المپیک با طعم چرنوبیل
مدت هاست که از این پستای شماره گذاری شده «از هر وری،دری..» ننوشتم. یه جورایی کلی حرفای یکی دوخطی تو دلم مونده.
۱- هفته ها برام به سرعت میکذره. یه جورایی باورم نمیشه یه ماه از شروع دوره کاریم گذشته. همین که شنبه میرسم سرکار، میشه آخر هفته. حالا نه اینکه خیلی خوش بگذره اما سخت و دردناک هم نمیگذره که منتظر آخر هفته بمونم.
۲- به دلایل معلوم در محیط کاری خوشحال تر و اساسا خوشبخت تر از خونه هستم. این برای اولین باره در ۸ سال گذشته که این دوگانگی رفتار به این شکل اتفاق میوفته. نکته بامزه اش اما اینه که برعکس هفته های قبل، هیچ روزی که تاخیر نداشتم هیچ، حتی زودتر از بقیه هم میرسیدم. داره باورم میشه که شبیه مردایی شدم که از خونه فرارین.
۳- یک هفته از المپیک میگذره و ما مهمترین عنوانی که روی کاغذ بهش دست پیدا کردیم مقام چهارم عابدینی در شمشیر بازیه. خب البته کلا اتفاقات خوشایندی هم افتاده. مثل حضور توامان دو ورزشکار در پینگ پنگ و شمشیربازی یا هرچیزی که بانوان ورزشکارمون تو المپیک بهش دست یافتن و حضور تیم والیبالمون و البته لباس کاروان تیم ملی در هنگام رژه... میبینید؟ من کلا آدم خوشبین و مثبت اندیشی ام.
۴- خدایی دم این غربیا گرم. حجم آینده نگری و منطق و واقع گرایی شون همه جای آدمو سوراخ میکنه. حتی اونجاهایی که ذاتن سوراخه. توزیع وسایل و ادوات پیشگیری در بین ورزشکارا هم غافلگیر کننده و هم پسندیده بود. تصورشو بکنید که باتوجه به وضع آب و هوا و فرهنگی و اساسا درودافای ریو (اوووففففففف...) بعد از خاتمه المپیک، چه بلایی ممکن بود سر جمعیت و مهمتر از اون نژاد مردم برزیل بیاد؟ فقط حیف که بعضی از ورزشکارای ما اونقدر زود حذف شدن که حتی فرصت نکردن کاندوماشون تست کنن!
۵- این قضیه درگیری زیر تور والیبال بین ایران و لهستان، اونقدر خاصه که میشه به کمیته انضباطی فدراسیون جهانی والیبال (یا هر کوفت دیگه ای که اسمشه) شکایت کرد و جریمشون کرد و اساسا یه حالی بهشون داد. اخه از شما چه پنهون والیبال نه اینکه خیلی ورزش سوسولیه، واسه همین به ندرت از این لات بازیا توش اتفاق میوفته. برای همینه که سوشا و شیث و حنیف و چندتای دیگه علیرغم داشتن قد و قواره لازم، اما فوتبال رو به والیبال ترجیح دادن.
۶- به گمانم امسال هم تیم کشتی آزادمون روی مخ باشه. کمیل قاسمی که آدم طلا نیست و عشق اصلیش برنزه، رضا یزدانی ام هم به جون خودم باز با ویلچر برمیگرده. من نمیدونم چه اصراریه این بابارو هردوره با یه لنگ آویزون و داغون میفرستن به مسابقات و دست آخر با خاک انداز و به کمک حریفش، زیر بغلش میگیرن و میارن بیرون. بعد هی تو سر خودشون و ما میزنن که رضا یزدانی بدشانسی آوورد و حقش طلا بود و بلا بلا بلا... شانس چیه بابا؟ عقلتون کار بندازین.
۷- دمت گرم ولاسکو. هم حالا مارو گرفتی و هم پشت روسیه رو به خاک مالیدی. تا باشه از این باختا.
۸- پل پوگبای مسخره و جلف رکورد نقل و انتقالات فوتبال و احتمالا تاریخ ورزشها رو شکست. رقم حیرت آور ۱۰۵ میلیون یورو. فقط همینو بگم که با این پول میشه دو فروند هواپیمای مسافربری ایرباس آکبند خرید. با روکش صندلی!!
۹- خب بسه دیگه. اینجا که اخبار ورزشی نیست.
۱۰- هفته آینده تولد دوسالگی فندق خانم جونه. برنامه ریزی ما فعلا در کله همسر باقی مونده و هنوز بیان نشده. میپرسید چرا؟ خب پست قبلی رو بخونید، خودتون میفهمید.
۱۱- جین، نازلی، شاپرک، فندق خانم و لیلی... پیغام های خصوصیتون خوندم و متاسفانه جوابی ندادم اما عمل کردم. نخونده هم پاک نکردم.
۱۲- بعضی وبلاگ ها رو باید... خب راستش دو سه تا وبلاگ میشناسم و متاسفانه گاهی میخونم که اتفاقا خیلی هم پرطرفدارن اما پر شدن از مضامین جنسی و موضوعات خط قرمزی. جالب اینجاست که عموما کامنت گذاراشون، محترمانه و مودبانه از وارد شدن به بحث صرفنظر میکنن اما نویسندگان خوبشون! همچنان درحال هرزه نگارین!!! کلا ادم هربار میخونه یه جوری میشه...
۱۳- یه گلفروشی پایین محل کار من هست که به همین وقت عزیز قسم، کمتر از BMW گل نمیزنه. یعنی یکی از اقدامات روزانه من بررسی و لذت و حسرت خوردن (توامان) از رویت این مکان خاص و لاکچریه. تقریبا هر روز بین یک تا سه ماشین بالای ۴۰۰ میلیون زیر دست ایشون به جهت آذین بندی قرار میگیره.
۱۴- کتاب جدیدی که میخونم برنده اخرین نوبل ادبیات شده. "صداهایی از چرنوبیل" نوشته سوتلانا الکسیوویچ. نمیتونم بگم داستان مشخص و دلچسبی داره. چرا که اساسا وقایع نگاری مصاحبه واری از اون حادثه اسفباره. خوندنش دل میخواد.
خوب تولد فندق موقعیت خوبیه برا آشتی ورفع کدورت ها یه خاطره ی خوب برا فندق خانم بسازید
تازه اگه بنا بود با هر حرف ویا حرکتی بین زوجین اینقدر سردی بوجود بیاد هیچ زوجی عمر زندگی مشترکشون به یکسال قد نمی داد پس مواظب نمک های زندگی باشید