var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

داستان های فراموش شده

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

داخل کتابخونه نشستم، کتابخونه یه دبستان دولتی حوالی میدان امام حسین. بچه های خورده ریزه، دونه دونه میان اینجا و از کتابخونه درهم و برهم و آشفته مدرسه، کتاب های رنگ و رورفته و گاها درب و داغون انتخاب میکنن، به مسوول پرورشی مشخصات خودشون و کتاب و میدن و خوشحال، دقیقا خوشحال، از کتابخونه خارج میشن. بعضیاشون از همون جلوی در شروع به ورق زدن و خوندن کتاباشون میکنن. اصولا قفسه کتابخونه از سه قسمت مذهبی، علمی و داستانی تشکیل شده. جالبه که کتاب های علمی و مذهبی بیشتر از داستان ها مشتری داره و من افسوس میخورم که چرا بچه های کوچیک ما کمتر سراغ کتاب های داستان کودکانه میرن. چرا سعی می کنن حتما کتاب های معما و چیستان و چه میدونم مرجع های کودکانه رو انتخاب بکنن؟ چرا حتما باید از کتاب ها برای بالا بردن علم و مذهبشون استفاده کنن؟ مگه خودمون ، ما بزرگترا به بهانه درس و تلویزیون و هزار ابزار جورواجور دیگه اینکارو انجام نمیدیم؟ بهتر نیست که یکم داستان و قصه بخونن و کمی، فقط کمی زندگی کردن یاد بگیرن؟ همون کتاب های داستان به ظاهر بچه گانه و پرشکل و رنگ رو ، همون کتاب هایی که خیلی عوامانه و کودکانه سعی میکنن به بچه ها مهارت زندگی یاد بدن.

یاد بچه گی خودم میوفتم، همون زمان هایی که پدربزرگ فوق العاده ام منو کنار خودش میخوابوند و برام قصه میگفت. قصه هایی که کاملا شیرین و جذاب و با جزئیات برام نقل میشد. داستان هایی که عموما تو فضای روستایی برای یه کشاورز یا شکارچی اتفاق میفتاد. همیشه اسب داشتن، سگ باوفا و گاو و مرغ و خروس داشتن و یه تقابل دایمی بین حفظ داشته هاشون در مقابل مشکلات بود. در مقابل، گرگ، خرس، پلنگ، طوفان و حتی مرگ. پر از محبت و ازخودگذشتگی و فداکاری بین اعضای داستان بود. پر از زندگی بود. نمیدونم هنوز هم پدرها و مادرها برای بچه هاشون قصه میگن؟ یا فقط به خریدن کتاب های پرنقش و نگارو گرون قیمت اکتفا میکنن؟ باید برای بچه ها کتاب خوند، قصه گفت تا یاد بگیرن...

پی نوشت:

یکی از داستان های بچه گیم، قصه ای بود که دایی سربازم از دوران جنگ برام تعریف کرد. یه تراژدی محض بود. یه صحنه سازی زیبا از خانواده ای در یه شهر مرزی که صبح جمعه داشتن برای صبحانه اماده میشدن که مورد حمله موشکی قرار گرفتن و تنها کسی که سالم موند پسرک ۵-۶ ساله ای بود که توی حیاط بازی میکرد... انصافا داییم فوق العاده تعریفش کرد طوری که کاملا احساسات منو برانگیخت. این تنها داستانی بود که برام تعریف کرد و شاید بهترین داستانی که شنیدم. جز به جزءشو هنوز به خاطر دارم.

     

                    کتابخانه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۸
آقای پدر

نظرات  (۱۷)

چ کتاب خونه شلوغ و اشفته ای
یادش بخیر
پاسخ:
این اشفتگی تو خیلی از کتابخونه های مدارس و حتی محله ها وجود داره
فکر میکنم بچه ها سراغ کتابهای آشنا میرن و دلیل انتخاب نکردن کتابهای داستانی بیگانه بودن با اسمهاشونه حتی...حق با شماست.ما قصه گفتن برای بچه هارو فراموش کردیم.
پاسخ:
میدونی فرق ما با بیشتر دنیا چیه؟ تکنولوژی دسته چندم اونارو میگیریم و بی مغز استفاده میکنیم.
به علاوه راحت طلبیم به جای خوندن ترجیح میدیم بازی کنیم یا نهایتا فیلمشو ببینیم.
قصه هم که ... 
اره واقعا .بچه های الان بچگی نمیکنن.از بزرگام بزرگترن .بازیاشونم همش موبایل و کامپیوتره بدون هیچ تحرکی.اصلا خوب نیست.
پاسخ:
وقتی با کامپیوتر و تبلت و موبایل میتونن اینهمه بازیای جورواجور انجام بدن دیگه چرا برن کتاب بخونن!!!
مشگل هم ما بزرگتراییم، هر بچه ای که صداش درمیاد ، گوشی و تبلت و میزاریم جلوش تا ساکت بشه.
بچه گیم یادم نمیاد اصلا برام کتاب قصه خریده باشن محدود بود کتاب قصه های هزار و یک شب و داستانهای بهلول رو داشتیم تو خونه و چندتا نوار قصه.تا یه موقعی هر کتابی تو خونه بود ینی در دسترسم بود میخوندم وکسی کاری به کارم نداشت متاسفانه .حتی یه انجیل تو خونه داشتیم که با ترس و لرز  خوندمش. هرچی رمان توقفسه کتابا بود همه رو خوندم که جالبیش این بود تمامش رمانهای سیاسی بود مال زمان دانشجویی پدر مادرم.تو همه کتابا همه درگیر انقلاب بودن البته رمانها خارجی بود. سنم خیلی کم بود جنگ وصلح رو خوندم اما از یه جایی به بعد استپ کردم دیگه کتاب نخوندم
پاسخ:
به نظرت حیف نبود که کتاب خوندن متوقف کنی؟ البته منم یه دوره تعطیل کرده بودم اما دوباره شروع کردم اساس هااااا...
چون همه میخوان آزمون مدرسه نمونه و استعدادهای درخشان و شاهد رو بدن

ذوق و نبوغ میخوایم چه کار?
پاسخ:
واقعا حالم از این طبقه بندی های ابلهانه بهم میخوره. 
مسئولیت مرتب کردنش اگه به بچه ها داده بشه دیگه انقدر آشفته نخواهد بود!
زمان ما معلم مدیرا با حوصله تر و خلاق تر بودن والا!
اون موقع ها سری کتاب" قصه های خوب برای بچه های خوب" برام خیلی دلنشین  بود و پر از داستانهای آموزنده بود.بازم به نسبت الان رغبت به خوندن داستان و گوش دادن به نوار قصه ها خیلی بیشتر بود مثل الان یادگیری عملی و به زور بچه ها رو بالا کشیدن کمتر بود.منم موافقم باهاتون قصه گفتن و داستان خوندن برای بچه ها پر از درس و نکته اس خیلی بیشتر از نصیحت و ... گیرایی و جذابیت داره.
مثل قصه ی دایی شما که تاثیر گذاریش تا حالا باهاتون مونده.
پاسخ:
فک کنم خودم تمام مجموعه اون کتابا رو خوندم. یه مجموعه دیگه هم بود که خیلی دوست داشتم و از کلیله و دمنه در اومده بود. هرچی فکر کردم یادم نیومد اسمش چی بود.
چون اصولا این مدلیه که وقتی بزرگترها دست بچه ها کتابهای خارج از رده سنی میبینن(کودکانه نیس یا کودکانه هست اما داستان نیست و ب سمت علم و مذهبه)خیلی خوشحال میشن و تشویق میکنن.و ب همه فخر میفروشن ک ببینین این بچه چ باهوووشه.چ اینده نگره...
کودک هم بیشتر ب این سمت و سو جذب میشه.

من خودم یادمه.در سنین مدرسه وقتی کتابخونه میرفتم.خجالت میکشیدم کتاب غیر درسی.علمی.مذهبی انتخاب کنم ئ بخونم.چرا؟
چون مسول کتابخونه با توجه ب شناخت از خانواده یکبار ب من گفت:این داستانها برای بچه هاییه ک بازیگوشن.ن شمایی ک پدر و مادرت فرهنگین و باهوش و درسخونی!!!!(تفکر بسیار ناپخته ای)
یا اگه سمت کتابهای غیر درسی میرفتم و کتابی رو ورق میزدم با نگاه تکسخر امیزی ک گویا ببین اینم درس نمیخونه مواجه میشدم!
یا حس میکردم ب خانواده گزارش میدن.درصورتیک خانواده مخالف نبودن ولی درس براشون مهم بود.
همیشه ب دوستم میگفتم کتاب برمیداشت و من ازش میگرفتم و میخوندم.زیرابی میرفتم:))

هنوز ک هنوزه اینو توی کتابخونه ها وکتابفروشیها  میبینم و و میشنوم ک بچه ای ک کتاب داستان برمیداره کمتر تحویل گرفته میشه تا کسی ک کتاب بزرگتر از سنش. 

پاسخ:
نل عزیز، این دقیقا تحلیل پست منه. باید ضمیمه اش کنم به خود پست. ممنون قضیه رو باز کردی.
یادمه زمانی که ما مدرسه میرفتیم (منظورم اون nمیلیون سال پیشه) یه مسابقه داشتیم به اسم مسابقه کتابخوانی کتابهام کتاب قصه تو رده سنی خودمون بود
من میرفتم شرکت میکردم برنده هم میشدم ولی یادمه همیشه مدیر یا معلممون میگفت وقتت رو تلف نکن برا مسابقه علمی بخون!!!! و در واقع برنده شدن تو اون براشون مهم تر از مسابقه کتابخوانی بود!!! اصولا نظام آموزشی ما بسیار تک بعدی هست! چیزی به اسم پرورش وجود نداره
در حالی که بچه باید بچگی کنه و کتاب خوندنش هم مناسب سن خودش باشه حالا این حجم کتاب رو میکنن تو کله بچه واقعا چه کاربردی داره!!
علمهای تئوری و طوطی وااار

پاسخ:
هه، حتی اون مسابقه کتابخوانی هم برای ما ضدحال بود چون سیره اهل بیت و تاریخ انبیا رو باید میخوندیم!! دیگه خودت فکر کن.
اصولا ما توی مدرسه نه علم یاد میگیریم و نه زندگی و نه اساسا کتاب خوندن... ما درس میخونیم به منزله خوندن و بر کردن و بازپس دادن...
من عاشق کتاب بودم،اگه ی روز کتاب نداشتم قشنگ احساس خستگی و خلا داشتم،عاشق کتابای داستانم بودم ولی هر وقت یکی ازم می‌پرسید چ کتابایی دوست داری می‌گفتم کتابای علمی،بدون اغراق از کتابای علمی متنفر بودم،حوصلم نمیکشید بخونمشون
این جواب رو حتی هنوزم از بچه ها زیاد میشنوم،ک کتاب علمی دوست دارن
همیشه ی جای ذهنم درگیره اینه ک واقعاً دوست دارن این کتابا رو یا فقط مثل بچگیای من برای کلاس گذاشتن خود باهوش نشون دادن همچین جوابی میدن
البته تا جایی ک یادم میاد نوع فکر من برمیگشت ب برنامه های تلوزیون ک موقع ما بچه های خوب و باهوش فقط کتاب علمی میخوندن
پاسخ:
میبینی بانو چقدر دردناکه. حتی برای تویی که کتابخون بودی. باید موضوعات مورد علاقتو از ترس اطرافیان مخفی میکردی. داره حرصم در میاد از این جامعه کودن و مریض.
کتاب علمی که خوبه بابا من روزنامه میخوندم! روزنامه!
پاسخ:
خب منم کلی مجله میخوندم. گلشن جان میشه این زندگی نامتعارف و خاصتو اینقدر تو چش ما نکنی؟ موندم چرا اینقدر هم خوب و عاقل و با نمک از اب دراومدی...
شاید بخاطر اینکه استپ کردم!! 
عاقل هم خودتی
پاسخ:
عاقل عاقل عاقل...
من که هر چی دم دستم بود می خوندم.از قصه های پریان بگیر تا صمد بهرنگ و کتاب راهنمای شعبده بازی و کتاب آموزش ساخت هواپیمای مدل.خخخ
پاسخ:
اینجور که به نظر میرسه نسل ما خیلی اقبال بیشتری به کتاب داشتن تا الانیا... اما مطمینم یکی از دلایل پایین بودن نرخ مطالعه الان کشور و متوقف شدن مطالعه ماست.
اوه دلم خواست بششینم به هوای درست کردن و مرتب کردن اینجا همه کتاباشو یه دور ورق بزنم و بخونم... ادمو میبره به گذشته...
سلام پدر چطوری؟
پاسخ:
با اینکه بیشتر کتاباش، شاید همشون حتی بچه گانه بود ولی خودم هم دلم میخواست بشینم و قشنگ مرتب و دسته بندیش کنم. ولی جرات نکردم حرفی بزنم. مطمین بودم به خانم پرورشی برمیخورد و قشنگ زیرابمو میزد. اصلا کسی میدونه کار این مربی پرورشیا دقیقا چیه؟!
مثل همیشه ام دندون خانم جون.
تو معلمی  ..معلم چی هستی 
پاسخ:
من بیشتر مشاورم تا مدرس
ووااای! نکنه مربی پرورشی ای شما! ای داد بر من
پاسخ:
یعنی به نظرت من شبیه معلم پرورشی ها هستم اصلا؟
من هرشب برا محمد قصه میگم...اگر ی شب حال نداشته باشم و بگم همینطوری بخواب، غوغا به پا میکنه
پاسخ:
خوش به حال محمد... قصه وکتاب خوندن ادامه بده براش مادر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی