راکب و مرکوب
گاهی نمیدونم بیشتر از بزرگه متنفرم یا اژدها... یا هیچکدوم، بلکه این ترکیبشون با همه که تا این حد میتونه منزجرکننده باشه! ترکیب راکب و مرکوب، رند و مدهوش، خنگ و باهوش... نه، این الفاظ برای هردوشون زیاده رویه. اژدها یه انگل واقعیه و بزرگه یه چهارپای بارکش! اژدها خون همه رو میمکه و بزرگه به همه سواری میده. حالا وقتی این دوتا کنار هم قرار میگیرن... دیگه خودتون تصورشو بکنید.
انگار نه انگار که این دوتا دختر، مدرک دانشگاهی معادل، اختلاف سنی جزئی و گروه خونی و ننه بابای مشترک دارن. یکیشون از ۱۸ سالگی توی شهر وحشی ای مثل تهران تنها زندگی کرده، درس خونده و کار کرده و خرج و مخارج خودشو برادر بزرگترشو تامین کرده و نزدیک به ۱۵ سال سابقه کار و پست مدیریتیه دولتی داره، اون یکی نشسته خونه باباش و صرفا میخوره و میخوابه و به ادعا و بزک و دوزکش میرسه. یکیشون سالهاست داره به خانواده خودش کمک خرجی میده و اون یکی سالهاست داره شیره خانواده رو میمکه، یکیشون کل هزینه مراسمات ازدواج و جهیزیه و حتی لباس خواهر و مادر و پدرش رو برای عروسی خودش پرداخت کرده و اون یکی...ظاهرا اون یکی لازم نیست کاری بکنه جز کس چرخ زدن توی سایت ها و مزون های لباس و مد داخل و خارج از کشور و نهایتا یکم لوس کردن خودش برای خواهر بزرگه تا هزینه اشو براش پرداخت کنه...
من ده ساله دارم این وضعیت رو میبینم و حرص میخورم!
میدونید قسمت دردناکش چیه؟ اینکه مهمترین چیزی که بزرگه از کودکیش یادش مونده اینه که بخاطر رنگ پوست تیره ترش (درحالیکه بقیه اعضای خانواده پوست سرخ و سفیدی دارن، بزرگه دارچینیه!!) همیشه مورد کم توجهی دوروبریاش بوده و به نوعی مورد تحقیر قرار میگرفته!
پی نوشت:
- اگر می خواید درباره اژدها بیشتر بدونید کافیه اسمشو همینجا سرچ بکنید یا نهایتا پست «اژدها» رو بخونید.