var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱- هیچ دقت کردین که وقتی از مصائب و مشکلات زندگی مشترکتون برای کسی، دوستی صحبت میکنید و به قول معروف درددل میکنید، حس اون آدم نسبت به شما و تیره روزی هاتون به مراتب بیشتر از اون چیزیه که خودتون در زندگی باهاش مواجه هستید؟ اصولا وقتی برای دیگران از بدبختیاتون میگید اون دیگری، زتدگیتون رو خیلی نکبت تر از اون چیزی که هست میبینه.

۲- نمیدونم "یک عاشقانه تند" من یادتون هست یا نه؟ به هر حال در این ماه صاحب فرزند شد و اونهم مثل من دختر دار شد. براش خوشحالم. اینکه اینو اینجا میگم به این معنی نیست که حس خاصی دارم فقط...هیچی، همین.

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۰۵:۱۹
آقای پدر


۱- ما به صورت زمینی مسافرت کردیم. با ماشین خودمون تا آستارا رفتیم و از اونجا و بعد از گذشتن از مرز با ماشین های آذربایجان تا باکو. نسبت به مسافرت هوایی کم خرج تر، طولانی تر، جذاب تر، پر دردسرتر، مفرح تر و البته خطرناک تره.

۲- گلی به جمال راننده های بین شهری خودمون... راننده های آذری چنان عنان گسیخته و بی مهابا رانندگی میکردن که به جد توصیه میکنم اگر ناراحتی قلبی یا ضعف اعصاب دارید و یا زن باردار همراهتون هست عطای مسافرت زمینی رو به لقائش ببخشید. 

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۶ ، ۰۴:۲۹
آقای پدر

موضوع اول: باکو

ما تا یک ساعت دیگه عازم باکو هستیم. با توجه به اینکه خیلی ناگهانی تصمیم گیری و برنامه ریزی شد، درحال حاضر خیلی حس خوبی بهش ندارم. در این هفته هم بیشتر از اون ذهنم درگیر بود تا بتونم اطلاعات لازم رو بدست بیارم. این سبک معمول مسافرت من نیست. اصولا از یک ماه قبل بررسی های لازم رو انجام میدم خیلی منظم و مرتب و با حداقل هزینه، بیشترین استفاده رو از مسافرتم میبرم. اما این بار من کوچکترین دخالتی ندارم. به صورت زمینی تا آستارا میریم و اونجا از مرز عبور میکنیم و باقی ماجرا. شاید براتون جالب باشه که تمام کار تمدید پاسپورت و گرفتن ویزا و رزرو هتل و خرید ارز در کمتر از یک هفته انجام شد. به علاوه اینکه این مسافرت باب طبع من نیست. چرا که نه اهل ساحل و پارک آبی و کلا تفریحات آبی هستم و نه اهل بار و دیسکو و عرق و دنس! اون چیزی که برای من جذابه تاریخ و طبیعت و حال و هوای اجتماعی منطقه است و البته خرید. از این لحاظ دیدگاه من با بقیه همراهام از جمله بزرگه متفاوته. اما سخت نگرفتم. خودم سپردم به دوستان و فقط همراهی میکنم.

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۹:۴۳
آقای پدر

۱- بدترین اتفاقی که بعد از حمله تروریستی برادران مسلمان(!) داعشی مون افتاد این بود که قبح عمل ریخته شد واون سایه سرد و گزنده بیم و ترس از وقوع مجدد، شکل گرفت. کما اینکه ملتی که با رشادت و شجاعت تمام، با تمام ابزار و الات ثبت و ضبط رویدادها، به محل هر حادثه طبیعی و غیرطبیعی میشتافتن و پیج های اینستاگرامشون رو مملو از عکس و فیلم و استوری و «من و ... همین الان یهویی» میکردن، حالا با صدای ترقه و حتی باد معده به سرعت متواری میشن! حالا به راحتی میتونید توی مترو یا صف نان، یا ورزشگاه جا پیدا کنید. فقط کافیه غریو «بمب» یا «داااااااعش» سربدین. شنیده شده که در تعطیلی مدارس هم مورد استفاده قرار گرفته!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۲:۳۶
آقای پدر

من از دبیرستان کنار گذاشته شدم!! به همین سادگی... البته «کنار گذاشتن» لفظ مناسبی نیست. درواقع برای سال پیش رو قراردادی بسته نشده و بالتبع این آخرین ماهی هست که من در این مجموعه حضور دارم. مگر اینکه بخش دیگه ای مایل به حضور در قسمتشون باشم که خب اینهم تا نیمه تیر که قرارداد های جدید نهایی میشه و کادر بسته میشه، روشن نخواهد شد. یعنی فعلا بلاتکلیفی محض! از حق نگذریم تو این مجموعه راحت بودم و حتی با وجود حقوق پایین و آقای ناظم دوست داشتنی(!!) همچنان از حضور در اینجا لذت میبردم.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۸
آقای پدر

 گاهی سرکی به بعضی وبلاگ ها میکشم و آروم و بیصدا از کنارشون رد میشم. گاهی از طریق لینک ها از وبلاگی به وبلاگ دیگه ای میرم تا خط فکری نویسنده رو کشف کنم... اما همیشه با کلی وبلاگ متروک و مظلومی مواجه میشم که به امون خدا رها شدن و ماه ها و چه بسا سالهاست که کسی به اونها سر نزده... احتمالا نویسنده یا درگیر کانال های تلگرامه و یا پیج های اینستاگرام و یا حتی مرده! هیچ کدومش برام مهم نیست، فقط افسوس اندیشه ها و احساساتی رو میخورم که به دور ریخته شدن. نفرت انگیزه... بدتر از همه اینکه عموما کاملا ناگهانی و بدون هیچ دلیلی متوقف شدن و تنها نویسنده تصمیم گرفته دیگه ننویسه. چطور آدمهایی که برای احساس و ادراک و اعتقاد خودشون به اندازه کافی ارزش قائل نیستن، قراره برای زندگی این احترام و ارزش رو خرج کنن؟ وقتی من درونی رو رها میکنن آیا من بیرونیشون رو حفظ میکنن؟ خوبیه زندگی اینه که نمیشه دست از نوشتنش برداشت، باید تا لحظه آخر و ثانیه آخر بهش ادامه داد و سطر به سطر روزهاشو با دقت پر کرد...با دقت!؟

 ایکاش سیستمی وجود داشت که هر وبلاگی که بیشتر از سه ماه چیزی در اون نوشته نمیشد، معدوم و محذوف میکرد. کاش برای حیات آدم ها هم چنین سیستمی وجود داشت.

لطفا بنویسید...

لطفا بخونید...

لطفا حرف بزنید..


۳۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۴
آقای پدر

۱- در هفته گذشته، هم راستا با ملل بزرگ و متمدن و متجدد دنیا،  چوب داعش هم بر پیکره ملت ما وارد شد و به حول و قوه الهی ما هم در زمره کشورهای فرانسه، انگلیس، ترکیه و المان قرار گرفتیم که در دو ماه گذشته موج حملات داعش بر اونها وارد شده! انسان به چه درجه از توحش و بی مغزی ممکنه برسه تا راضی بشه افراد بی گناه و ناشناس رو حتی به قیمت از دست دادن حیات خودش ازبین ببره. دقت کنید... کسایی که حتی نمیشناسیدشون.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۷
آقای پدر


در محوطه مورد علاقه ام تو پارک لاله نشستم و دارم سعی می کنم خودمو روی درسی که اتفاقا مورد علاقمه متمرکز کنم. کار سختیه. حواسم جای دیگه است. وسط زندگیم!

به ۳۵ سال زندگی که پشت سر گذاشتم فکر میکنم...میشه گفت احتمالا نیمی از تمام زندگیم. نیمه پر زندگیم. نیمه ای که لحظه به لحظه اش پر از آرزوهای کوچیک و بزرگ و خوب و بده. نه، همش خوبه. مگر آرزویی هم پیدا میشه که خوب نباشه؟ مگر تا به حال کسی تونسته آرزویی بکنه که خوب و روا و شایسته نباشه؟ اصلا خاصیت آرزو و رویا همینه. خوب بودن...

۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۱۰
آقای پدر


همونطوری که قبلا گفتم تو فصل امتحانات تمایل من برای پرداختن به علائق شخصیم بالاتر میره که شامل فیلم و کتاب و خوردن و سکس و کلا هر اون چیزیه که حس بهتری در من ایجاد کنه. درواقع یه جور غلیان حسی به جهت لذت بیشتریه که از زندگی میبرم. یا بهتر بگم لذت بیشتری که بواسطه آموختن میبرم. همین باعث میشه من پاداش های بیشتری به خودم بدم. بخصوص وقتی روند مطالعه و آموختن در من مثبت و قابل اعتناست. برای مثال تعداد فیلم هایی که در ده روز گذشته دیدم از تعداد فیلم هایی که در کل ترم دیدم بیشتر شد و همچنان هم ادامه داره. حتی روند کتاب و رمان خوندنم هم افزایش پیدا کرده. طوری که فرق نمیکنه چطوری و با چه وسیله ای برم سرکار و برگردم. توی مترو و تاکسی با موبایلم کتاب میخونم و توی ماشین شخصی ام کتاب گوش میدم. الحق که در این برزخ امتحانات آثار قابل تاملی هم تو دست و بالم پیدا میشه. به توصیه برخی دوستان تصمیم گرفتم اون ها رو معرفی کنم:

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۹
آقای پدر

۱- در ماه گذشته رشد چشمگیری در زمینه مطالعه داشتم. ماه عسل در پاریس(جوجو مویز) نفرین خاکستری(مهسا محب علی) رو خوندم و بارون درخت نشین(ایتالو کالوینو)، خانه(تونی موریسون)، ملت عشق(الیف شافاک) رو به صورت گویا گوش کردم. اعتراف میکنم لذت زیادی بردم. بخصوص اینکه رانندگی هم برام ساده تر و دلنشین تر شد و شاید براتون جالب باشه که من اساسا بعضی روزها با ماشین میرفتم سرکار تا توی راه داستان ها رو گوش کنم. اصولا هر قدر به فصل امتحانات و درس خوندن من نزدیک تر میشه اشتیاق و علاقه ام هم به مطالعه رمان و دیدن فیلم و سریال افزایش پیدا میکنه. حالا گفتن نداره از دیروز خوندن کتاب جدید سیزده دلیل برای اینکه...(جی آشر) و همچنین دیدن سریال stranger things هم شروع کردم!

۲- روزایی که میخوام در خرداد به واسطه امتحاناتم مرخصی بگیرم رو به آقای مدیر اعلام میکنم. یکم سبک سنگین میکنه و با همه اش موافقت میکنه. هرچند مثل همیشه کمی هم منت سر آدم میزاره که یعنی "حواست باشه من دارم بهت لطف میکنم..." حقیقتش لطفی نمیکنه. من در یکسال سی روز مرخصی دارم و اینم در همون چارچوبه. سوای همه اینا دوباره عصر منو درسام و پارک لاله شروع میشه. تنها ایرادش ماه رمضونه که احتمالا نفسمو میبره. بدون آب، بدون سیگار...

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۲
آقای پدر