var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

گرمای تغییرات

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۲ ب.ظ


۱- خب قبول که من یه مدتیه نیستم، نه اینجا و نه تو وبلاگ های شما. نه خوندم و نه کامنت گذاشتم و نه اصلا خودم چیزی نوشتم. اگر اشتباه نکنم در این یه ماه گذشته فقط یه پست نوشتم. صرفنظر از اینکه من بواسطه روحیه ضدگرمام از تابستون بیزارم و کلا تو این فصل کلافه و عصبی و افسرده و بیحالم، اما کلی اتفاقات مختلف هم دست به دست هم داد تا از وبلاگ و حواشی اون دور باشم. 

۲- بعد از نزدیک ۱۰ سال بلاخره کمی دکوراسین و دیزاین خونه رو تغییر دادیم. کمی رنگ، کاغذدیواری، موکت، پرده، سرویس خواب فندق و یه سری خرت و پرت تزئینی شمایل دلچسب تری به خونه زندگیمون داد. بخصوص تغییراتی که من در اتاق شخصیم دادم اونجا رو به یکی از خاصترین فضاهای خونمون تبدیل کرد. همیشه دلم میخواست اتاقم ترکیبی از قهوه ای و کاراملی باشه که الحمداله بهش رسیدم.

۲- در دو هفته گذشته با دو پیشنهاد کاری مواجه شدم، اولی رو بدون درنگ رد کردم. اما دومی جای تامل داشت. مجموعه ای زیرنظر موسسه ای وابسته به بزرگترین و قدرتمندترین ارگان غیردولتی کشور!! برای مصاحبه رفتم و وقتی به خودم اومدم دیدم که مصاحبه کننده بیشتر سعی در جلب نظر من داره تا من؟!! القصه، ساعت کاری کمتر و ۵۰٪ افزایش حقوق و مزایا نسبت به مجموعه خودم. به علاوه اینکه فقط بیست دقیقه تا منزل ما فاصله داره و نه یک ساعت و بیست دقیقه معمول من! به شدت وسوسه انگیز بود. بخصوص اینکه بزرگه هم حسابی پیشنهاد چرب و چیلی اونجا براش خوشایند اومد و اصرار به پذیرفتن پیشنهادشون داشت. راستش خودم هم دست و پام شل شد. اعلام جدایی کردم، اما دست آخر همه چیز برام تلخ شد. چهارشنه هفته گذشته که اعلام کرده بودم اخرین روز کاری من در مجموعه خواهد بود به جلسه ای با حضور حاج آقا، مشاورش و مدیر خودم دعوت شدم و اونجا... خب یک دفعه دیدم که پیشنهادی تقریبا مشابه بهم دادن!!!! شاید از نظر مالی تقریبا همون. راستش این حرکت تو مجموعه ما کاملا غیرقابل پیش بینی بود. باورم نمیشد که به جای ۱۲٪ رشد حاضر به افزایش تقریبا ۴۰٪ در حقوق من باشن که چی؟ فقط من بمونم. حرصم گرفت. اگر قرارنبود برم امکان نداشت چنین رقمی بهم پیشنهاد کنن. اگر زودتر یکم سر کیسه رو شل میکردن امکان نداشت من اینطور هوایی بشم.

۳- جداشدم! از همسرم که نه، از محل کار سابقم. یک هفته ای میشه که دیگه قطر تهران رو برای رفتن به سرکار طی نمیکنم. مجموعه جدید علیرغم قدرت بیشتر، دانش آموز بیشتر، فضای وسیع تر، اما به هیچ عنوان انسجام، نظم و هماهنگی مجموعه قبلی رو نداره. طوری که به قول همسر کاملا افسرده هستم. واقعیتش بعد از پیشنهاد افزایش حقوق، دیگه جدایی خیلی ضرورت نداشت. فقط مساله مسافت و یک ساعت تایم کاری بیشتر در روز بود. شاید اگر تحریک بزرگه نبود امکان نداشت جدا بشم و خودم رو با چالش جدیدی مواجه کنم. بزارید شفاف بگم، در حال حاضر از اینکه تغییر موقعیت شغلی دادم، پشیمونم.

۴- شاید براتون جالب باشه که بدونید تقریبا همه از جداییم احساساتی شدن و منو به موندن ترغیب میکردن حتی مدیر سابقم که منو از گروه خودش کنار گذاشته بود... به غیر از یه نفر که به وضوح خوشحال بود. خودتون فکر میکنید چه کسی؟

۵- تغییرات کاری و تبعات اون، گرفتاری های تغییرات منزل، آشفتگی فکری و فصل تابستان باعث شد که روابط دوستانه من با چالش جدی مواجه بشه. بخصوص دوستان مونثم. بعضی واکنش مشخص نشون دادن و اعتراض کردن و برخی دیگه متناسب با خود من، عقب رفتن تا سرحد محو شدگی. جالب اینکه هر دو دسته در گفتگو اعتراض خودشون به صورت کلامی نشون دادن. خودم اما حس گنگی دارم. نمیدونم از خلوت شدن دوروبرم باید خوشحال باشم یا ناخوشحال. کلا حس خاصی ندارم.

۶- یه افسوس دایمی نزدیک به یک سال و نیمه که گریبان منو گرفته... گاهی تا سرحد خفگی منو میبره. من از حسرت و افسوس متنفرم... شاید بخاطر اینه که دایم باهام درگیرن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۷
آقای پدر

نظرات  (۱۴)

این پستت به حد زیادی منو مجبور به همذات پنداری کرد.. از این قضیه خوشم نیومد... انگار یه قسمتهایی از روحم را عریان تر از همیشه تو آینه دیدم


1- خیلی بده که نیستی و کم مینویسی و من هی میام سر میزنم و نیستی

2- حتما پیشنهاد بهتری بوده و هست که شما را ترغیب کرده بهش فکر کنید

3- هر تغییری سختی های خودش را داره... نیاز به زمان دارین تا اوضاع بهتر بشه

4- خانومتون

5- دوستی هایی که از دست میدی هیچوقت برنمیگردن.. این خیلی بده...

6- مراقب باش افسوسهای بیشتری گریبانت را نگیرن... شاید هنوز دیر نشده باشه
پاسخ:
همذات پنداری؟ چرا؟ برای چی؟ چرا خوشت نیومد؟ کدوم قسمت روحت جلوی اینه عریان شد؟ بیا توضیح بده خواهر من
۱- والا خودم هم ناراحتم که کمم
۲- قطعا بود که ترغیب شدم و اصلا رفتم.
۳- با این حرفت موافقم ولی واقعا ضرورت نداشت. 
۴- خیر بابا. آقای ناظم بسیجی
۵- کلا من دوست باز نیستم و هیچوقت بابت از دست دادن دوستی حسرت نخوردم.
۶- چرا دیره.

همه کارها خوب بود. هم تغییر دیزاین خونه، هم تغییر اتاق خودت، هم تغییر محل کارت. اصلا پیشرفت توی تغییره. مطمئن باش! بهت تبریک می گم.
واسه 5 و 6 راهی پیدا کردی به منم بگو. فقط زودتر لطفا

پاسخ:
ممنون از قوت قلبت. 
هاهاهاها. مرد حسابی اگر راه حل داشتم که الان بهتر از این بود اوضام. البته با ۵ خیلی گرفتاری ندارم. اما امان از ۶
فکر نمیکنید بیشتر اوقات از تصمیم های زندگیتون پشیمونید؟ یه دفعه مینویسید آدم ازدواج نبود نباید ازدواج میکردید، یه دفعه مینویسید پشیمونید که پیشنهادهای کاری دیگه رو رد کردین، این دفعه هم پشیمونید که از کاری که تو بیشتر این پستها به خاطر جوش ازش بد گفتید اومدید بیرون. شاید تصمیم های زندگیتون اشتباه نبودن نوع نگاه شما به مسٸله درست نیست و فقط نیمه خالی لیوان رو میبنید و در هر موقعیتی حسرت اون چیزی که ندارید رو میخورید. شاید اگه همه این تصمیم ها رو هم برعکس میگرفتید باز هم اینجا مینوشتید پشیمونم. سعی کنید یه مدت مثبت فکر کنید به زندگیتون و از تردیدهاتون کم کنید شاید بهتر بشه اوضاع.
پاسخ:
واوووووو... اعتراف میکنم که کامنتت تحلیل جالب توجهی داشت. ممنون که تا این حد صریح و محکم حرفت رو مطرح کردی و منو به فکر بردی.
فکر میکنم تو درست میگی. قبول که بخشی از حرفام بیشتر درددله و یه حس گذرای موقت اما کلیت حرف تو درسته. من زیاد به انتخاب های دیگری که میتونستم داشته باشم فکر میکنم و این منو بهم میریزه. ازدواجم خوب بوده، همسرم خوبه و کارم هم خوبه... اما دقیقا اشکال از طرز نگاه منه... تینه که باید اصلاح بشه.
خدا شمارو برای من نگه داره.
سلام
اولش طبیعه که افسرده بشید منظورم کار جدیدتون تا بخاید عادت کنید به جو اونجا زمان میبره و این زمان باید بگذره 
راستی آون مدیر گروه بود که گفتم، عوض شد و یه مدیر گروه جدید اومده هر چند ممکنه تغییری تو شرایطم ایجاد نشه ولی کلا به خاطر اینکه زیر بار حرفش نرفتم به خاطر ترس از موقعیتم خوشحالم خدا کنه که هیچ وقت پام لرزه تو این موقعیتا 
موفق و موید باشید اقای پدر
پاسخ:
دارم بهتر میشم طاهره، بخصوص تو‌محل کارم دارم جا میوفتم.
خب پس تو هم از شر اون ادم ناجور راحتی شدی و‌مجبور نیستی زورکی نمره بدی.
نگران‌نباشید جناب پدر! این نیز بگذرد.
پاسخ:
آممممییییینننن
گاهیم تغییر خوبه. همین کمتر شدن فاصلش کلی می ارزه. بقیشم حل شدنیه
این گرما همه رو کلافه کرده؟ من اصلا نمیتونم تمرکز کنم. روزا میره و من هیچ مطالعه ای واسه پایان نامم نمیکنم:(
پاسخ:
کلا میگن تغییر خوبه، منم با همه تغییرات این ماه موافق بودم جز این یکی.
این گرمای تابستونا نفس ادمو میگیره، رمق و حس هیچی وجود نداره
شما چقدر طرفذار دارین( از نظر کاری).
پاسخ:
خخخخخخ...
دیگه کاریه که از دستمون بر میاد!
سلام
اول یه مقدمه بگم درست یادم نمیاد اینجا اون آقایی ک میگفتید با من متضاد و مثلاً پیراهنش رو روی شلوار میندازه و خلاصه از اینا ک تسبیح دارن و این طور چیزا، گفتید در ارتباط گرفتن با بچه ها نمیتونه درست رفتار کنه؛ اسم ایشون رو چی گذاشتید!!
اما بنظرم در مورد ۴ منظور همین موردی هست ک من انقد توضیح و تفصیل دادم :))
حالا امیدوارم درست باشه :/
پاسخ:
اره همون، اقای ناظم. البته تعاریفی که دادی استنباط خودت بود نه بیان من. به شخصه مشکلی با پیراهن روی شلوار ندارم، حتی خودم هم سر کار میندازم بیرون تا راحت تر باشم. اما حدست درست بود
سلام
روز بخیر
روح عریانم را دوست ندارم رو کنم... :)))))
1- خب زیاد باش برادر من
2- اوهوم
3- حتما یه نفعی داشته.. سخت نگیرین
4- آهاااااااااااااااااااااااااااان
5- یعنی دوستاتون هیچ اهمیتی براتون ندارن؟ باشن و نیاشن فرقی نمیکنه؟ بود ونبودشون؟
6- سعیتون را بکنید... گاهی این افکار ماست که دیوار میسازه... وگرنه اینجا یک در هست که بکوبی باز میشه...
پاسخ:
عه... خب یکم بهش برش. همونجوری که بدن ساخته و پرداخته میشه روحم میشه ساخت...
۱- میخوام ولی نمیتونم. سخته
۳- دارم خودم وفق میدم. ندم چه کنم.
۵-  کلا من خیلی رفیق باز نیستم و دوستانی هم که دارم به واسطه ازدواج و بزرگه یابیدم. از قبلش چیز خاصی نیست.
۶- فکر کنم خودش داره خودشو رفع میکنه
محل کار جدید مبارک.انشالا درست میشه نگران نباشید .همیشه اولش سخته
پاسخ:
هفته اول رو دارم میگذرونم، البته جلسه انتهای هفته هنوز مونده که الان اتفاقا شروع میشه، ساعت ۱۳:۳۰
تغیرات مبارک باشه .کلا نسل ما کمی تغییر برامون سخته چون از بچگی بهمون یاد دادن با همون شرایطی که هست کنار بیا ویا هیچ بدی نرفته جاش خوب بیاد عمده دلیل این مشکل هم رفتارهای احساسی بوده چون ما با هر چیزی احساسی برخورد میکنیم نمونش تغیر تحول اوایل انقلاب .درهرصورت براتون ارزوی بهترین اتفاق رو میکنم بااین قدمی که در تغییرات برداشتید 
پاسخ:
نقطه ن ظرت جالب بود واقعا. ممنون از دعای خیرت
واووو حق دارین نبودین حسابی سرتون شلوع بوده.دکوراسیون جدید و اتاق مخصوص مبارک.امیدوارم تغییر شغلی هم خیر باشه براتون 
آقای ناظم رو خوشحال کردین!
دوستان مونث رو بگو که الان خبر ندارن شما هیچ احساس خاصی هم ندارین!
پاسخ:
اره یه حسی میگفت خیلی هم خوشحاله من دارم میرم.
حالا  از اون جور دوستان مونث هم نیستن که
خداروشکر که بهتر شدید
فک کنم شما خیلی به مقوله هزینه فرصت از دست رفته توجه میکنی منتها تحلیلت ازش یکم ایراد داره   تو همین مقوله فقط میتونی یک انتخاب داشته باشی از بین چند گزینه و منطقا باید گزینه ای انتخاب کنی که مزایاش به معایبش بچربه 
من هم جای شما بود این کار جدید رو میپذیرفتم نمیخام مزایا و معایبش رو تحلیل کنم ولی کم شدن بعد مسافت اونم یک ساعت وزن مزایا رو خیلی میبره بالا
موفق و موید باشید اقای پدر
پاسخ:
یعنی تا حالا هیچکس اینقدر کارشناسانه پست منو تحلیل نکرده بود. شاید حتی خود منو. ممنون از نقطه نظرت. از اونا بود که منو به فکر برد
خب تغییر محل کار معمولا استرس زاست ولی مهم نیست چند ماه بعد مثل همیشه کنار میای باهاش و احتمالا برات نرمال میشه، نمیگم راضی، چون بعید میدونم راضی باشی، این اخلاق نیمه مزخرف رو من هم دارم که اصولن از چیزی راضی نیستم مخصوصا کاری. 
4- من عاشق این ناظمتونم!!!
5- چالش خوبه، دوست دارم. همون حس خاصی نداشته باشی خوبه:))
6- حسرت و افسوس تو زندگی اکثرمون متاسفانه هست و گاهی فکر میکنم هیچی بدتر از خودش نیست و ادمو گاهی میتونه له کنه. 
پاسخ:
۱- نه خداییش اون اخلاق نیمه مزخرفت من ندارم. برعکس خودمو هماهنگ میکنه.
۴- بعید میدونم عشقتونم دوام زیادی بیاره.
۵- کلا من یا حسی ندارم یا حس بدی دارم...
۶- متاسفانه درست میگی. لعنتی تو چرا همش درست میگی؟!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی