var pass1="3402

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

سمفونی مردانه

تجربیات یک نیمه جان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بهمن گاه فندق

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ

قبل از اینکه شروع کنم باید عرض کنم که بدجوری از مسیر اصلی این وبلاگ منحرف شدم. راستش این دومین وبلاگی بود که شروع کردم و قرار بود یه وبلاگ تحلیلی درباره تربیت کودک و روابط خانوادگی و این چیزا باشه، البته با زبان عامیانه و نوشتن تجربیات روزانه ام با فندق. اما در ادامه با هدف اصلی زاویه پیدا کرد و تبدیل شد به عقاید یه مذکر که در جایگاه های پدر و پسر و البته همسر قرار داره. شاید بتونم بگم مهمترین دلیلش بستن وبلاگ کرگدن بود. تا وقتی اونجا مینوشتم -آره، عقاید یک کرگدن رو من مینوشتم- عقاید و نظرات عموما تند و تیز و نقادانه امو اونجا مطرح میکردم. عموما هم جدی و گزنده بود. از اون وبلاگا نبود که روزی چندبار رفرش کنی و منتظر پست جدید بمونید، شاید نهایتش هفته ای یه بار. اما اعتراف میکنم خودم بیشتر دوسش داشتم و اوایل هم بیشتر مینوشتمش. بعدا دیدم که اینطرف مخاطب بیشتر و جدی تری داره و به علاوه نمیتونستم به هردوتا وب برسم. پس موقتا تعطیلش کردم. ولی خیلی دلم براش تنگ شده. بخصوص اندیشه های ناگهانیش...

اما برسیم به گاه نگار فندق خانم شیطون

۱- سه روز پیش رسما یک سال و نیمه شد.

۲- خوب راه میره، قدماشو مستقیم بر میداره و البته شصتش کمی به داخل متمایل میشه. کمتر زمین میخوره و تند هم میدوه. از دستاش به خوبی استفاده میکنه و کلا فیزیک مناسبی داره و البته یکم کپله. اصولا دختر بچه ها زودتر از پسر بچه ها مهارتهای حرکتی پیدا میکنن و سریعتر توان استفاده مفید از دستها و انگشتاشون پیدا میکنن.

۳- بالطبع در رقصیدن هم تبحر بیشتری پیدا کرده، حالا حرکات جدیدتر، ظریف تر و متنوع تری انجام میده. فسقلی یکم لوندی هم به خرج میده.

۴- دیگه اصلا گاز نمیگیره. فهمیده که حرکت مناسبی نیست اما هنوزم وقتی محبتش قلمبه میشه یه گاز مهربونانه و با خنده میگیره.

۵- تقریبا همه کلماتو با صدا و تلفظ بچه گانه خودش میگه. حتی آب پرتقال و نقاشی و ترس از ارتفاع!! دقیقا از دیشب به جای "پئو" میگه پتو. این یعنی توانایی شنوایی و تفکیک آوایی و بالطبع ترکیب حروفش داره رشد میکنه. مطمئنم از اون دختر پر حرفا میشه.

۶- این ماه یه بازی جدید یاد گرفته. تمام سبدا وآبکش ها و چمیدونم سطل و لگنا و ظرفای پلاستیکی که توی کابینت آشپزخونه است میاره میچینه وسط حال!!! بعد هم دورشون میچرخه و یه سره حرف میزنه!

۷- ماشین قدیمی رو که هنوز نفروختم، ماشین بابا میدونه و ماشین جدید رو ماشین خودش!! اینقدر هم دوسش داره که نگو.

۸- از هفته گذشته دست به قلم شد. یه مداد رنگی کوچیک ۶ رنگ و کلی کاغذ A4 گذاشتم جلوش و شروع کردم به نقاشی. اول خوب نگاه کرد و بعد مداد قرمز برداشت و نقاشی منو خط خطی کرد. حالا هر روز وقتی رو به خط خطی کردن کاغذاش اختصاص میده. یه نکته مهم اینه که اصلا سعی نکنید در این سن یادش بدید که چه طور مداد دستش بگیره یا چه چیزی رو چطوری بکشه. با اینکار فقط بیزارش میکنید، نگران نباشید خودش راحت ترین حالت دست گرفتن قلم پیدا میکنه.

۹- شخصیت محبوب و مورد علاقه اش پدر منه که حالا دیگه "موتضا" صداش میکنه. نکته تراژیکش اینه که پدر من که الان، فندق مثل نفسش میمونه، زمان بچه گی ما و حتی الان، اصلا آدم خوش اخلاق و تو دل برویی نبود و نیست. در تمام زندگیم خیلی از بچه های فامیل و مدرسه بودن که بخاطر روابطشون با پدرشون، منو حسرت زده میکردن. راسته که میگن: بچه مثل بادومه و نوه مغز بادوم!!

۱۰- شعبون خان یا به قول فندق، "شبو" همچنان موقعیت برتر خودشو به عنوان محبوب ترین عروسک حفظ کرده. اما باید اعتراف کنم که "گیسو" -همان عروسک بلونده قرمزپوش- فاصله رو کاهش داده. به علاوه اینکه عروسکای جک و جونوری مثل خرسی و هاپو و پیشی و کرگدن هم وارد بازی شدن. آره، فندق عروسک کرگدن هم داره!

۱۱- حالا خیلی زوده که بخوایم از پوشک جداش کنیم ولی "جیش و پی پی" رو میشناسه و مفهومشون میدونه. وقتی میخواد پی پی کنه، میره پشت مبل یا پشت در اتاق من و آروم برای خودش زور میزنه. اگر اینجور وقتا بری به سمتش، دلخور میشه و با خشونت و البته همراهی حرکت تند دست داد میزنه "بلووو"

۱۲- وقتی کودکتون داره قضای حاجت میکنه و یا میشوریدش، خوددار باشید و ناراحت نشید و با علاقه این کاره انجام بدین... خب حالا نه با علاقه ولی دستکم رو ترش نکنید و مثلا حتی نگید "اه... ببین چکار کردی..." طبیعیه که کودک کار خارق العاده و ناگواری انجام نداده و نیاز طبیعی حیاتش رو برطرف کرده. خب خود شما هم روزانه و به وسعت و قدرت بیشتر اینکارو انجام میدین، چطوره که وقتی خودتون تمیز میکنید، نمیگید: اه ببین چه کردم!؟ خب به کودک هم نگید. بهش عذاب وجدان ندین و بزارید اون کارشو راحت انجام بده و بدونه که نباید بابتش شرمسار باشه. اتفاقا همین باعث میشه در آینده نزدیک راحت تر بهتون بگه که نیاز به رفتن به دستشویی و توالت داره، چرا که احساس عذاب وجدان نداره.

۱۲- همسر به جد تاکید داره که تو این ماه کلا از شیر بگیردش. والا ما که خوشحال میشیم.

۱۳- داشتن دختر لذتبخش ترین حسیه که تا بحال تجربه کردم...آفرودیت من توی خونه و در آغوش منو همسرمه.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۳۰
آقای پدر

نظرات  (۲۴)

چه پدر دقیق و هوشیاری..

کرگدن رو بازکنید بخونیمش
پاسخ:
خب دیگه، باید به عنوان "آقای پدر" بخورم.
الان از نظر روحی اصلا آمادگی نوشتن دوتا وبلاگ ندارم.
۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۱۷ عقاید مجستیک آقای دکتر
اره واقعا موافقم ها ! toilet train  یا آموزش لگن یا دستشویی خیلی مهمه . اگر سخت گرفته بشه بعد ها مشکل شخصیتی هویتی برای کودک دلبند ایجاد میشه , نمیدونم چرا سخت میگیرن یا جدی نمیگیرن ! پس فردا بچه دچار اختلال شخصیتی میشه کسی هم متوجه نمیشه جز مشاور . اون بچه بیچاره می مونه و خودش و خودش که بعد ها مشکلاتی به وجود میاره کسی فکرشو نمیکنه بچه در سنین یک تا سه سال بد تربیت شده . 
مگه یه بچه از زندگی چی میخواد ؟ جز اینکه میخواد بچگی کنه ؟ اصلا خون من سر این مسئله به جوش میاد , در فرهنگ های پایین به قدری بچه رو کتک میزنن نمیفهمن این مسئله احتیاج به صبر و حوصله و آموزش داره  .
پاسخ:
دقیقا همینطوره. حالا نه صرفا کتک، بعضی وقت ها رد کردن خواسته های کودک رو شیوه ای در جهت تربیتش در نظر میگیرن. مثلا هرچی کودک میخواد براش فراهم نمیکنن. بعد یه موقع که انتظار نداره ولی خودشون صلاح میدونن در اختیارش میزارن... تازه فکر هم میکنن خیلی باحالن.
دددرررررووووغ میگی بگو بخدا 
الان فک میکنم اونجا چی نوشته بودی  ولی فک میکردم نوشته های ی پسر 25،26 سالس 

پاسخ:
هه... اره، یادمه. تو میخوندیش، کامنت هم میزاشتی ولی یه جوری که انگار با یه پسرجوون سروکار داری. 
این توصیه هایی که در کنار خاطرات فندقت میکنی خیلی کاربردیه، کاش بیشترش کنی ...حداقل من برا این یکی ی راهکارهایی دستم باشه.
از نظر من ی مرد تا دختردار نشه طعم پدر بودنو نمیچشه

پاسخ:
حواسم به این موضوع هست که هم اصول درست خیلی ساده بگم و هم کمی عقاید خودمو چاشنیش کنم.
این جمله آخرت هم خیلی سنگین بود. پسردار شدن حساب نیست دیگه؟!
شاید برات جالب باشه که اگر از یه افغانی سوال کنی چندتا فرزند داره، فقط تعداد پسراشو میگه. 
یادمه ی بار خودت از این کرگدن تو وبت تعریف کردی ، من نخونده بودمش، اما فکر کنم طرفدارای کمی هم نداشت مخصوصا بین وبلاگ نویسای جنس ذکور.
درباره آفرودیت اگر ناراحت نمیشی بدون نظر بمونم.
پاسخ:
یادم نمیاد چیزی از کرگدن گفته باشم، شایدم گفتم... نمیدونم. اما تو لینک هام بود.
درسته،  خواننده های مرد رو بیشتر جذب میکرد.
ان شالا خدا براتون حفظش کنه
دخترا به شدت بابایی هستن
باباها در هر صورت اولین و برترین قهرمان زندگی دخترشون هستن

پاسخ:
امیدوارم دختر من هم همینطور باشه. 
من عاشق نقاشی و خط خطی های بچه هام حتما نگه شون دارین.بعدها خیلی ذوق میکنن می بینن نقاشی هاشونو.
دیگه کم کم دارین به مرحله ی با نمک حرف زدن و گفتن جمله ها می رسین.خدا براتون حفظش کنه.
اصولا پدرایی که اخلاق خوشی ندارن برای نوه ها این مدلی میشن بیشمار دیدم از این موردا انگار سر نوه شون تازه یادشون می افته محبت کنن و این حس پدری رو یه جور دیگه ام میشه نشون داد.موردی رو دیدم که پدر بزرگ بخاطر گریه نوه اش دچار هیجان زیاد میشه و نمیتونه گریه شو تحمل کنه و واقعا" بهش فشار اومدبعدم از بقیه طلبکاره بخاطره گریه ی نوه! خوب دیگه همینه افراط و تفریط!

پاسخ:
حتما نقاشیاشو نگه میداریم. البته فعلا خط خطیه.
من ترجیح میدادم پدرمون با ما خوش اخلاق میبود که نیاز داشتیم. فندق ظاهرا مشکلی با باباش نداره. هرچند خیلی گفتنش زوده
انقد بدم میااااد رازو فاش کردی آقای پدر!
پاسخ:
آهااااان... دلت میخواست تو افشاش کنی؟! فرصتش از دست دادی
اون قسمت پشت مبل رفتن و اینا چه جالب بود برام!
و این بازی جدیدش! به تظرتون چرا چیزای دیگه ای رو جمع نمیکنه و دورشون بچرخه? دلیلش چیه? به نظر من شاید چیزای دیکه اونقدر زیاد و متنوع نیستن که بتونه یه کلکسیون ازشون درست کنه تشخیص میده که اونا عین همن و توی یک دسته ان درسته?
پاسخ:
من فکر میکنم این بیشتر همزادپنداری با مادرشه. یعنی الگو پذیری. مثلا من وقتی غذاشو گرم میکنم، میشونمش روی کابینت و گرم شدن و هم زدن غذاشو میبینه. بعد از یه مدت هر ظرفی بهش میدادی یه قاشقی ، مدادی چیزی پیدا میکرد و با جدیت هم میزد.
عجب دقتی
به نظرت چند درصد پدرها اینقد دقت دارن به فرزندشون
پاسخ:
همه پدرایی که دوزار مشاوره و روانشناسی خوندن یحتمل
البته این ماهنامه های فندق از اول وجود داشته
کامتنم کو ?? عصبانیم کو کامنتم آی پدر?
پاسخ:
جین جان، هرچی فرستادی تایید شد با پاسخ. دیگه اگر نیست خب نیومده لابد. اصلا مگه تو عصبانی هم میشی دختر خوب؟
من دختر خوبی نیستم عصبانیم هستم الانم خستم 
میگم که لابد دخترتون دیگه خااانوم شدن عکسشونو نمیذارین وبتون

پاسخ:
خخخخخخ. بداخلاق عصبانی خانم جان....
دخترم به دنیا اومد خانم بود.
کرگدنو نمیگفتی بابا..میذاشتی بین خودمون 500 نفر بمونه خب!!
پاسخ:
کدوم 500 نفر بابا؟ همش 2 نفر میدونستن.
اصلا باورم نمیشه یک پدر تا این حد رو عملکردای بچش دقیییق باشه.رفتارای فندق از زاویه دید شما واقعا جالبه.خیلی خوب تجربیاتو متتقل میکنین.
پاسخ:
ممنون از لطفتون. اگر شما هم وبلاگ دارین ادرسشو برام بزارین. 
هارهارهارهار انگاری خیلی جاها سوتی دادیناااا وااای خدا میگم دفه بعدی که بازم وب زدین به من بگین دهنم قرصه.خخخخخ
پاسخ:
فقط شما دو نفر میدونستین دیگه. حلا چرا اینقدر شلوغش میکنین؟
اخی..... چقدقشنگ گفتید!!
دلم بچه خواست!!خخخخخخ!!
پاسخ:
انشالا به وقتش صاحب یه خوبش میشید.
سلام. اولین باره کامنت میزارم. شما روانشناسی خوندین ایا؟ روانشناس یا مشاور هستین؟ یا نه کلا مطالعه تون در این زمینه ها زیاده؟
پاسخ:
من از اینکه روشنایی زدین.
من هم روانشناسی میخونم و هم مشاور هستم. البته زمینه کاری من بیشتر نوجووناست. چون اصولا به عنوان مشاور تحصیلی و رفتاری در مدارس کار کردم.
دلم نیومد نگم!منم میدونسنم تو وب قبلیت وقتی به ماهی گفتی حیوان مورد علاقه ت گرگردنه مشخص بود اما نپرسیدم هیچوقت که 100% مطمئن شم و هیجوقت حال نداشتم اونجارو بخونم! 
این بهمن گاه عکس نداشت اصلا حال نداد!
اناما آنا، هه هه
پاسخ:
جسارتا من که به شما نگفتم، شما هم که میگی اونجارو نخوندی... لابد وحی شده بهت دیگه؟
اصولا همه بچه ها واسه پی پی کردن میرن یه گوشه موشه یا پشت یه چیزی..جوجه هم دقیقا اینطوری بود.فک کنم واسه تمرکز کردن این کارو میکنن و خب مقداری زور زدن.جیش که خودش میاد و نیازی به این کارا نداره خب..
من فک کردم فقط من کرگدنو میدونستم! جین پس توام سوگلی هستیا!!!
پاسخ:
جوجه!؟ من خودم هم همین کارو میکردم بابا. از بس بچه با حجب و حیایی بودم.
"پس توام سوگلی هستیا"!!! توام!؟ سوگلی!؟
همیشه همسری من مورد 13 را به ما با ذوق یاد آوری میکند همینطور که دخترا عاشق پدرانشان هستند پدر هم با دیدن دخترش ذوق میکند
اون مورد 11 هم که فقط خندیدم پدر جان آخه چرا پشت در اتاق تو جا کم بود ؟؟
فندقی را ببوس دارد کم کم ملوس میشود بگذار 3 سالش که شد انوقت پر حرفی دخترک را حس میکنی

پاسخ:
ظاهرا پشت در اتاق من براش حکم توالت رو پیدا کرده!
چشم و ممنون از لطفت، امیدوارم شما سه تا هم سلامت باشید
انگار بچگی داداشمو شما هر روز می نویسی. منتها یه کوچولو تفاوت داره.

پاسخ:
اره، تفاوتش اینه که بچه من دختره!!
وای چه خوب. خب منم نوجوونم . سنم زیاد نیس .18. میشه اگه سوالی داشتم در زمینه تحصیلی یا مشکلی ازتون بپرسم؟ یعنی مشکلی داشتم تو خصوصی ازتون بپرسم منم راهنمایی کنید. اخه شهر ما که مشاوراش اصن حرفه ای نیستن. خب شهر پیشرفته ای نیس زیاد. ما تهران نیستیم. این مشاورای مسخره ی شهرمون فقط حرفای تکراری مسخره میزنن که ادم اصن جذب نمیشه اونطوری که میخوام نیستن. باز مشاورای پروازی که از تهران میان خوبن. اتفاقا یه مشاور پروازی هس هر چن وقت از تهران میاد اینجا میاد مدرسه برامون حرف زد. بعد دو جلسه که اومد تو مدرسه من یه جورایی اولین مشاوری بود که جذب حرفاش شدم. حالا اسمشو نمیگم اینجا .شاید بعدا خصوصی گفتم. ولی در کل نمیشه اعتماد کرد زیاد هزینه کنی به دردم نخورن . مثلا اگه تهران مشاوره بیام خب هزینه زیاد کنم دلم میخواد واقعا روش ها وتکنیک های اون مشاور کارساز باشه  . ولی خب به هرکی نمیشه اعتماد کرد متسفانه. الان بازار کنکوره. ادم میمونه. چون سرنوشته مهمه .ادم دلش میخواد مشاور عالی باشه.

شما مرکز دارین برا خودتون؟ یا فقط تو مدرسه ها.  عنوان پستتون خیلی باحال بود. خدا دختر قشنگتونو حفظ کنه ایشالا.

پاسخ:
سلام دختر خوب درسخون.
من تا خرداد مرکز مشخص و ثابت برای خودم داشتم اما شرایط نگهداری از فندق، شرایط کار و زندگی مارو دچار تغییراتی کرد. الان فقط مدرسه ام.
اگر کاری داشتین و فکر کردین ممکنه بتونم مفید واقع بشم، عنوان کنید.
برنامه فرصت برابر رو که هرروز از شبکه آموزش پخش میشه از دست ندین. خیلی میتونه بهت کمک کنه.
چشممم ممنونم . خوشحالم از اشنایی با شما. مرسی از پیشنهادتون. اتفاقا اون مشاوری که گفتم از حرفاش خوشم اومد فک کنم گفته بود تو فرصت برابر  دعوت شده بود الان دقیق یادم نیس ولی یه ربطی به این برنامه داش اسمشو شنیدم ازش. شما چی شهرستان ها نرفتین واسه مشاوره مدارس ؟

ایشالا همیشه موفق باشید. مرکز  مشاور ه تونم دوباره راه بیفته.
پاسخ:
من نزدیک سه سال میرفتم شهریار.
ممنون بابت اظهار لطفت ، امیدوارم شما هم به خوبی از پس کنکور بربیاین
عقاید یک کرگدنننننننن شما بودینننننننن :o
عجب از این روزگار
پاسخ:
خخخخخ
مگه میخوندیش؟ لامصب ظاهرا هم خواننده کم نداشته اما کامنت کم داشت.
یادم نمیاد از شما هم کامنتی گرفته باشم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی