var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

چرا کنار هم میمانیم؟

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۳۰ ب.ظ

این کامنت خواننده ای برای پست «مرد، پدر، پسر» هستش که من جوابی براش نداشتم. خواننده جدیدی به نام مستعار «دان» که حدس میزنم مونث، مجرد و در چهارمین دهه زندگیش باشه. واقعیتش نمیدونستم چه طور باید بهش جواب بدم فقط میدونم که خیلی باهاش موافق نیستم.


سلام.همیشه و همیشه جای این سوال تو مغزم درد میکنه :چطور ادما با این حجم از نارضایتی و دلسردی طوری کنار هم زندگی میکنن مثل اینکه همه چی آرومه و خوشبختن.بحث شما نیست دوستان زیادی رو با همین مشکل شما دیدم

هیج رضایتی از زندگی متا هلیشون ندارن.هر راهکاری ارایه بدی دلیل و توجیهی دارن. بگی خوب جدا شو همین حرف شمارو میزنن که مشکل خاصی نداریم.
یا ما درکی از مشکل نداریم یا واقعا مشکلی نداریم.
من حس میکنم جامعه ما دچار تاهل زدگی شده.و ریشه اون این هست که کل جامعه الان دچار روزمرگی و نزول امید و انگیزه به زندگی هست.
مجردا هنوز یک ته امیدی دارند شاید با ازدواج قراره تغییر خاصی رخ بده در زندگیشون.
متاهلا این تغییر رو رد کردن و میدونن خیلی هم خاص نبوده و دیگه چالش خاصی رو در زدگی آینده نمیبینن پس این روزمرگی و سرخوردگی واسشون عیان تر هست.
بزرگترین چالش و هدف تک تک ما دهه 50 و 60 و حتی 70 تو زندگی مستقیم و غیر مستقیم ازدواج تعریف کردن واسمون.بدون اینکه متوجه باشیم زندگیمون به دو بخش قبل و بعد ازدواج تقسیم کردیم.
در صورتیکه ازدواج هم یک اتفاق عادی و شاید با درجه اهمیت بالاتره فقط.
باید خودمون رو با اهداف و چالش های مورد علاقه مون درگیر کنیم تا انگیزه ها رو تقویت کنیم.بعد از ازدواج زندگی ادامه داره و ختم نمیشه به زه همون چهارچوب و بچه دار شدن و مشکلاتش.علایقتون رو دنبال کنید.
ماهارو تا ازدواج تربیت کردن نه برای بعد از اون و طریقه نگهداری کشش بینمون.ای کاش جای چطور به ظاهر و فیزیک خانواده برسیم بهمون یاد میدادن چطور روحمون رو پرورش بدیم کنار هم لذت بردن رو یاد بگیریم
این مسیله در چند خط نمیگنجه و البته شامل کساییکه مشکلات جدی دارن نمیشه.

و اما بعد:

زندگی زناشویی بر سه عامل استواره که هر سه، در کنار هم و مثلث وار به تحکیم خانواده یا بهتر بگم رابطه زن و مرد، منجر میشه. چیز عجیبی نیست و اتفاقا خیلی هم واضحه. 

محبت، سکس، تعامل

مساله اصلی در پیوند این سه عنصر، ایجاد توازنه. به نحوی که اضلاع مثلث توازن و تساوی خودشون رو به یک یا دو سمت منحرف نکنن. در واقع اون چه که مهمه میزان جابه جایی مرکز ثقل مثلثه. از بین رفتن یا کمرنگ کردن نقش هر کدوم از این عوامل توازن و تناسب مثلث رو ازبین میبره و باعث بوجود اومدن شکایت و نارضایتی میشه. در اینجا ضروری میدونم که توضیح مختصری درباره تعریف هرکدوم از سه فاکتور بده. «محبت» به معنی ارتباط قلبی و عاطفی بین زوجین تعریف میشه و منظور از «سکس» وجود رابطه فیزیکی مناسب و فراخور و توام با لذت کافیه و در اخر مقصود از «تعامل» همیاری و همکاری در وظایف زن و مرد و پیشبرد معقول اهداف خانواده است.

 نمیتونم بگم کدوم عامل برتری نسبی نسبت به بقیه داره چرا که میزان اهمیت هر کدوم از عوامل به خصوصیات شخصیتی هر کدوم از طرفین بستگی داره. شاید برای برخی صرف وجود سکس و تعامل برای حفظ خانواده به انحاء مختلف کافی باشه و خانواده دیگه ای برپایه محبت بین اعضا حتی در حالت حداقل جنسی، پیش بره. اون چه مسلمه هر سه این عوامل وجود دارن اما با تاثیرگذاری های متفاوت که برمیکرده به خصوصیات هریک از طرفین. اما اون چه که باعث نارضایتی میشه همون برهم خوردن تعادل مثلثه تشکیل شده از این سه فاکتوره. جدایی؟! خب بله، پیش میاد. اونهم زمانی که یکی از سه راس ماهیتش رو از دست بده و بالتبع اضلاع منتهی به اون دیگه وجود خارجی نداشته باشه. یادتون نره که سه فاکتور رو باید به اندازه نیاز دوطرف تقویت کرد تا شرایط خانواده مستحکم و با ثبات بشه.

خواننده خوبم، تحلیل شما جذاب و هوشمندانه و آگاهانه بود و من هم از خوندنش لذت بردم و حتی شگفت زده شدم و با اینکه با کلیت و مسایلی که عنوان کردید، مخالف نیستم اما نگاهی بنیادی به مقوله ارتباط زن و مرد در چارچوب خانواده فراتر از مرزهای صرف جامعه شناختی هستش و نیاز به تحلیل روانشناختی هم وجود داره. مهمترین و اساسی ترین مطلب عنوان شده از طرف شما همون بحث آموزش و تربیت به طور مقطعی، بود. ایکاش بیشتر آموزش ببینیم و آموزش بدیم که خانواده و زندگی متاهلانه به چه صورتی باید شکل بگیره و پیش بره.

ممنون که من رو خوندی و به چالش کشیدی.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۵
آقای پدر

نظرات  (۱۰)

بنظر من که تحلیل خواننده شما کاملا چرت بود.

ولی تحلیل خود شما خیلی زیبا و عین واقعیت بود...

ریشه بیشتر مشکلات ما از جایی شروع میشه که بعضی ها نمیفهمن که یه طرف زندگی زناشویی ممکنه کسی باشه که کلا درکی از مسایل نداره و به عبارتی یه بی شعور به تمام معناست

پاسخ:
یک زن جان یه وقتایی یکم محترمانه تر برخورد کن، جای دوری نمیره. 
جسارتا چرا باید با اون بیشعور به تمام معنا ازدواج کرد؟
یکم به خودمون و انتخاب هامون هم فکر کنیم بد نیست
چالش؟؟؟
بهتره من وقتی در تخصصم نیست فعلا سکوت کنم
پاسخ:
شما همه چی در تخصصت هست... شکسته نفسی نکن
من نظر شخصی خودم رو میگم و صرفا شامل حال خود منه 
زندگی ما پر از لحظات تلخ و شیرینه و ثانیه به ثانیه اش با هم دیگه فرق داره ما ممکنه حتی الان دیگه عاشق هم نباشیم ولی به هم وابسته ایم ...زندگی مشترک یه چیزایی فراتر از حد تصورات شماست  ..گاهی با یه دنیا حرف و گله و شکایت و بغض و یه دنیا حرف ناگفته ای که وقتی وقتش فرا میرسه و تو آغوش همسری که براش حرف بزنی همه چی رو فراموش میکنی و هیچی به ذهنت نمیرسه و فقط اونو میخوای  ...گاهی حس و حالامون تو زندگی ناامیدی و شکست هست و روحمون خسته است و این خستگی هیچ ربطی به همسر و متاهل بودنمون نداره این موقع هاست که برای رضایت همسر هم که شده وانمود به خوشبختی میکنیم چون اون بهش احتیاج داره ، گاهی همین وانمود کردنه بیشتر خود ادم رو گول میزنه بیشتر حس و حال های الانمون و مشکلاتمون مختص خودمونه و ربطی به همسر هم نداره 
استفاده از لفظ جدایی برای مجرد ها راحته برای متاهل ها دل کندن از خیلی چیزاست ، این زندگی که اسمش شده زندگی مشترک حاصل سال ها تلاش و با هم بودنه ونمیشه به همین راحتی ها ازش دل کند و رفت 
راستی بیشتر مشکلات بعد ازدواج از زمانی شروع میشه که مساله فراتر از چهارچوب های اصلی زندگی میره و قرار میشه که هر کدوم علایق خودمون رو دنبال کنیم گاهی برای تداوم زندگی لازمه که یکی به نفع دیگری کنار بکشه و خواسته هاش رو فدای خواسته های دیگری بکنه 


پاسخ:
رز عزیز اعتراف میکنم که تحت تاثیر حرفات قرار گرفتم. شاید کمی احساسی بود اما واقعا غیر از این هم نیست.
در مورد پاراگراف چندان باهات موافق نیستم اما شانس اوردی اون «گاهی» رو استفاده کردی. وگرنه سیاه و کبودت میکردم! خخخخخخ
بنظر من خواننده محترم پر بیراه هم نمیگه که هدف و چالش بزرگ زندگی خیلی ها ازدواج شده!
یه جمله خونده بودم: دخترا از خدا شوهر میخوان و از شوهر همه چیز...:/ خب در مورد اقایون هم ب نسبت صدق میکنه البته..
ولی خب از تحلیل روانشناختی شما هم هیچ جوره نمیشه گذشت...
پاسخ:
من هم با اون جمله خواننده محترم و نیمی از حرف هاش موافقم. فقط تحلیلش رو نپسندیدم.
نه والا. من از همسرم چیزی نمیخوام. همینی که هست خیلی هم خوبه. 
یکی از این روانشناسای معروف یا جا میگفت: شوهراتونو گاهی راحت بذارید با خانمای دیگه صحبت کنن گاهی شوخی کنن و بدینوسیله عطششون به ارتباط با زنای دیگه کم بشه. بماند که هر چی فکر میکنم نمیتونم بپذیرم چون با شناختی که از مرد خودم دارم میدونم بدتر میشه ولی ...
فکر نمیکنید دلزدگی از زندگی متاهلی که الان وجود داره به خاطر همین عطش ادما به ارتباط با جنس مخالفه که خیلی ریشه داره تو فرهنگ ما؟هم زن هم مرد. روانشناسه یادش رفت بگه خانومام راحت باشن اقایون گیر ندن لطفا. تک بعدی بود نگاهم؟ اول و وسط و اخر حرفام به هم ربطی نداشت؟ چی گفتم؟ 

پاسخ:
نه اتفاقا ربط داشت بهم. حالا تو ذهنت چی میگذشته دیگه نمیدونم.
مگه صحبت کردن با جنس مخالف و شوخی و خنده اشکال داره که نیاز به تجویز روانشناس باشه؟
عطش ارتباط با جنس مخالف؟!! خیلی باهات موافق نیستم، بله هستن افرادی که بیمارگونه عمل میکنن ولی عطش؟! 
به علاوه ترجبح میدم این رو دلیل تاهل زدگی ندونم و حتی مساله مهمی در جامعه ام ندونم.
سلام.حال شما؟ خوشحالم از انصاف شما و اینکه در نقد و بسته نگه نداشتین.قبول دارم این بحث خیلی خیلی گسترده تر از چند خطیست که من نوشتم.فقط ذکر کنم روی صحبت من با زوج هایی بود که چیزی به عنوان مشکل بغرنج ندارن و دلسرد شدن از ادامه راه. ولی بازهم موافقم که این بحث از چت و کامنت خاجه و سوتفاهم پیش میاره
پاسخ:
سلام و ممنون از احوال پرسیتون. مثل همیشه ام
من اتفاقا از کامنتتون و سوال و دغدغه ای که مطرح کردین لذت بردم. بیراه هم نگفتین. چیزایی که به ذهنم رسید عنوان کردم
چه خوب تحلیل میکنی واز این مهم تر خوبه که شهامت نوشتن شو داری
پاسخ:
اره من خیلی خوبم...
ببخشید دیروز عجله داشتم نشد کامل بنویسم
ببینید ماها حتی در برداشت مفاهیم روشن از حرف همدیگه دچار سوتفاهم هستیم.همین قاطعیت غیر منصفانه در نپذیرفتن و حتی عدم تامل در حرف دیگران ریشه مشکلاتی هستن که به مرور بزرگتر میشن.
به طور مثال کامنت دوست عزیز یک زن.ما میفهمیم که بسیاری از آدم ها شعور و درک و انصاف و منطق زندگی کردن رو ندارن و اصلا هم روی این گروه بحثی نیست.بحث روی او قشری هست که علارغم اوکی بودن هرچند نسبی شرایط و حتی شریک زندگی به سردی و عدم انگیزه میرسند.
میخوام ازتون خواهش کنم شما برای ما و شاید من بگید خودتون علت رو چی میدونید.شاید مواردی که میگید کمک کنه بتونیم دوستانمون رو بهتر راهنمایی کنیم و یا حتی همدرد بهتری براشون باشیم.
ممنون
پاسخ:
دوست خوب و آگاهم، به نطرم برای ریشه یابی کلی ( و نه جزئی) از مسایل و نارضایتی ها و اختلافات زندگی زناشویی هر اونچه که لازم بود در ادامه کامنت شما عنوان کردم. راه حل ندادم چرا که برای هر کسی بستگی به شرایط اخلاقی و خانوادگی و روحی خودش داره. به علاوه نیاز به مشاور خانواده و طرح جزئی مسایل هست که از عهده من خارجه. به علاوه هدف من طرح مساله است و نه پاسخگویی. به نظر من شناخت مشکل نیمی از راه حل مشکله
و حرف آخر اینکه در کامنت اولی مخاطب من شما نبودید چرا که اطلاعات من از زندگی شما محدود و شناختم از خودتون ناچیز بوده و اجازه قضاوت به خودم نمیدم.صرفا یک مطلب کلی رو عنوان نمودم که میتونه شامل همه حتی خود من باشه.
پاسخ:
ممنون از کاری که انجام دادین و ابدا هم مشکلی نبود
 تحلیل شما این است که ممکن نیست یک نفر به یک تعادلی در اضلاع این مثلث رسیده باشد و همچنان حالش خوب نباشد؟
پاسخ:
بله. تعادل در کنار هم قرار گرفتن این سه پارامتر باید منجر به حال خوب زندگی باید بشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی