چرا کنار هم میمانیم؟
این کامنت خواننده ای برای پست «مرد، پدر، پسر» هستش که من جوابی براش نداشتم. خواننده جدیدی به نام مستعار «دان» که حدس میزنم مونث، مجرد و در چهارمین دهه زندگیش باشه. واقعیتش نمیدونستم چه طور باید بهش جواب بدم فقط میدونم که خیلی باهاش موافق نیستم.
سلام.همیشه و همیشه جای این سوال تو مغزم درد میکنه :چطور ادما با این حجم از نارضایتی و دلسردی طوری کنار هم زندگی میکنن مثل اینکه همه چی آرومه و خوشبختن.بحث شما نیست دوستان زیادی رو با همین مشکل شما دیدم
زندگی زناشویی بر سه عامل استواره که هر سه، در کنار هم و مثلث وار به تحکیم خانواده یا بهتر بگم رابطه زن و مرد، منجر میشه. چیز عجیبی نیست و اتفاقا خیلی هم واضحه.
محبت، سکس، تعامل
مساله اصلی در پیوند این سه عنصر، ایجاد توازنه. به نحوی که اضلاع مثلث توازن و تساوی خودشون رو به یک یا دو سمت منحرف نکنن. در واقع اون چه که مهمه میزان جابه جایی مرکز ثقل مثلثه. از بین رفتن یا کمرنگ کردن نقش هر کدوم از این عوامل توازن و تناسب مثلث رو ازبین میبره و باعث بوجود اومدن شکایت و نارضایتی میشه. در اینجا ضروری میدونم که توضیح مختصری درباره تعریف هرکدوم از سه فاکتور بده. «محبت» به معنی ارتباط قلبی و عاطفی بین زوجین تعریف میشه و منظور از «سکس» وجود رابطه فیزیکی مناسب و فراخور و توام با لذت کافیه و در اخر مقصود از «تعامل» همیاری و همکاری در وظایف زن و مرد و پیشبرد معقول اهداف خانواده است.
نمیتونم بگم کدوم عامل برتری نسبی نسبت به بقیه داره چرا که میزان اهمیت هر کدوم از عوامل به خصوصیات شخصیتی هر کدوم از طرفین بستگی داره. شاید برای برخی صرف وجود سکس و تعامل برای حفظ خانواده به انحاء مختلف کافی باشه و خانواده دیگه ای برپایه محبت بین اعضا حتی در حالت حداقل جنسی، پیش بره. اون چه مسلمه هر سه این عوامل وجود دارن اما با تاثیرگذاری های متفاوت که برمیکرده به خصوصیات هریک از طرفین. اما اون چه که باعث نارضایتی میشه همون برهم خوردن تعادل مثلثه تشکیل شده از این سه فاکتوره. جدایی؟! خب بله، پیش میاد. اونهم زمانی که یکی از سه راس ماهیتش رو از دست بده و بالتبع اضلاع منتهی به اون دیگه وجود خارجی نداشته باشه. یادتون نره که سه فاکتور رو باید به اندازه نیاز دوطرف تقویت کرد تا شرایط خانواده مستحکم و با ثبات بشه.
خواننده خوبم، تحلیل شما جذاب و هوشمندانه و آگاهانه بود و من هم از خوندنش لذت بردم و حتی شگفت زده شدم و با اینکه با کلیت و مسایلی که عنوان کردید، مخالف نیستم اما نگاهی بنیادی به مقوله ارتباط زن و مرد در چارچوب خانواده فراتر از مرزهای صرف جامعه شناختی هستش و نیاز به تحلیل روانشناختی هم وجود داره. مهمترین و اساسی ترین مطلب عنوان شده از طرف شما همون بحث آموزش و تربیت به طور مقطعی، بود. ایکاش بیشتر آموزش ببینیم و آموزش بدیم که خانواده و زندگی متاهلانه به چه صورتی باید شکل بگیره و پیش بره.
ممنون که من رو خوندی و به چالش کشیدی.
بنظر من که تحلیل خواننده شما کاملا چرت بود.
ولی تحلیل خود شما خیلی زیبا و عین واقعیت بود...
ریشه بیشتر مشکلات ما از جایی شروع میشه که بعضی ها نمیفهمن که یه طرف زندگی زناشویی ممکنه کسی باشه که کلا درکی از مسایل نداره و به عبارتی یه بی شعور به تمام معناست