var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

از هر وری، دری (۲)

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ب.ظ

۱- در ماه گذشته رشد چشمگیری در زمینه مطالعه داشتم. ماه عسل در پاریس(جوجو مویز) نفرین خاکستری(مهسا محب علی) رو خوندم و بارون درخت نشین(ایتالو کالوینو)، خانه(تونی موریسون)، ملت عشق(الیف شافاک) رو به صورت گویا گوش کردم. اعتراف میکنم لذت زیادی بردم. بخصوص اینکه رانندگی هم برام ساده تر و دلنشین تر شد و شاید براتون جالب باشه که من اساسا بعضی روزها با ماشین میرفتم سرکار تا توی راه داستان ها رو گوش کنم. اصولا هر قدر به فصل امتحانات و درس خوندن من نزدیک تر میشه اشتیاق و علاقه ام هم به مطالعه رمان و دیدن فیلم و سریال افزایش پیدا میکنه. حالا گفتن نداره از دیروز خوندن کتاب جدید سیزده دلیل برای اینکه...(جی آشر) و همچنین دیدن سریال stranger things هم شروع کردم!

۲- روزایی که میخوام در خرداد به واسطه امتحاناتم مرخصی بگیرم رو به آقای مدیر اعلام میکنم. یکم سبک سنگین میکنه و با همه اش موافقت میکنه. هرچند مثل همیشه کمی هم منت سر آدم میزاره که یعنی "حواست باشه من دارم بهت لطف میکنم..." حقیقتش لطفی نمیکنه. من در یکسال سی روز مرخصی دارم و اینم در همون چارچوبه. سوای همه اینا دوباره عصر منو درسام و پارک لاله شروع میشه. تنها ایرادش ماه رمضونه که احتمالا نفسمو میبره. بدون آب، بدون سیگار...

۳- نمیدونم تا به حال به راننده های مسافرکش فکر کردین؟ به این که از صبح تا شب باید توی خیابونها و میدون های شلوغ و بین انواع و اقسام مسافرهای عصبی و خسته و کلافه، در اوج گرمای خفه کننده تابستان تهران و همینطور سرما و آلودگی خفقان آور زمستون این شهر احمق... کلاچ و دنده بگیرن و در عین حال همه مون رو تحمل کنن. تازه در رقابت همیشگی با بقیه همکارنشون و پلیس و BRT و مترو،‌ بتونن خرج خونه و خونواده و البته استهلاک ماشین بینواشون که هم رفیقشونه و هم اسباب کسب درآمد تامین کنن؟ هر بار که سوار یه تاکسی یا ماشین مسافرکش دیگه ای میشم،‌ هربار که راننده ها رو گوشه خیابون در حال جرو بحث با پلیس و راننده ها و مسافر های دیگه میبینم... فقط این به ذهنم میرسه که احتمالا یکی از سخت ترین و عذاب آورترین مشاغل تهران همینه. و بعد یادم میوفته که ما به بهونه اینکه نکنه عادت بشه و باعث افزایش مبلغ کرایه ها،‌ به خاطر پونصد تومن و حتی کمتر صدامون میزاریم رو سرمون و به همشون بدوبیراه میگیم و دست آخر هم در ماشینی که رفیق و شفیق و همراه اون آدمه بهم میکوبیم و میریم و بعد... فقط چند دقیق بعد همون پولی رو که میشد دل آدمی و خانواده ای رو خوشحال کنه،‌ همون پولی که برای گرفتنش اعصاب خودمون و راننده و مسافرای دیگه رو خورد کردیم،‌ خرج خرید یه نخ سیگار یا یه بسته آدامس میکنیم تا زودتر و سریعتر و دردناکتر جون خودمون بگیره!!

۴- انتخابات برگزار شد و الحمداله همون نتیجه ای بدست اومد که باید میومد تا من و شما و جامعه و نظام و دنیا و حتی خدا هزینه کمتری انجام بده و برای هیچکس وضع از این که هست بدتر نشه. اما مساله اصلی حضور مالیخولیای مردم برای دادن رای بود. میگم مالیخولیایی چون صرفنظر از شرکت قابل توجه ملت، زمان بندی خلق اله برای مشارکت در تصمیمات کشور هم جالب توجه بود. طوری که در شهری مثل تهران شاید به جرات بشه گفت نیمی از حوزه های اخذ رای درهای حوزه رو در حالی ساعت ۱۲ بستند که هنوز ملت پشت در و در صف بودن!!!! کون لقشون. نمیگرفتن تا لنگ ظهر بخوابن.

۵- پیروی پست قبل باید عرض کنم که بسیاری از دوستان قدیم و جدید حتی اون دسته ای که بسیار ادعای فضل و کمالات و چه بسا حتی کرامات داشتند، از مطلبی که عنوان شده بودن رنجیدن و خرده گرفتن. متاسفانه برداشت کلی و نژادپرستانه بیشتر دوستان راه رو بر دو چیز بست: اول برداشت عمیق تر و توجه به جزئیات بیان شده با تکیه بر واژه ها که من عموما با وسواس انتخابشون میکنم و دوم درک صحت و سقم موضوعات مطرح شده. یه نگاهی به کامنت ها بندازین... برخی دوستان موردی صحبت کردن که باز جای قدردانی داره اما عمده منتقدین جز برداشت کلی نامفهوم و خصمانه چیزی در کامنتشون وجود نداره. دوستانی که در چارچوب جملات و کلمات زیبا و یا برعکس، با به کاربردن الفاظ سخیف و کوچه بازاری، نه به نقد مطلب، که به زیر سوال بردن و تخطئه نویسنده مطلب پرداختن و تا جایی پیش رفتن که بدون توجه به پست ناله و فغان و وا اسفا... سر دادن که چه و چه. فقط و فقط برای اینکه به مذاقشون خوش نیومد( مثلا کامنت های یک زن، زیبا، لیلی). این دوستان حتی به این موضوع توجه نکردن که من صحبت کلی انجام دادم و حتی در «پی نوشت» عنوان کردم که این مطلب عمومیت عام نداره ولی نگرش و تحلیل کلی همین هست. به علاوه باز در خود مطلب هم در بند ۵ به وضوح و خیلی قاطع اصل وجود زنان توانا و مدبر -از جمله همسر خودم- رو تایید و کاملا پذیرفتم. دامنه این انتقادات عیان و خفا تا جایی بالا رفت -چه اینجا و چه وبلاگ نازلی- که حتی موافقین هم زیر سوال رفتن و از بیان کامنت عمومی اجتناب کردند! 

دوستان قدیمی تر من، مثل مامان محمد امین، ماهی، سانیا، الی... به مراتب راحت تر با پست و خود من کنار اومدن، چرا که ظاهرا شناخت بهتری در مورد نوع نوشتن، دیدگاه و حتی ادبیات من داشتن و ازشون سپاسگذارم. هر چند خیلی دلم میخواست نظر مینو و آوا و یک مرد رو هم بدونم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۳۱
آقای پدر

نظرات  (۲۰)

1:   چقد اکتیو بودی...این یه بیماریه دلچسبه که اکثرمون بهش مبتلا هستیم و باهاش کیف میکنیم و دوسش داریم..بیماریه"  اخ جون امتحانا نزدیکه چه کتابی بخونم!!" 
3: اقای پدر نازنین من خیلی زیاد بهشون فکر میکنم و غصشونو میخورم و کاملا باهات موافقم. سختی های شغلشون انصافا خیلی زیاده.
4: امیدوارم خدا کمکش کنه برای اداره بهتر کشور..
5: شاید بهتره گاهی بیشتر تامل کنیم. دقیق تر بخونیم. کمتر گارد بگیریم. واقع نگرتر باشیم. زیباتر نقد کنیم و زود قضاوت نکنیم... روی صحبتم به خودمم هست.
پاسخ:
۱- هاهاها، پس بیماریه؟ واگیرم داره؟
۳- بعله اطلاع هم دارم چقدر حسنه با راننده های خطی و آژانس رفتار میکنی! شما نبودی جلو روشون تماس میگرفتی زیرابشون میزدی؟
۴- آمییییین
۵- احسسسسسسنت
1.پس لازم شد حالا که کتابهای صوتی دوست داشتی کابهایی که من دارم بصورت صوتی کار میکنم رو هم گوش بدی
البته وقتی آماده شد
3. به نظر منم این شغل یکی از شغلهایی هست که اعصاب و بنیه بدنی قوی میخواد .منم همیشه با دیدنشون ذهنم مشغول این قشر میشه
5. برداشت من این بود که عموم افراد که جبهه گیری کردن با کلماتی که بکار بردی مشکل داشتن .که البته تا حد زیادی حق دارن (فارغ از اینکه ما خانمها همیشه حق داریم خخخ)
میشد بندهای این پست رو بصورت چالش و گفتگوی ازاد مطرح کرد
فکر کنم نتیجه بهتری میداد
همیشه پشت هر رفتار دلایل متفاوتی وجود داره بخصوص اینکه مربوط به دنیای متفاوت زن و مرد باشه
پاسخ:
۱- چشم، شما هم گوش میکنیم. حالا چی هست؟
۳- بخصوص توی شهرای بزرگ خیلی مصیبته. یادمون نره این دوستان مسافرکشی با این سختی ها رو به بیکاری و غرزدن ترجیح دادن.
۵- عموم افراد موضوع و مطلب رو قربانی معنی ظاهری واژه ها کردن. همه دو دستی چسبیدن به گاو و گوسفند.
کلا اهل پستای یه خط دو خطی روزانه نیستم. دیدی که؟ دوستی هست که یه جمله مینویسه ۳۸ تا کامنت میاد پاش؟!!!
1-مدتیه دوباره کتاب نمیخونم، به بهانه اینکه وقت نمیکنم.
خوب شد چندتا کتاب گفتی، برم بخرم.
کتابهای قبلی هم خوب بود همشون رو تقریبا خوندم.
2- از مرخصی های با منتی که بهم میدن بیزارم
3- با راننده ها خاطره های کوچه بازاریی داریما. راستش من معمولا روم نمیشه سر یک قرون دوزار با راننده های تاکسی بحث کنم. معمولا به این گزینه ای که گفتی بارها فکر کردم. اگر بحث دفاع از حق باشه...اووووهههه خیلی جاها برای دفاع هست که...بگذریم
4- اون جمله اخرت این بند باحال بود. حالا باز بیا به شیرازیا گیر بده. شما تی رونی هااا که بدترین
5-.....

پاسخ:
۱-ملت عشق و سیزده دلیل برای اینکه... بهتر بودن.
۳- ولی خدایی ما زیاد با راننده ها چک و چونه میزنیم.
۴- کلا از جمله های اینجوری خوشت میادا.
۵- ....

سلام آقای پدر!
نمیخوام خیلی حاشیه برم و توضیح بدم. فقط دلم میخواد بهت یک توضیحاتی به عنوان یک خواهر بزرگتر بدم. 
هر آدمی با توجه به گفته ها و عملکردش قضاوت میشه، طبقه بندی و دسته بندی میشه و باهاش تعامل میشه. اگه یه ادم کم سواد یا کسی که در محیطی بزرگ شده باشه از لحاظ فرهنگی پایین باشه ، من یا هر کس دیگه ای انتظاری ازش نداریم. اگه به زنها بگه گاو و گوسفند یا ناقص العقل! حداقل من یکی درکش میکنم. شاید سری تکون بدم و ازش رد بشم. ولی خب از یک فرد تحصیلکرده، از یک ادم فرهنگی. از کسی که ادعا داره هفته ای چند کتاب میخونه. انتظار دیگه ای باید داشت. من یکی که واقعا شوکه شدم. شاید میشد اگر انتقادی بود یا درد و دل و گله ای بسیار محترمانه تر مطرح کرد.
کلا با توهین کردن و انگ زدن به جنس خاصی، به قوم خاصی، به دین خاصی و به دسته خاصی مخالفم و این رو تحقیری میدونم که فرد تحقیر کننده رو نه تنها بزرگ نمیکنه بلکه واقعا شخصیتش رو در نظر دیگران پایین میاره.
بعدش هم برام خیلی جالبه که قشنگ و تمیز و شسته و رفته و به قول خودت با وسواس تمام به یک قشر بزرگی که تقریبا نصف ادمای این دنیا هستن توهین میکنید و بعدش فکر میکنید که با یک کلمه که این برای همه عمومیت نداره تطهیرش کردید و هیچی به هیچی!؟
حرف آخرم اینه که من خودم به شخصه هیچ ادعای فضل و کمالات ندارم. همینکه آدم خوبی باشم هم برای خودم و هم برای دیگران برام کافیه ولی اعتقاد دارم فضل و کمالات آدمها رو باید از نوشته هاشون و عملکردشون ارزیابی کرد و به ادعا نیست.
از ته دل امیدوارم که دیگه هرگز پستهای این چنینی رو از شما نبینم. سخت ترین کار برای من اینه که از آدمهایی که بهشون ایمان دارم ناامید بشم!


پاسخ:
خانم زیبا، خواهر من،دوست خوبم... شما اصلا متوجه مطلب نشدی و چسبیدی به همون دوتا واژه. محض رضای خدا یه دفعه دیگه اون پست بخون و به دوروبرت هم نگاه کن. یه گوشه چشمی هم به پینوشت داشته باش. 
به علاوه من به هیچ عنوان قصد دلیل یابی و یا پاسخگویی به موضوعی رو در نوشته هام ندارم، صرفا بحث تحلیل و یا طرح مساله به جهت تفکر خواننده است. این رو من بارها و بارها از اولین روزهای وبلاگ نویسیم عنوان کردم. شاید تفاوت خواننده های جدیدترم به قدیمی ها در همین موضوع باشه و جالب اینکه همه اعتراض و نارضایتی از همین قشر خواننده جدیده. پس شلوغش نکنید... هیچ توهین و بی احترامی ای درکار نیست.
"سپاسگزارم" نه "سپاسگذارم"
پاسخ:
یعنی از این همه حرف و موضوع، فقط همین یه کلمه اشتباه براتون جلب توجه کرد؟
البته فقط شما نبودین، غزل هم به صورت خصوصی دقیقا همینارو نوشت
سلام
مرسی از معرفی کتابهایی که خوندین 
پاسخ:
البته نفرین خاکستری و خانه مالی هم نبودن. ولی خب من همه چیز میخونم.
پیشرفت تو خوندنتون رو تبریک میگم .همین شما میتونی سرانه مطالعه تو جامعه رو افزایش بدی .
امتحانات رو دوست ندارم خیلی سخته و عذاب اور
منم چزو اونهایی بودم تا 12 شب دم صندوق بودم البته مارای دادیم اومدیم ولی تا لنگ ظهر خواب نبودیم تصممی هب رای رو نگرفته بودیم . شناسنامه پیشمون نبود .
به نظر من هرچیز تعصب برخورد کردن مناسب نیتس طرفداری و جانبداری باید منطقی باشه
پاسخ:
والا منو اگر ول کنی کلا درحال خوندنم. اصرار هم دارم هرچیزی که شروع میکنم تا انتها بخونم.
هیچ کس امتحان دوست نداره ولی اگر نباشه کی درس میخونه؟ بیشتر ادم ها خودشونو تحت فشار نمیزارن تا چیزی بخونن و یاد بگیرن
پس باید ازتون تشکر کرد که با اینهمه مصایب در انتخابات شرکت کردین؟!!!!

متاسفانه درصد مطالعه آزاد من هم در دوران امتحانات فوق العاده بالا میره،  طوری که در یک ترم دیدم 18 کتاب قطور را خواندم  صبح تا شب کتاب آزاد و بعد از آن هم درس تا زمان خواب. همین الان کل پوشه های فیلم را زیر و رو میکنم و بعضا حتی فیلم های تکراری هم نگاه میکنم!
منم زیاد به شغل رانندگی فکر میکنم و هر هفته یادی ازش میکنم. واقعا شغل خسته کننده ایه :/ و بهشون حق میدم گاهی اخمالو باشن
ان شاء الله موفق باشن و کشور سر و سامان بگیره
بنظرم برای خواندن و فهم دقیق  یک مطلب باید کاملا بی طرفانه مطالعه بشه و تعصبات دور ریخته بشه. 

پاسخ:
ممنوم ماریا. الان من به تو افتخار کردم. هم بابت کتاب خوندن و هم فیلم دیدن. بخصوص موقع درس خوندن.
همین که شغلشون درک بکنیم باعث میشه راحت تر باهاشون کنار بیایم.
ظاهرا دوستان به جای حرف شما تصمیم گرفتن حکم ارتداد برای من صادر کنن
۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۹ مامان محمدامین
حیف که ایام امتحاناتمه وگرنه سه سوته میچسبیدم به خوندن کتاب های معرفی شده.
یادش بخیر دبیرستانی که بودم سر ایستگاه شانسم میخورد به یک راننده بداخلاق وسوارنشده میگفت:دررو یواش ببند...منم کلی خجالت میکشیدم...البته این تکه کلام گندش بود...ولی من بعد از شمیدن این جمله ونیشخند پسرهایی که تو تاکسی بودند خیلی حرص میخوردم...
خداروشکر یک مرکب زیر پامه ونیازی ندارم با راننده جماعت چونه بزنم.هرچنداگر قرار بود سوار تاکسی بشم مگه دلم میومد دوزار ده شاهی رو پس بگیرم...
خوشم میاد اون پست معروف همچنان تبعاتش پیرهنتون رو گرفته...حالا حالاها باید تشریحش کنید.شانس آوردید پی نوشت داشت وگرنه حسابتون با پلیس فتا بود به جرم توهین به نسوان
راستی تبعات انتخابات بیشتراز خودش حال داد...اگر اینستا داشتید حال وهوای انتخابات رو توخونه ی ما میتونستید رصد کنید.برای خودمون ستادی بودیم...ولی حال داد ها دوباره ایران
راستی نمیشه فقه اسلامی رو به روز کرد و احکامی ویژه امتحانات در رمضان صادر کرد؟؟خداییش ظلمه درس وروزه وحاضر کردن افطاری ودیدن برنامه ماه عسل و سریال های ویژه ی رمضان  و....هل من مفتی یجیبنی!!!
پاسخ:
حالا یکی دوتاش همچین مالی هم نبودن ولی ملت عشق و سیزده دلیل برای اینکه... به شدت ارزش خوندن دارن. بارون درخت نشین هم خوب بود.
حالا چه کاری بود که سوار ماشین اون بشی اصن؟
اون پست کوفتی بنده رو سرویس کرد.
یا خدا عجب برنامه سنگینی داری تو ماه رمضون!!! ولی پیشنهادت بسیار قابل بحث و بررسیه.
اتفاقا دو تا پست قبلی رو من خیلی دوست داشتم و دوست تر هم داشتم که در موردش یه عالمه حرف بزنیم اما راستش اینهمه نوشتن و منتظر جواب شدن ...از دهن میفته!
من خیلی با این قشر سر و کار دارم .واقعا کار نفس گیریه.از اونجایی که بعضی کارام به ادمیزادای دیگه نرفته مثلا اسنپ میگیرم و کرایه ی بیشتر میدم...خدا شفا بده.
یادش بخیر اون موقع هایی که امتحان داشتم مخترع خلاق میشدم تا کوزت...هوس هرکاری میکردم و ذهنم پر از ایده بود.خلاصه بقول ماهی بیماریه!
پاسخ:
در مورد پست قبلی ملت شاکی جوری رفتار کردن که یه سری دیگه متواری شدن.
شما دیگه گند خوب بودن در اووردی. لابد راننده ها اشک تو چشماشون جمع میشه
کلا ادم دلش میخواد یه کارایی انجام بده که مجبور نشه درس بخونه
4: رأی اولی بودم من امسال :)
پاسخ:
نگران نباش، اینقدر رای گیری داریم که تند تند مهر بخوره تو شناسنامه ات
سلام. ممنون که به یادم بودی ؛)
راستش همه رو خوندم. اما تنبلی مانع نوشتن میشه اکثر مواقع. 
حالا منظورت کدوم پست بود. بگو تا نقدت کنم!
پاسخ:
همون که پنبه خانم ها رو توش زده بودم
۱: ماهی یه کتاب بخونم هنر کردم تازگی ها شب ها همسر کتاب رو با صدای بلند میخونه و منو فسقل گوش میکنیم 
۲: آدم  سر به هوایی ام و تو پارک نمیتونم درس بخونم و فقط میتونم شب ها کتاب هام رو روی تختخواب پهن کنم و به صورت دراز کش درس بخونم و اعتراضی هم وارد نیست هر کی هم تو خونمون ناراحت باشه باید بره روی کاناپه بخوابه ...
۳: حال و حوصله چک و چونه زدن با راننده ها رو ندارم و هیچ وقت هم شنونده خوبی برای حرفاشون نیستم و فقط تو فکر اینم که سریع تر به مقصد برسم 
۴: به علت تنبلی توفیق شرکت در انتخابات رو نداشتم 
۵: سن دی ین اولسون شر یاتسن 

پاسخ:
جسارتا پس هنوزم مثل دختر مدرسه ای ها درس میخونی...خخخخخخ
کلا تو کی اعصاب داری؟ در کل کامنتت یه بی اعصابی عمیقی موج میزنه.
اون آخری هم نفهمیدم یعنی چی ولی عجالتا محض محکم کاری خودتی

۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۷ بهار شیراز
همه که مثل من مظلوم و باگذشت نیستند.خوشم اومد حسابی از بانوان دفاع شد تو پست قبلی....ها ها ها
چه مقطعی می خونی آقای پدر؟ عاشق روزهای پر استرس امتحانات هستم، زندگی تو ایام امتحانات خیلی رو برنامه پیش میره و وقت تلف شده نداری ...
پاسخ:
اره واقعا، بدجور هم دفاع شد. طوری که اونهایی هم که موافق بودن ترجبح دادن یا چیزی نگن یا به صورت خصوصی بگن.
دقیقا همینجوره. هرچند اگر امتحانات نبود ، از نظر کاری ایم ماه راحت ترین ماه ما بود و میتونستیم کلی صفا کنیم... اما به من نیومده دیگه.
راستش من هم پست خودتو خوندم و هم پست نازلی عزیزو. واقعا نه از پست تو ناراحت شدم و نه از دفاع جانانه نازلی جان خوشحال. این بازی مردونه زنونه به هر سمتی که بره نگاه جنسیتی داره و من دلم نخواست واردش بشم. ولی به عنوان ناظر و خواننده نظر تو به عنوان یه مرد برام محترم بود و نظر نازلی هم همینطور. ما هر چه هم به هم بد و بیراه بگیم نمی تونیم برداشت همدیگه را از جنس مخالفمون عوض کنیم. ولی خوندن عقایدی مثل عقاید تو به زنها چیز جدیدی نبود. شاید اگه 10 سال پیشتر بود منم یه پست جوابیه صادر می کردم ولی مرور زمان و چهل سالگی به آدم گوش دادن و لبخند زدن را می آموزه
قلمت توانا
پاسخ:
یعنی یه جورایی محترمانه گفتی که همش حرف مفت بود دیگه؟!!
باز من برخورد عبوری شما رو ترجیح میدم تا برخورد ضربتی و بدون منطق و احساساتی برخی دوستان دیگه.
:)
1- این حس انگار عمومیه
2-طاعاتتون قبول
3- واقعا شغل سختی دارن... و اینکه در مورد هم کمی مهربان نیستیم هم که دیگه نیاز به توضیح نداره
4- ...
5-انگار عادت شده یکی بنویسه بقیه مون گارد بگیریم :)
پاسخ:
گارد؟ بعد از سه هفته از اون پست تبعاتش برای من ادامه داره. فقط کافیه کامنتارو ببینی که چه القاب و عناوینی نصیبم شده. ظاهرا ترجیح بر این بوده که منو نقد کنن تا حرف منو.
سلام آقای پدر!
من حدود بیست ساله تو این اجتماع هستم و کار میکنم. با همه جور مردی هم سر و کار داشتم. سنتی. روشنفکر. مذهبی. بی دین. تحصیلکرده. عامی ووووو....
در تمام این سالها بارها به اینجور تحقیر کردنای جنسیتی برخورد کردم. 
آدمایی که کم میارن و ترجیح میدن برای جبران کردن به این حرفا روی بیارن
بعضیا از حسد و حقد به این حرفا میرسن. وقتی نمیتونن حسادت خودشون رو کنترل کنن. سعی میکنن با این توهین های جنسیتی خودشون رو راضی کنن
گاهی هم از روی خشم این حرفا رو میزنن که یک جوری خودشون رو آروم کنند.
راستش من در پیش زمینه حرفای شما خشم زیاد و فرو خورده ای رو دیدم که سعی داشتین با  کلمات بسیار سخیف گاو و گوسفند و ناقص العقل اون را فروبنشانید.
من از مردای زیادی این گونه حرفا رو شنیدم ( البته به جز همسرم ) البته نه با این جسارت که زنان رو در مقابل من گاو و گوسفند یا ناقص العقل بخوانند. بلکه در لفافه میچیدند چون مثلا روشنفکر بودند  و حرفایی رو گفتند تا بتونن کمبودهای خودشون رو بپوشانند. 
به هر حال من هنوزم میگم که انتقاد کردن و تجزیه تحلیل کردن رفتار زنان جای خود داره ولی توهین کردن و کلفت بار کردن هیچ توجیهی نداره و من هنوزم توصیه میکنم که در این مورد خودتون رو کنترل بکنید و همینطور خشمتون رو.

پاسخ:
جسارتا شما اصلا گوش نمی کنید من چی میگم و فقط حرف خودتون رو میزنید. به علاوه در پیدا کردن مصداق خشم به نظرم ره به خطا بردین... ظاهرا جور دیگه ای به نظر میرسه.
سلام آقای پدر
احوال شما؟
کم پیدایین
پاسخ:
احوال من؟ مثل بچه دبیرستانیا در گیر و دار ازمون های خودم و دانش آموزانم
۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۴۰ مامان محمدامین
ای بابا تب وتاب امتحانات که دامن وبلاگ شماروهم گرفته....خیر ببینید واقعا خداروشکرهمزمان با درس خواندن مجدد شنا فیل منم یاد هندستون کرده ومشغول امتحاناتم وگرنه کی میخوندم این پست های حنجالی رو...خوشم میاد هنوز پست جنجالیتون از تب وتاب نیفتاده...اخرش محبور می شید رسما یک توبه نامه بدهید بیرون
پاسخ:
عمراااااا... پستم خیلی هم خوب و کوبنده و وارده.
اتفاقا داشتم فکر میکردم که این فصل امتحانات که با ماه رمضان هم مصادف شده دوره خوشبختی و سعادت همه همکارای منه. 9 میان یه امتحانکی میگیرن و ظهر میرن خونه. فقط منم که دهانم سرویس و ... پاره شده
سلام
اینو که واضح میدونم که خیلی از ماها هنوز بزرگ نشدیم... حداقل اینقدر بزرگ نشدیم که یاد بگیریم وقتی به مطلب را میخونیم نظرمون را در مورد مطلب بگیم و این طور نباشه که کلا طرف را به خاطر یک حرف زیر سوال نبریم...
پاسخ:
خدا از دهان مبارکت شنوه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی