پکی دیگری میزنم، سرم را بالا میگیرم و با لذت بیرون میدهم...
نگاهم میکنی، میدانم که نگاهم میکنی و تو هم پکی میزنی، کوتاه تر و کم رمق تر از من... اما با همان لذت بیرونش میدهی. حتی بدون اینکه نگاهت کنم هم میدانم که دیگر سردت شده است، یقه ی ژاکتت را جمع میکنی و پکی دیگری میزنی و بلافاصله ته سیگار نصفه ات را از لبه پشت بام پرت میکنی پایین. خوشم میاید که اصلا نگران این نیستی که کجا میوفتد...