var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

۱۳- سومین شنبه اسفند

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

۱۰:۳۵)

۱- متاسفم... باز امروز هم میخوام غر بزنم. یعنی رسما دلم میخواد به همه چیز گیر بدم. به بزرگه که چرا اینقدر سرده و بدتر از اون کم صبر و کم طاقت، به مادرم که فکر میکنه همیشه باید حرف خودش باشه، به ناظم که بعد  از ۵ روز که قرار بوده بیاد امروزم دو ساعت دیر اومده و من باز مجبور شدم جورشون بکشم، به مسوول پایه سوم و چهارم که بعد از ۲۰ سال کارکردن توی این مجموعه هنوز اگر دوساعت اضافه کار کنه از اون ور دوساعت کم تر کار میکنه! به خودم که واردکردن نمرات و گزارشات آماری دوماهه اخیر بچه هارو حواله من کردن و من گردن شکسته هم پذیرفتم، به مدیر که هرچی میکشم از مدیریت اونه، به دانش آموزای عقب افتاده ای که امروز اولین امتحان میان ترمشون تر زدن... و حتی تو که چرا از کاه کوه میسازی و اصلا چرا اینقدر ذهن داغون و بیمار منو درگیر خودت کردی عوضی...

۲- جواب آزمایشم قرار بود چهارشنبه آماده بشه که یحتمل آماده هم هست اما من هنوز نرفتم دنبال گرفتنش!!! میپرسید چرا؟ از همکارا و و مدیر کپک بپرسید. چهارشنبه نشد مرخصی بگیرم چون ناظم خان رو فرستادن اردوی شیراز،‌ پنجشنبه تا ۳ مدرسه بودم و درگیر نظامت و ثبت نمرات، امروز ظهر به بعد مرخصی گرفته بودم که دیروز خواهش کرد بندازم دوشنبه چون خودش و اون یکی مسوول پایه نیستن و... این داستان همینجور ادامه داره.

۳- غیر از گرفتن جواب آزمایش که حتما باید پیش متخصص برده بشه و هنوزم معلوم نیست اصلا امکانپذیر باشه یا نه، موندم که با توجه به اینکه هفته آخر سال هستش و آقایون پزشک و متخصص هم ماتحتشون یکم حجیمه و اساسا به سختی اخر سال پیدا میشن،‌ اگر جواب آزمایش مورد خاص و مشکوکی رو نشون بده که یحتمل هم میده من باید چه خاکی به سرم بریزم!!!

۴- دیروز مراسم عقدکنان پسته خانم بود و به سلامتی عروس شد. مراسم لوس و یخ و تکراری ای بود که هیچ نکته ویژه ای نداشت جز برگزاری معمولی و بدون دردسر و آبرومند. هیچ دقت کردین که ما ایرانی ها و اساسا جهان سومی ها و مردم گذشته نگر چه قدر از کارها رو به صورت تکرار و عادت و بدون هیچ منطق و دلیل خاصی برگزار میکنیم و اصولا هم هیچ توجیه خاصی براش نداریم جز اینکه "رسمه"!!! اخه لامصب اینقدرم شاخ و برگ و داستان و ماجرا داره که آدم حوصله اش سر میره و کلا هم اصل موضوع فراموش میشه. مختص عروسی و ازدواج هم فقط نمیشه. حتی مردن و عزاداری گرفتنمون هم قصه است و کلی ماجرا. حاضرم به جرات بگم برخی از افرادی که حضور پیدا میکنن حتی فاتحه یا ارزوی خیر هم برای سوژه مراسم نمیکنن. نه که نخوان، اصلا یادشون نیست که بابا اینجا مراسم سوگواری و عزاداری یا چه میدونم وصلت و شادی دوتا جوونه! میان میشینن، قوم و خویشاشون میبینن، تلگرام و اینستاشون چک میکنن، میوه و شیرینیشون میخورن و یا علی مدد. نهایت توجهشون به مراسم هم مربوط به کیفیت غذا یا اظهارنظر درباره کت و شلوار و آرایش عروس میشه.

۵- میدونید چی خیلی با مزه است؟ این که ما قبایل آفریقا یا آمریکای جنوبی و مرکزی رو به خاطر اداب و رسوم ازدواجشون مورد تمسخر قرار میدیم. مثل شکار شیر یا انداختن آب دهان از طرف پدر عروس یا کتک زدن داماد و از این دست. باورکنید برخی از مراسم های ما هم از نظر دنیا در همون اندازه است. فقط خودمون خبر نداریم چون بهش باور و اعتقاد که نه... قفط بهشون عادت کردیم.

۶- یک هفته دیگه عیده و من هنوز نمیدونم باید برای مناسبت های اخر سال چه هدیه ای برای بزرگه بگیرم. در حالیکه سالهای قبل تا این موقع خرید هم کرده بودم و ذوق اینو داشتم که زودتر بهش بدم. اما الان هیچ ذهنیتی ندارم. عادت هم ندارم وسایل خونه بگیرم بیشتر مربوط به وسایل شخصی خودش میشده. مثل گوشی موبایل، ادوکلن، سشوار و بابیلیس و از این دست کلا. حالا اما واقعا نمیدونم. همش منتظرم یه چیزی بهم الهام بشه.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۱
آقای پدر

نظرات  (۸)

امیدوارم با ایییییینهمه غر بعد از این غیبت طولانی، دیگه تخلیه شده باشین و ذهنتون آماده شده باشه تا بفرمایین برین دنبال کار آزمایشتون و خرید هدیه روز زن.
http://rooznegareman.blogsky.com
پاسخ:
والا من بیشتر از اینکه مشکل ذهن داشته باشم مشکل وقت دارم؟ کاش میشد وقت هم از جایی خرید
۱- دو جمله اول رو شدید پایه ام
۲- اختیار آدم دست خودش نیست. یه جور برده داری
۳-از دکاتیر متنفرم. تا جایی که یه بار با یکیشون بحثم شد و ...
۴- کاش می شد حذف بشه
۶- به منم بگو ببینم چه خاکی بر سر کنم
پاسخ:
۱- باشه. بیا دوتایی غر بزنیم سبک بشیم
۲- البته منم زیاد حساسیت به خرج میدم. دیدی بعضی از همکارا به هیچیشون نیست. بهشون حسودیم میشه
۳- من حس خاصی به دکترا ندارم اما با بالا رفتن سن داره نیازم بهشون بیشتر میشه
۴- کاش میشد برای دل خودمون و نه حرف مردم زندگی کنیم.
۶- واقعا چه کار بکنیم؟
اصن این روزا روزای جهانیه غر هست
خیلی هم میچسبه اتفاقا
غر بزن برادر جان غر بزن که تنها چیزیه که فعلا کنتور نمیندازه
امیدوارم همسر جان زودتر از لاک سردی بیرون بیاد (دلم میگیره وقتی ادمایی که هم رو دوست دارن بهم سرد میشن هرچند موقت، البته شاید گاهی لازمه تا بعدتر قدر هم رو بدونن)
در مورد گزینه 6 هم منتظر الهام نباش (البته اگر منطورت از الهام من باشم که میفرمایم: یه انگشتر کوچولو که خیلی هم بهت هزینه تحمیل نشه یا یک عدد کیف خیلی شیک یا..... نمیدونم همینطوری تز دادم چون منتظر بودی:))) 
نتیجتا منتظر هیچ الهام درونی و بیرونی نباش و خودت تلاش کن


نصر من الله و فتح قریب
پاسخ:
نمیدونم من ادم غرغرویی هستم یا نه ولی خودم بیشتر از غرزدنم دلخور میشم.
من دیگه درباره همسرجان عقلم به جایی قد نمیکشه. اصن میرم اسیر عشقای خیابونی یا مجازی میشم.... خخخخخ والا
هاهاها . همینم مونده تورو بهش هدیه بدم... خخخخخخ
ولی جدی نمیدونم چکار باید بکنم.
اون نصر من ا... اخرش خیلی باحال بودم
سلام. میشه بپرسم اون عوضی ای که لهن شما رو درگیر خودش کرده و از کاه کوه میسازه چه کسی هستش ؟!
پاسخ:
نه. نمیشه بپرسی
خوب چ کاریه؟غر نزن برادر من!
نمیشه جواب ازمایش رو بدید به یه فرد مورد اعتماد ببره پیش دکتر؟ 
پاسخ:
اخه غر نزنم که راحت نمیشم
اخه هنوز جوابش نگرفتم اصلا
باهاتون همدردی میکنم در ناراحت بودن و غرغر. اما به جای غر زدن به خودتون به دیگرانی که بی مسولیت هستند اعتراض کنید.
پاسخ:
اره خب حرفت درسته
خدایی چه موقع غر نمیزنی؟؟؟ اصلا همیشه شاکی هستی بههمین دلیل هم مدام می غری... 
بعد الهام دقیقا چی بشه؟؟
پاسخ:
بله، چشم. من غرغرو، شما خوب.
خخخخخ... گیر دادیا
ماشاءالله؛ مرد هم انقد پرحرف!
پاسخ:
ببخشید دیگه به قلمروی شما وارد شدم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی