var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

از هر وری، دری (۸)

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۹ ب.ظ

۱- دی ماه همون جوره که حدس میزدم. پرکار و عصبی و مریض و بیخود. تصادف کردم و ماشینو به فنا دادم، فندق خروسک گرفت و کارش به بیمارستان و اکسیژن و اینا کشید، تقریبا حذف ترم کردم، خودم مریض شدم و بیحال و بی رمق و فین فینو و کر شدم! ولی همه اینا گذری و قابل جبرانه. اون که بیشتر از همه آزار دهنده است موهای سفید توی سر و صورتمه! کم کم رنگ بالارفتن سن داره توی ظاهرم هم دیده میشه. 

۲- برعکس تمام سال های گذشته که فصل امتحانات، راحت تر و آرومتر از بقیه سال میگذشت، امسال به شدت پرکارتر هستم! این از بدبختی اینجاست که اینقدر گرفتاریم. یه تجربه ای که بهش دست پیداکردم اینه که مجموعه هایی که به صورت موسسه ای اداره میشه به مراتب گرفتاری بیشتری داره تا مجموعه های خصوصی که رییس یا موسس بالای سرکاره. چون دقیقا میتونی مسائل و مشکلاتت رو با راس ساختار به طور مستقیم درمیون بزاری و حتی سرشاخ بشی. اما وقتی مدیر عامل منصوبی از طرف موسسه ای و سازمانی و ارگانی وجود داشته باشه، شما کاری از پیش نمیبری! چرا که با سیستم طرفی و امکان گلاویز شدن با شخص شخیص اصل کاری رو نداری. مدیر هم فقط میتونه گوش کنه و نهایتا باهاتون همدردی کنه. اما در پایان کار مجبوری همون دستورالعمل اولیه رو دنبال کنی!!! حالا اینا یه طرف، این که ما زیر نظر یه ارگان نظامی خیلیییییییی قوی هستیم و روسای اصلی همه سردارن طرف دیگه ماجرا. بله، ما زیر نظر هموناییم که احتمالا متوجه شدین! اطلاعات آموزشی شون هم که غوغا میکنه...

۳- دلم براش تنگ شده. کنایه آمیزه که وقتی دلتون برای کسی تنگ میشه، فقط خاطرات خوبش و تصاویر دلنشینش یادتون میمونه... و نه اون چیزایی که بین تون جدایی و فاصله و اوقات تلخی ایجاد کرده. اینه رسم زندگی...

۴- هر روز که میگذره زندگی کردن توی تهران و بین این جماعت برام سخت تر میشه. این حجم الودگی، این حجم شلوغی، این حجم ترافیک، این حجم عصبیت، این حجم خشم، این حجم مکرو فریب، این حجم تجاوز به حریم دیگران و جامعه... نمیدونم این فقط مشخصات تهرانه یا اون پنج شش شهر بزرگ دیگه این مملکت هم همینجوره؟ اما اون چیزی که به جرات میتونم بگم اینه که این حجم از این همه ضایعات مختص ماست! سوتفاهم نشه، ناشکری نمیکنم. درباره کنیا و بوتان و گواتمالا صحبت نمیکنم. اخه اون بینواها که ادعایی هم ندارن. ولی ما داریم. کلا ادعا داریم که تک و برتر و عالی و باحال و همه چی تمومیم!!! 

۵- با همه این احوالات، من خوبم. به طرز عجیبی با روحیه و انرژی ام و هرروز صبح با امید و روحیه میرم سرکار. برای خودم و زندگیمون برنامه ریزی میکنم و... خداروشکر میکنم. :) نه برای اینکه اوضاع خیلی خوب و ردیف و عالی باشه. فقط برای اینکه ما هم مثل بقیه زوج های به ظاهر خوب و اوکی باشیم و چرخ زندگی امون به پیش ببریم. سعی میکنم همین فرمون پیش برم تا برای نداشتن چیزی و خلائی و نبودی، بهم نریزم و آشفته نشم. حتما شنیدین که گفته میشه «دیر رسید بهتر از هرگز نرسیدنه». قراره آروم آروم و بی سروصدا و نرم تا آخر خط بریم.

پی نوشت:

امیدوارم بعد از مرگ، بهشت و جهنمی درکار باشه وگرنه حتی پس از مرگ هم دلزده و ضایع میشم. خوش به حال اونا که اعتقادی ندارن بهش...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۳
آقای پدر

نظرات  (۴)

واقعا از هر وری دری بود .. 
بابت تمام اتفاقات پاراگراف اول متاسفم
یه صدقه ای اسپندی چیزی  
الهییی طفلک فندقی :((  دلم کباب شد واسه بچه
 الان چطوره ؟؟ 
به امید بهبودی هردوتون ، هیچی مهم تراز سلامتی نیس
 ماه رو موافقم ؛ خاصیت این فصله با مریضی همراهه 
منم تازه از اون الرژی خلاص شدم.. و باید به دندانپزشک مراجعه کنم الان :| 

مهم دلتونه که جوان باشه و اون روحیه ای که هر روز صبح دارین :) 
شما هنوز جوان هستیداما وقتی ام پا به سن گزاشتید بنظرم با اون تارهای سفید ارتباط برقرار کنید ینی خودتون رو در هر صورت دوست داشته باشید و ازشون فرار نکنید . منظومو شاید نرسوندم !!

پاراگراف سوم توضیح لطفا
٢: من از مسائل کاریتون زیاد سردرنمیارم أما خوبه که دغدغه هاتونو اینجا مینویسید :) 
و اما تهران جان : خب  تو همه شهرا خوب و بد هست . این وصله ها فقط به تهرون نمیچسبه خخخخخ  نکات مثبتم داره .. بنظرم بهش مهربون نگاه کنیم  :) 
پاراگراف پنج عالی بود و در اخر : من اعتقاد دارم . 
چرخ زندگیتون به کام اقای پدر جان و انشالله زودتر ردیف شه همه چی ❤️
پاسخ:
ممنون از دعای خیرت و ارزوی سلامتیت. امیدوارم شما هم روبه راه باشین.
وای خدای من... اون خط مربوط به ارتباط برقرار کردن با... فوق العاده بود. چشم.
تا درگیر تهران نباشی نمیتونی حس کنی من چی میگم. 
بایت شماره سه بگم که ادم وقتی کسی میره و نیست به مرور فقط با خوشی هاش تجدید خاطره میکنه اما به عوض اونی که هست و کنار ادمه فقط ناخوشی ها و سردیهاش به چشم آدم میاد.
پاسخ:
یعنی کلی حرف تو این کامنت بودااا
همیشه اینطور نیست. بیشتر برمیگرده به ذهنیت و دیدی که به اون ادم داری. اما با قسمت دوم موافقم. متاسفانه ما درمواجهه با اونی که هست یکم بیشتر ایده آل نگر میشیم و دنبال بهبودیم... و همین از لذت باهم بودن کم میکنه.
من دی ماه رو دوست داشتم، حداقل خیلی خیلی بهتر از دوماه قبلش بود که برای من همش گریه بودو گریه و گریه...
قبلنا فکر میکردم موی سفید نشون دهنده پختگی هست و دوست داشتمش، الان هم از مردایی که یه کم موهای کنار گوشاشون سفید شده خیلی خوشم میاد ولی خودم اولین موی سفیدی که جلوی سرم دیدم حالمو بد کرد و زود کندمش،الانم همیشه با دقت نگاه میکنم که دوباره نبینمش!
در مورد شماره 3...من یه دنیا حرف دارم...
از شماره 1 و 4 خیلی ناراحت شدم...
در مورد شماره 5،منم دقیقا همینطوری دارم ادامه میدم البته با یه تفاوتهای جزیی
پاسخ:
پس خوشا به حال تو که ماه اخیر قراره برات خوش یمن باشه. نبینم اشکاتو خواهر...
منم خیلی با موهای سفیدم حال نمیکنم، چندان هم جوگندمی شدن برام لذتبخش نیست ولی دیگه کار از کندن و اینا گذشته. ظاهرا باید باهاش کنار بیام.
سلام. من دی ماه رو خیلی دوست دارم. چون عزیز ترین موجود زندگیم در این ماه به دنیا اومده. کلا هم‌خوبم.مثل شما پرانرژی ولی ادا در نمیارم. واقعا خوبم! راستی چرا اینستات رو ول کردی. خیلی وقته آپدیتش نکردی.
پاسخ:
مدتیه ادا در نمیارم، یه هفته ایه که خوبم. اصن مشکوک خوبم!
مگه میشه تولد عزیزترین موجود زندگی بهترین ماه نباشه؟! 
اینستارو ول نکردی، ولی پستهاش مرتبط با پست های وبلاگه، اینجا چیزی بنویسم اونجا هم یه کارایی میکنم... اینارو گوش نکن، از مشغله و گرفتاری و تنبلیه:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی