var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

آدم های ابری

يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۲ ب.ظ

یکی از چیزایی که توی ده روز گذشته بدجوری آشفته ام کرد یه آدم بود! ادمی که چند روز پیش رفتاری رو از خودش نشون داد که باورم نشد این همون آدمه!! خاطرات و رفتارها و حرف های گذشته ناگهان فروپاشید... از بین رفت، خاکستر شد... و من هم خاکستر شدم. 

میدونید جالبتر قضیه چیه؟ من کاری رو انجام دادم که خودش انتظار و حتی توقع انجامش رو داشت. اصلا آرزو میکرد که انجام بدم و من هم نه صرفا به خاطر او، بلکه بواسطه خواست قلبی خودم و با رضایت خاطر اون کارو براش، برای خودم، انجام دادم. اما نتیجه فاجعه بار بود. شاید برای اینکه ... بماند. این نیز بگذرد.

گاهی درک این که آدمها از اطرافیان و دورو برشون چه انتظاراتی دارن و دقیقا دنبال چه چیزی هستن، ساده است... اینکه شمایی وجود داشته باشید که با در تنگنا قرار دادن شما، خودشون رو محک بزنن! آزارتون بدن تا آزار ببینن و از این آزار دیدن احساس زندگی و حیات پیدا کنن و یا حتی لذت ببرن. همونایی که به آزار دیدن و آزار رسوندن عادت کردن و باهاش خو گرفتن.


پی نوشت: 

- شاید در آینده درباره این آدم های ابری بیشتر نوشتم.

- به پستهای تا این حد کوتاه عادت ندارم. اما چه کنم که مغزم سردتر از اونه که خلاقیت و آفرینشی ازش رخ بده... قلبم از اون هم وضعش بدتره.

- من اصولا رمزی نمینویسم به استثناء پستهای «پلاک ۴» در مورد اینها هم دنبال رمز نباشید. کسی تا به حال اون ها رو نخونده.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۳۰
آقای پدر

نظرات  (۱۱)

اقا خوشم میاد از اخلاق و أصول وبلاگ نویسی تون :) 
منظورم پست رمزیه 
درود بر شما . 
پاسخ:
ما اینیم دیگه
ادمهای ابری هومممممم چقدر هم زیاد شدن این روزا کلا حس میکنم یکی از گرفتاری و اشفتگی ادمها همین ابری بودن ادمها خیلی بود نمود میکنن چیزی که میگن با چیزی که واقعا میخوان تضاد داره خود واقعیشون نیست واینکه ایجاد مشکل میکنه 
پاسخ:
من معمولا خیلی دیگران جدی نمیگیرم. طبیعتا توقع آنچنانی هم ازشون ندارم. اما این از اون معدودهایی بود که برام جدی بود
۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۴ مامان محمدامین
سلام آقای مشاور....مشاور که به بن بست برسه غیر مشاور باید سرش رو بکوبه دیوار تا بمیره.....

.
.
.
.
خیلی چیزها خواستم بگم ولی حیف که مشاورمون حوصله خودش رو هم نداره...
خیلی باحالید آقای پدر....پلاک ۴ نوشتنتون منو یاد دست نوشته های جوانیم مینداخت که هر چی در بطنم بود اوق می زدم رو کاغذ بعد هم پارش می کردم که دست احدی نیفته....

دعا می کنم ارامش برگرده به وجودتون.
پاسخ:
نه اتفاقا مشکلات مشاورا بیشتر از بقیه است. چون همه مشکلات خودشون رو دارن ولی مشاورا مشکلات بقیه رو هم به دوش میکشن. 

نه خداییش نوشته های من در حد اوق زدن نیست... 
ممنون از دعای خیرت
چه خوبه که این کارر رو میکنی
پاسخ:
تازه ترجیح میدم کمتر هم جدی گرفته بشم
تو چرا وبت بستی؟ 
شاید کسی کاری داشت مثلا
پس اون آشفتگی حال برای همین اتفاق بود :) !
راستش من دیگه توقعی از کسی ندارم و با دیدن رفتارهای بقیه اصلا شوکه و ناراحت نمیشم، نمیدونم خوبه یا نه ولی براثر یک اتفاق به این خصیصه رو آوردم...
این پلاک ها خیــــــــلی کنجکاو کننده ان، زیـــــــــــــــــــــــــــــــــــاد...
پاسخ:
گفتم یکی از چیزایی که آشفته ام کرد...
خب کار بهتری انجام میدی ولی این یکی فرق داشت، راستش یکی از دونفریه که فرق داشت با همه.
خخخخخخ، ببین یه کاری میکنی من رسوا بشم!
آدم همیشه بیشترین و بدترین سنگ رو از کسی میخوره که براش سنگ تموم گذاشته.دردی که به ادم وارد میشه از ضربه سنگ نیست، از اونیه که سنگ رو میندازه.مثل منصور حلاج و گریش برای کلوخی که شاگردش بهش میندازه بین اونهمه سنگ. 
این آدمهای به اصلاح ابری، کاری با دل و مغز آدم میکنن و طوری منجمدش میکنن که حتی خود نادانشون هم با حرارت 2000 درجه فارنهایت نمیتونن از انجماد بیرونش بیارن
پی نوشت:
کلی حرف اینجا داشتم اما الان حس نوشتن ندارم شاید منم از انجماد اومدم بیرون باز بیام برا این بخش افاضات کنم
پاسخ:
فکر می کنم تو بیشتر از من ازاین مسائل اسیب دیدی و زخم خوردی. اما اره راست میگی. دل و مغز جوری منجمد میشه که ... دلت میخواد از این آدمها متنفر باشی. چی دارم میگم اصلا... نه . من فقط نمیخواستم اینجوری پیش بیاد اما ظاهرا الان باید باهاش کنار بیام
همه زندگیم شده کنار اومدن
نمیدونم میشه اسم منو گذاشت ادم ابری یانه؟
 جدیدا دارم کاریو انجام میدم که خودمو محک بزنم و متاسفانه هربار توی محک زدن خودم شکست خوردم و نمیدونستم اینقدر تواناییهای مزخرفی دارم... .

ادم خیلی قدرتمنده و گاهی باید از قدرتش ترسید..
پاسخ:
الان شکست خوردی یا قدرتمندی؟!!
ادم های ابری همون مازوخیست ها هستن...
من همیشه به این آدم ها میگم بی شعور نه ابری چون مقام ابر رو خیلی میارم پایین
همه ما تو زندگی با نه تنها یک نفر بلکه چندین نفر آدم بی شعور مواجه میشیم 
واکنش من در ابتدا سکوت هست یک سکوت طولانی که ناشی از شوکه به وجود آمده هست و بعد از مدتی حذف کردن آون شخص از زندگیم 
میدونی چیه خودمون هم تو این وسط مقصریم چرا که فکر میکنیم طرف رو شناختیم در صورتی که هیچوقت لایه های مختلف یک آدم رو نمیشه به طور کامل شناخت و به قولی هر کاری از هر کسی بر میاد 
پاسخ:
من دلم نمیخواد به اون آدم بگم بیشعور، چون نیست. تکلیف بیشعور ها برام روشنه. روی بیشعورها اصلا حساب نمیکنم که بخوان آزارم بدن. 
قبول دارم که هر کس لایه های مختلفی داره. به نکته ظریفی اشاره کردی
مازوخیست ها ابری هستن!
:(
من پس یه آدم ابری هستم
پاسخ:
خب نباش... مگه مجبوری؟
قدرتمند از این جهت که خیلی چیزهایی که یک روز حتی به مخیله اش خطور نمیکرد که میتونه انجام بده.الان خیلی راحت انجامش میده:)
شکست خورده از این جهت که خیلی کارها و تصمیماتی که یک آدم ابری انجام میده.خیلی تصمیمات درست و عقلانی و منطقانه و شرعی نیستن...اغلب خارج از دایره تعریف شده قبلی و قانونی خودش هست.

بازم گنگ نوشتم فکر میکنم...
پاسخ:
اتفاقا خوب فهمیدم... فکر کنم یه سری نقاط مشترک تو زندگیمون داریم. نقاط تاریک مشترک
با اینکه خیلی مبهم نوشتی ولی فکر کنم یه چیزایی فهمیدم. راستش هفته پیش اتفاقی شاید مشابه برای منم افتاد. من رفاقت و دوستی را نوعی سرمایه گذاری می دونم. محبت و خدمت کردن به یه دوست عملا نوعی سرمایه گذاری عاطفیه که باعث میشه تو دوران سختی و نیاز ، تو هم توقع داشته باشی اون دوست کاری برات بکنه. هر چی هم بگیم ما نسبت به رفقامون محبت بی شائبه می کنیم دروغه. بالاترین عشق و محبت دنیا برای بچه هامونه که بازم به نظرم بی شائبه نیست چون توقعاتی ازشون داریم.
خلاصه من محبتها و مهرها خرج اون رفیق کرده بودم. اونم فضایی ایجاد کرده بود که وقاعا توش راحت بودم .بعدش من درخواستی داشتم. درخواست مادی نبود. دیدم جوری باهام رفتار کرد که انگاری من یه آدم آویزون مزاحم سواستفاده گرم. اولش از دستش بشدت ناراحت شدم. بعدش از دست حماقت خودم بشدت عصبانی شدم. این ناراحتی و عصبانیت بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. بعدش به همین نتیجه تو رسیدم . اینکه اون با این رفتار از بالا به پایین لذت برده. اصلا شاید چنین فضایی ایجاد کرده چون نیاز داشته . و از کوبیدن من یا یکی مثل من حال کرده. خب . مسئله ام حل شده بود تقریبا. دیگه از هیچ کس ناراحت نبودم. فقط حد و مرزم را شناختم.
من تو زندگیم به این نتیجه رسیدم که آدما را باید همونطوری که هستن پذیرفت. محبت به اون دوست دقیقا مثل سرمایه گذاری تو تو بورس مثلا فولاده که بعد از مدتی افت پیدا می کنه و پولتو از دست میدی. می بینی ؟ سرمایه گذاری اشتباه باعث از دست دادن پول میشه وگرنه نه سرمایه گذاری کار اشتباهیه نه بورس چیز بدیه و نه فولاد به تنهایی مایه شکسته. نمیدونم تونستم منظورمو بگم یا نه
وبلاگتو همیشه می خونم فقط چون تو بلاگفا نمیشه لینک بیان را گذاشت نمی تونم تو لینکام بذارم. اون جمله "منو بخون" که درجواب کامنت قبلیم نوشتی خیلی خوشمزه بود و بهم چسبید. دمت گرم
پاسخ:
میبینی؟ وقتی سعی میکنیم رفتار آدم ها رو تحلیل کنیم خودمون هم آرامش میگیریم. چون یه جورایی متوجه میشیم خودمون چطور باید باهاشون رفتار کنیم.
دقیقا منظورت رو میفهمم. خود دوستی و رفاقت مساله ای نداره و حتی ضروریه اما حساب شده و به جا.
خوشحالم که این حس متقابل وجود داره. 
راستی کامنت های پست اخیرت... خب یه جوری بود دیگه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی