو آقای حقوقدان اضافه کار بود و نمیتونست بره سر قرار روز بعدش اژدها با دوستاش دوره هفتگیشون داشتن! برای روز بعدش هم که قرار گذاشته شد،چند ساعت قبل از موعد وعده، اژدها پیامک زد که "ببخشید من یادم نبود اصلا، امروز نمیتونم بیام، باشگاه دارم!!!!"
هیچی دیگه. آقای دکتر دید که ظاهرا مشغله سرکار خانم خیلی هم کم نیست و اصلا شاید بخاطر همین چیزاست که تاحالا بیکاره. به علاوه ایشون که از باشگاه بدنسازی برای قرار با خواستگارش نمیگذره، لابد بعدا تره هم برای ایشون خورد نمیکنه و نهایتا شاید در حد دیلدو مورد استفاده قرار بگیره.... کلا عطاشو به لقاش بخشید و عاقبت بخیر شد!!
پی نوشت:
- به شخصه دوست دارم باجناق دار بشم. ترجیحا گرین کارت داشته باشه یا حتی سیتی زن یه جایی باشه. دست زنشو بگیره بره یه گوشه دنیا، زندگیشو بکنه. یا حتی یه گوشه اون دنیا
- دوستانی که میخوان اطلاعات بیشتری دررابطه با اژدها به دست بیارن پست مربوط به خودشو مورد مطالعه قرار بدن.